شهروند ۱۲۳۴  پنجشنبه ۱۸ جون  ۲۰۰۹

هفته گذشته نوشتم “امکان تقلب گسترده در انتخابات نیست” در آنجا خطرات چنین کاری را برشمردم و استدلال کردم چنین عملی تمام مشروعیت آقای خامنه ای را زیر سئوال می برد و ایشان باید چنان تاوان گرانی را بپردازد که امکان ندارد تن به چنین خام طبعی بدهد. اما معلوم شد که تصور من از ایشان برخطا بوده یا قدرت چنان ایشان را مغرور کرده که دیگر واقعیت را نمی بیند و مثل همه قدرتمندان خودکامه خود به مرگ قدرت خود اقدام می کند. یا سرداران سپاهی که آقای احمدی نژاد نماینده آنان است دیگر نه مطیع ایشان که دیکته کننده خواسته خود به ایشان هستند. همانند خطری که در مقاله ای در سال ۸۴ عنوان کردم و از خطر قدرت یابی سپاهیانی که علاوه بر نظامی گری اداره دیوانی را فرا گرفته اند سخن گفتم و شاهد آن را از حکومت مملوکان در زمان خلفای عباسی آوردم.

به هرحال هر یک از این دو فرض باشد کودتایی از طریق انتخابات صورت گرفته است. برای این کودتا یک طرح دو مرحله ای در نظر گرفته شده بود. فاز اول پیروزی از طریق آرا، فاز دوم دزدیدن به زور و آشکار انتخابات.


فاز اول: امید آن بود که با تنگ کردن میدان عمل رقیب و گسترده کردن میدان دخالت خود رقیب را شکست دهند. بدین منظور شبکه ارتباطات جناح آقای موسوی را قطع کردند، از جمله پیامک های تلفنی را که بهترین وسیله بسیج آن جناح بود از کار انداختند، چون خود با داشتن امکانات دولتی و بی سیم های در دست بسیج و سپاه به آن نیازی نداشتند. برای حضور ناظران بی طرف یا ماموران ستاد آقایان موسوی و کروبی بر سر صندوق ها تا حد ممکن اشکال تراشی کردند. بعد هم با اعلام عقب انداختن امتحان دانشگاهها که دیگر کلاسی هم نداشتند اسباب تفرقه دانشجویان را فراهم آوردند و مهمتر آنکه با اعلام مانور نظامی در مقابله با شورش های شهری در روز بعد از انتخابات به رقیبان گفتند که ما آماده هر اعتراض و آشوبی هستیم. همه به امید آنکه با تقلبی محدود انتخابات را ببرند و با تهدید هم جلوی اعتراض گسترده را بگیرند.

در ساعات پایانی رای گیری متوجه شدند که این طرح کار نکرده است، لذا وارد فاز دوم شدند. فاز تقلب گسترده و بی مهابا و استقرار نیروهای نظامی و سرکوبگر در حد گسترده در تمام شهرها و تهدید آشکار هر کس که خیال مخالفت داشته باشد و بعد هم دستگیری وسیع فعالان جناح های رقیب از اول شب تا نیمه های شب. شنبه دستگیری هر معترضی در خیابان، حمله به خوابگاه دانشجویان در مشهد و شیراز و تهران و شهرهای دیگر و دستگیری وسیع حتی کشتار چند تن از دانشجویان در هر یک از این دانشگاهها. آنان حتی نتیجه ی انتخابات را طوری اعلام کردند که خود تهدید آشکار باشد و اعلام به رقیبان که ما این بار چنان تصمیم به سرکوب و کسب قدرت عریان داریم که حتی در غم ظاهرسازی هم نیستیم و حتی شما را در شهرهای خودتان هم مخصوصا شکست خورده اعلام می کنیم. و برای کامل کردن این فضای خفقانی و جلوگیری از رسیدن صدای اینان به گوش مردم ایران و جهان نه تنها تلویزیون و رادیو را بر روی آنها بستند، بلکه تلفن های دستی را هم یکسره قطع کردند و تلفن خانه بسیاری از فعالان جناح های رقیب را یا قطع کردند یا دچار اشکال فنی کردند.

