شهروند ۱۲۳۵  پنجشنبه ۲۵ جون  ۲۰۰۹

مدت زمان زیادی بود که این فریاد و شعار منحوس و شوم “مرگ بر” را نشنیده بودم و متاسفانه بعد از مدتها این شعار و فریاد “مرگ” را در میدان میل لستمن، شهر تورنتو دوباره از دهان تعداد کمی از فارسی زبانان شنیدم و اینبار به صورت “مرگ بر جمهوری اسلامی”. شنیدن این شعار “مرگ” من را به یاد اولین روزهای شروع و بعد از انقلاب می انداخت و روزهایی که این شعار مرگ خطاب به آخرین پادشاه ایران وارد اجتماع ایران شد و برای ایرانیان به ارمغان آورده شد. شعارهایی از قبیل: “بگو مرگ بر شاه، مرگ بر بنی صدر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسراییل، مرگ بر سادات، مرگ بر صدام، مرگ بر سه مفسدین و مرگ برضد ولایت فقیه” ولی این شعار مرگ با خروج شاه از ایران به همانجا متوقف نشد و در حد شعار باقی نماند و روز به روز توسط جلادها به عمل تبدیل شد و حدود سی سال است که دامن گیر ملت ایران و خاورمیانه شده و سایه شوم خود را بر روی ملت ایران افکنده و این مرگها و قتل و کشتارها به حیات موقت دیکتاتورها ادامه داد و تخم کینه، نفرت و تفرقه و خشونت را بین ما ایرانیان پاشید. فکر نمی کنم برای ایرانیانی که سالهای قبل و بعد از انقلاب را به خاطر دارند نیازی باشد که آمار انسانهایی که مرگ از طریق اعدام، ترور و جنگ گریبانگیر آنها شده را بیان کنم. نسل قبل از انقلاب به خوبی آگاه هستند که بعد از انقلاب مرگ به چه اندازه سایه خود را بر ایران گسترانده. نسل جوان ایران اگر از این آمار و ارقام و وقایع اطلاعی ندارند بد نیست که از این فرصت استفاده کنند و از نسل قبل از انقلاب بپرسند که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب مرگ بیشتر بر ایران سایه افکنده بوده و یا بعد از انقلاب ایران. متاسفانه این مرگ بیشتر گریبانگیر همان افرادی شد که مروجان و مبلغان اصلی شعار مرگ شده بودند و یا به عبارت دیگر آنچه که خود کاشتند خود درو کردند و آنچه برای دیگران آرزو می کردند و حکم می کردند نصیب خودشان شد و این مبلغان همانهایی بودند که به افراد عامی می گفتند: بگو مرگ بر این و آن و در این میان افرادی کورکورانه و طوطی وار و بدون تفکر به عاقبت این شعار، این شعار مرگ را تکرار می کردند و آنها به همان اندازه متضرر شدند و به همان اندازه در این مرگها مقصر بوده و هستند که مروجان آنها مقصر بوده و هستند و یا به عبارتی دیگر مرگ را برای خود و ملت خود ارزان خریدند و زندگی و زنده بودن را بی ارزش کردند. با این مرگها عدل و عدالت و انسانیت را از بین بردند و حق و حقوق انسانها را پایمال کردند. شنیدن شعار مرگ از مردمی که اجداد آنها مروج عشق، صلح، صفا، زندگی، حیات، دوستی، همزیستی، آزادی و محبت بودند بسیار تاسف انگیز است. ملتی که فرهنگ او سرچشمه گرفته از فرهنگ غنی فردوسی، مولانا، حافظ، سعدی و بنی آدم اعضا یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چطور چنین ملتی با سه هزار سال تمدن می تواند قبول کند که مروج و مشوق و حامی مرگ و نیستی و خشونت باشند. اکنون زمان نابودی این شعار مرگ فرا رسیده و این شعار مرگ باید از شعارها و فرهنگ ما ایرانیان حذف شود و طوطی وار تکرار نشود. آنجایی که از بیان یک شعار قصد ترویج مطلبی مثبت و موافقت با آن را داریم از واژه های زنده باد و جاوید باد و پاینده باد استفاده کنیم و آنجایی که قصد اشاره به نکته ای منفی داریم و می خواهیم مخالفت خود را اعلام کنیم از شعار ننگ و شرم استفاده کنیم. به طور مثال: ننگ بر بی تفاوتها، ننگ بر دیکتاتورها، شرم بر خائنین به ایران، ننگ بر دورویی و تظاهر.


 

پاینده و جاوید باد ایران و ایرانی