شهروند ۱۲۳۴  پنجشنبه ۱۸ جون  ۲۰۰۹

از حسن های انکار ناکردنی جوانی ناشکیبایی است. جوان به حرف آن شاعر شیرین سخن ما انگار هرگز عنایت نکرده است که می گوید: “بترکی ای دل که شکیبا نداری”.

این ناشکیبایی اما در جمهوری اسلامی برای جوانان حالا حدود سی ساله ی زاده ی همین رژیم ــ اگر باور داشته باشیم از نوجوانی شور و شر دامن آدمی را می گیرد ــ که دست کم پانزده سال با همه ی بی حرمتی های رژیم به انسان و حقوق او ساخته اند،  و اگر هم ناسازگاری کرده اند، کمتر بخت بیرون آمدن از پستوی خانه و یا نهانخانه ی دل را پیدا کرده است، دارد این سی سال عقب ماندن از جهان را و محروم بودن ایرانی از حقوق اولیه انسانی را فریاد می زند.

۲۲ خرداد دارد تاریخ ۳۰ ساله اخیر ایران را به پیش  و پس از خود تقسیم می کند. حالا دیگر نمی شود از این سی سال سخن گفت و روشن نکرد که پس یا پیش از  این مقطع را می گوییم.


از سوی دیگر کم درایتی رهبر حکومت در حکم حکومتی به رسمیت شناسی غیرقانونی دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به هر دلیلی که انجام گرفته باشد، تنها به موقعیت ادعایی او که گمان می رفت سر حلقه ی اتحاد میان جناحهای مختلف رژیم است، صدمه جدی زده است.

این که گفته می شود، شیخ حسن نصرالله به سید علی خامنه ای گفته است ما در لبنان به آمریکایی ها باختیم، امیدواریم شما در ایران به آنها نبازید، چه راست باشد چه نه، بی گمان باخت لبنان در میان هواداران جناح راست رژیم ایران گونه ای ناامیدی را دامن زده است. ناامیدی که اگر احمدی نژاد هم می باخت، این واقعیت را در جهان نشان می داد که شعار تغییر اوباما در سرزمین های اسلامی هم تاثیر خود را کرده است.

پس سپاه پاسداران، بسیج، دولت احمدی نژاد و رهبر حکومت به این نتیجه می رسند که نباید اصلاح طلبان که صورت بیرونی شان معنای گونه ای لیبرالیسم غربی را در خود دارد، و در دوران هشت ساله ی خاتمی هم این نشان داده شده بود، بار دیگر پیروز شوند و با این نتیجه گیری، هر گونه اقدام درست و نادرستی برای پیش گیری از این پیروزی مجوز می گیرد. این بار اما مردم  مصمم اند و نمی خواهند رای شان به سود رژیم و برای چهار سال دیگر ریاست جمهوری رئیس جمهوری که نمی خواهندش خرج شود.

این را، هم میلیون ها ایرانی و هم جهانیان از خود می پرسند که مگر می شود جمعیت بزرگی از شهروندان دارای حق رای که معمولا در انتخابات حضور نمی بایند، به یکباره آن هم به میزان حدود ۸۰ درصد به پای صندوقهای رای بروند و به رئیس جمهوری و دولت بر سرکار رای بدهند؟ این خلاف طبیعت حضور انبوه رای دهندگان است.


اکثریت رای دهندگان زمانی تصمیم به مشارکت جدی می گیرند که بخواهند دولتی را تغییر دهند و دولت و ریاست جمهوری دیگری را برگزینند، حالا در ایران خلاف این باور عمومی و تحلیلی که جهان بر درستی آن رای می دهد، از صندوق ها به در آمده است.

ماجرای دیگری که گستره ی درگیریهای کنونی را در ایران دامن می زند، رفتاری است که رهبر حکومت با نامه و درخواست هاشمی رفسنجانی کرد. رهبر رژیم نه تنها به پرسش روشن رفسنجانی پاسخ نداد، بلکه با حمایت همه جانبه از احمدی نژاد به گونه ی اعلان نشده ای بر ادعاهای احمدی نژاد علیه هاشمی صحه نهاد. بر این لیست جمعیت بزرگ دیگری از سرشناسان حکومت را اگر بیفزاییم خواهیم دید که دو دسته گی در حکومت که در یک طرف رهبر، احمدی نژاد و بخشی از سپاه و بسیج را می شود دید، و در سوی دیگر اکثریت خاموش و محروم مردم و جمعی بیرون رانده از گردونه ی رژیم، به این پاسخ می توانیم دست یابیم که رژیم دارد به مسیری می رود که اگر به خواسته های عدیده ی مردم توجه نکند تمامیت آن در خطر جدی است. و این را مردم به صدای بلند و در حالی که به شدت سرکوب می شوند، می گویند.