بدین سان فاز دوم با نهایت قدرت و سرکوب سخت و فراگیر و قطع شبکه ارتباطی عملی شد که البته راه درست آن هم چنین بود والا همانگونه که در مطلب قبلی آوردم آنقدر کار خطرناکی بود که فرض من و بسیاری فعالان سیاسی و مردم کشور آن بود که آقای خامنه ای به پای آن نخواهد رفت؛ خطراتی که حال شاهد آن هستیم.

دو عامل تمام این معادلات را برهم زد و طرح دقیق و حساب شده را شکست داد. درست همان دو عاملی که سبب پیروزی انقلاب ایران و بر هم خوردن نظام سلطنت شد. یکی مقاومت و ایستادگی بسیار شجاعانه و قاطع آقای میرحسین موسوی، مقاومت و ایستادگی ای از جنس مقاومت رهبر خود آیت الله خمینی که هیچ خطری  او را نمی لرزاند. این مقاومت برای آقای خامنه ای و سیاسیون غیرمنتظره بود، زیرا سران اصلاح طلب از جمله یار اصلی آقای موسوی یعنی آقای خاتمی نشان داده بودند که در مقابل تهدیدات جدی جا خالی می کنند. آقای خامنه ای و سپاه این خصوصیت اصلاح طلبان را بارها آزموده بودند از جمله حکم حکومتی و عقب نشینی تحقیرآمیز اصلاح طلبان در مقابل تهدید تصرف مجلس، ماجرای تحصن نمایندگان مجلس ششم و دستگیری های نزدیکان آقای خاتمی و پرهیز ایشان از مقابله، اما آقای موسوی نشان داد که از سلاله ستارخان و باقرخان و مبارزان آذری دوران مشروطه است. همین جسارت به همراه آمادگی مبارزه آقای کروبی و ایستادگی ناگزیر آقای رفسنجانی که بدون مقاومت نابودی او قطعی بود، سبب شد که دیگر بزرگان سیاسی هم به آنان بپیوندند و شواهد نشان می دهد که نهضت آزادی و پاره ای از ملی مذهبی ها نقش مهمی در تشویق بلکه ترغیب به این ایستادگی داشتند. بدینسان نارضایتی های بالقوه رهبری یافت و سربازان بی قرار جنگ و لبریز از خشم و بویژه در نسل جوان تحصیل کرده با دیدن ایستادگی رهبران انسجام یافتند و با پیشتازی سرداران لشگریان در حد غیرقابل تصوری وارد میدان شدند.

۲ـ تکنولوژی: ارتباطات نوین تلفنی به آقای خمینی امکان آن را داد که از فراز رسانه های جمعی که در اختیار کامل حکومت شاه بود با مردم ایران تماس بگیرد. پیام و سخن ایشان به ساعتی از پاریس به ایران می رسید و تکثیر و توزیع شد و از آنجا که این تکنولوژی نو و تازه بود هنوز راه جلوگیری از آن دانسته نشده بود.


در این ایام هم چنین نشد، تلفن ها و تلفن های دستی را قطع کردند و شبکه های رادیو و تلویزیونی را بستند و حتی جلو دوربین خبرگزاری های جهان را گرفتند، اما تکنولوژی جدیدتری به بازار آمده بود: فیس بوک و توئیتر و آنچه که به آن “روزنامه نگاری مردمی” می گویند که هنوز قدرتها و حکومتها راه مقابله با آن را نمی دانند و فلسطینیان در جریان حمله به غزه از همین راه در جنگ تبلیغاتی اسرائیل را شکست دادند، در حالی که اسرائیلیان با در اختیار داشتن عموم خبرگزاری های جهان سالها هر صدای مخالفی را در نطفه خفه کرده بودند. بدینسان بی نیاز از رادیو و تلویزیون و تارنما و مطبوعات و تلفن موج تظاهرات به راه افتاد و خبر آن در سراسر جهان پخش شد آن هم به سرعتی که هنوز برای مهمترین خبرگزاریهای جهان ممکن نیست.

پرده سکوت دریده شد و صدای خشم مردم ناراضی بویژه جوانان در زیر آسمان ایران طنین افکند و تمام طرح کودتا چون شبحی در آفتاب رنگ باخت و بی اثر شد.

ایرانیانی که با دل خونین در جهان پراکنده بودند نیز به همین صورت بسیج شدند و خودجوش همه جا در برابر سفارت ها و کنسولگری های ایران به اعتراض رفتند و از طریق شبکه های خبررسانی محلی و جهانی صدای مبارزات مردم ایران علیه کودتا را به گوش جهان رسانیدند تا جایی که جز چند کشور مابقی کشورهای جهان برای آقای احمدی نژاد پیام تبریکی که نشان به رسمیت شناختن دولت ایشان است، نفرستادند. و این همان خطری بود که بر آن بودم آقای خامنه ای از بیم آن تن به تقلب گسترده و کودتا نمی دهد، زیرا بزرگترین حربه جمهوری اسلامی در جهان آن است که من پایگاه مردمی دارم و به همین سبب هم همیشه تنور انتخابات را داغ می خواهد. بدون این ادعا و در دست داشتن این سلاح از عربستان سعودی و سوریه و مصر هم عقب تر می افتد.


 

 

اوج گیری این اعتراضات مراجع بزرگ و بزرگان روحانیت را بسیار نگران کرده است، زیرا با این همه اعتراض ایرانیان در داخل و خارج از کشور و تردید و بدگمانی حکومتهای جهان نسبت به ایران و وجود دشمنان سرسختی چون اسرائیل و حکومتهای عربی بیم آنست که نه تنها حیثیت و اعتبار تنها حکومت شیعه جهان به خطر بیفتد، بلکه خطر فروپاشی تنها حکومت دینی شیعه جهان است؛ امری که علما به هیچ قیمتی به آن تن نمی دهند، حتی اگر لازم باشد که در آن راه علمای بزرگی چون شیخ فضل الله نوری در زمان مشروطه یا آیت الله شریعتمداری و بسیاری از روحانیون صاحب نام در حکومت موجود قربانی شوند. از این روی حتی سر سپرده ترین اینان چون آیت الله مکارم شیرازی نیز حاضر به تایید این دولت نشده است.


 

بدینسان با شکست کودتا آقای خامنه ای خود را نه تنها در برابر اعتراض مردم بلکه نگاه مشکوک  و حتی معترض بیشتر حکومتهای جهان و مهمتر از آن جامعه روحانیت که اگر نه پایگاه قدرت که پایگاه مشروعیت قدرت او است، مواجه می بیند. از همه مهمتر اینکه ایشان هم مثل عموم سیاستمداران کشور و روحانیون صاحب نام و اعتبار می دانند که بسیاری از جمعیتی که به دنبال آقای میرحسین موسوی هستند نه از سر دلبستگی به ایشان که از سر خشم حکومتگران دین سالار هستند و لذا اگر این موج به زودی مهار نشود دیر یا زود مهار آن از دست آقای موسوی و نیروهای خودی هم به در می رود و برای مهار آن سیلی که می آید همه بساط حکومت و انقلاب را درهم فرو می ریزد و تنها راه مقابله سخت نظامی و سرکوب بیرحمانه است که اولا تضمینی برای موفقیت آن نیست، ثانیا در صورت موفقیت بساط حکومت مردمسالاری دینی که ادعای این انقلاب است برای همیشه برچیده می شود و ایران مدعی رهبر جهان اسلام  ـ حداقل رهبری ایدئولوژیکی آن ـ تبدیل به یک حکومت نظامی از جنس حکومت معمرالقذافی در لیبی می شود و ترکیه الگویی می شود که جهان اسلام به آن  چشم می دوزد.

به نظر می رسد آقای خامنه ای حال متوجه خطای غفلتشان از هشدار آقای رفسنجانی شده است که هشدار داده بود:

سرچشمه شاید گرفتن به پیل

چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

آقای خامنه ای حال زیر این فشارها ناگزیر به پذیرش راه چاره ای شد که آقای موسوی روز پس از انتخابات اعلام کردند، یعنی دخالت شورای نگهبان به امید لغو این انتخابات.


 

هشدار


 

با آنکه ظاهرا آیت الله خامنه ای به قبول این پیشنهاد تن داده اند تا شاید حکومتشان را از این مهلکه نجات دهند اما از آنجا که ایشان قدرت مطلقه نیستند و آقای احمدی نژاد علاوه بر پایگاه مردمی، سران سپاه و بسیج را نمایندگی می کند، لذا این راه حل آسانی نخواهد بود. سپاه که در چهار سال گذشته، به چنان نیروی بزرگ اقتصادی، سیاسی تبدیل شده است که به این آسانی مهار آنان ممکن نمی شود، از نظر سیاسی همانند عموم نظامیان راه مقابله با مخالفان یا دشمنان جهانی را به جای مذاکره با آنان می پسندند و لذا در رابطه با آمریکا حکومت آقای بوش برایشان قابل فهم تر است تا حکومت آقای اوباما که سیاستی را پیشنهاد می کند که با فلسفه آنان و نگاهشان به جهان همخوانی ندارد. از نظر اقتصادی نیز تسلیم قدرت به دنبال خود نظارت حکومت بر گمرک فرودگاه ها و بنادر و تحت ضابطه درآوردن فعالیتهای اقتصادی سپاه را می آورد که این آفت بزرگی است برای آنان تا جایی که در دولت آقای خاتمی متوسل به زور برای حفظ این مزایا شدند، لذا اگر احساس کنند آقای خامنه ای برای نجات خود امتیازات اینان را فدا می کند پشت او را خالی می کنند و در مقابل جمع وسیعی از رقیبان سیاسی ای که دل خونی از ایشان دارند، وی را تنها می گذارند.


 

نگرانی از یک ترفند


 

از آنجا که به دلایل آمده آقای خامنه ای با خطای سیاسی سخت خود را در چاله انداخته است، ممکن است این قبول ارجاع شکایت به شورای نگهبان یک ترفند سیاسی باشد به امید آنکه موقتا موج اعتراضات را ساکت کرده و جمعیت را به امید روزهای آینده به خانه بفرستد و بعد با بهانه های قانونی مدت این رسیدگی را از ده روز به یک ماه و بیشتر بکشاند و وقتی متوجه شد که تنور دیگر داغ نیست و آبها از آسیاب افتاده بر سر دشمن به خواب رفته شبیخون بزند و آنان را قلع و قمع کند. و در این فاصله با تبلیغ وسیع این حرکت اعتراضی را منتسب به نیروهای خارجی و دشمنان توطئه گر بکند و به دنبال آن نیروهای رقیب را آشوبگر معرفی کند. و با همین شیوه موسوم خود فعالان سیاسی را گرفته و با بسیج چماقداران و سرکوب های پراکنده هر جا شعله ای سر می کشد خاموش کند.

از این روی خطرناک ترین کار برای مردم ترک صحنه خیابانها و رفتن به خانه ها است. تنها حضور پیوسته مردم و فشار روزافزون است که آقای خامنه ای و شورای نگهبان را مجبور به خوردن “جام زهر” می کند تا با تن دادن به شکست محدود و فدا کردن بخشی از قدرت اساسی حکومت خود را حفظ کنند که اگر چنین مصالحه و معامله سیاسی صورت نگیرد و هر یک از طرف های این منازعه از مردم و رهبران آنها تا نظامیان و ولی فقیه با واقع بینی بخشی از خواسته ها و یا منافع خود را فدا نکنند. آینده بسیار تاریکی در پیش روی است از آن جمله سپاه پاسداران و بسیجی ها که تمامیت ارضی کشور حاصل فداکاری های سی ساله آنان است با مردمی به جنگ برمی خیزند که هستی خود را برای حفظ و سربلندی آنان صرف کرده اند و اولین نتیجه آن برای خود سپاه و بسیج طرد هر چه بیشتر نیروهای سالم و مردمی آن و قدرت یابی هر چه بیشتر بیرحمان و بی اخلاق ستمگر در میان آنان است.

حکومتها مقاومت های مردم بی سلاح را در بسیاری از موارد می توانند سرکوب کنند، اما این پیروزی را به قیمت از دست دادن مشروعیت خود به دست می آورند و به حکم عقل و شواهد تاریخی دوام حکومت با مشروعیت آنها رابطه مستقیم دارد و از همه بالاتر آنچه حکومت ایران را مورد توجه مردم کشورش، مسلمانان جهان و بسیاری از مردم جهان قرار داده و به همان سبب به ابرقدرتی در منطقه تبدیل شده است، ادعای ایجاد حکومتی نوین به نام “مردم سالاری دینی” است و سرکوب نظامی این جنبش تمام هویت آن را به خطر می اندازد؛ هویتی که بدون آن نه تنها از ترکیه که از پاکستان و مصر هم عقب تر خواهد افتاد و سرنوشتی تلخ تر از شوروی در انتظار آن خواهد بود.