شهروند ۱۲۳۵  پنجشنبه ۲۵ جون  ۲۰۰۹

نقل قول و حدیث در معرکه‌ ی مردم‌ برانگیزی دوره‌ ی انقلاب بهمن ۵۷ شگردی بود که گرچه به پای شعارسازی و شعاردهی نمی‌رسید، به ‌جای خود کارآمد بود. پر پیداست که در میان هر گروه و دسته ‌ای این بازگفت‌ها رنگ و بو و مزه ‌ای دیگر داشت: مثلاً اگر در میان چپ‌ها نقل از مارکس و انگلس و لنین نقل و نبات بود، در میان مذهبی‌ها قول و حدیث پیغمبر و امام  سکه ‌ی رایج بود. باید اقرار کنم که از همه ‌ی نقل و نبات چپانه چیزی به‌ یادم نمانده جز این که به کام من خشک و خفه‌ کن می ‌آمدند. سکه‌ های رایج مذهبی از هر قماش هم که به چشمم یک‌پولی می ‌آمدند و خریدارشان نبودم تا به ‌یادم بمانند. اما در میان نقل و گفت‌های مذهبی حرفی از حسین بن علی استثنا بود و آن‌قدر به مذاقم خوش می ‌آمد که هرجا می‌دیدمش پا سست می‌کردم تا بخوانمش‌: اگر دین ندارید، آزاده باشید.

حالا نمی‌دانم من لاکتاب از معنی حرف بیشتر خوشم می‌آمد، یا از سادگی زبان آن، یا از گوینده ‌ی آن که نه امامتش، که شهامت بری از حسابگری ‌اش را دوست داشتم. شاید هم قضیه این بود که هروقت این پیام را می‌دیدم، دل‌خوش می‌شدم: که پس در خیل ملتی که از ملت بودن خیری ندیده و می‌ رفتند تا امت شوند، کسانی هم پیدا می ‌شوند که آزادگی را شرط هم‌یاری و هم‌زیستی می‌دانند؛ که پس می‌گذارند عیسا به دین خود باشد و موسا به دین خود باشد و کافر و مرتد هم کشک خودش را بسابد. این گمان البته خیال خام روزگاری بود که هنوز “امام آمد” بر صفحه‌ ی اول روزنامه نیامده بود و در میان بی‌دینان، باری به هر جهت، کم نبودند کسانی که شیفته‌ ی آقا  شده بودند.

با آمدن امام خواب خوش هم‌زیستی و هم‌یاری مسلمان و نامسلمان خیالی باطل شد. امام آمد و در جعبه‌ ی پاندورا باز شد و سیل بلا بر سر و روی ملتی که باید در پوست امت می‌رفت، سرریز شد.

ولایت فقیه، یعنی سرچشمه ‌ی سیل بلا که گویا از ذوب مدام امت در ولایت سر خشکیدن ندارد، در روند تا به حال سی ساله ‌اش، کار غربال ناخودی از خودی را به جایی کشانده که دیگر جز ولی فقیه فعلی و قداره ‌بندان و جیره‌ خواران ریز و درشتش، همه ناخودی شده ‌اند.

این البته جای حیرت ندارد. آن‌چه آدم را انگشت به دهان می‌کند این است که هنوز برخی از این خودی‌های ناخودی شده‌ خیال ندارند چشم‌هایشان را بشویند. این‌ها باورشان نمی‌شود که همه‌ ی دودها از کنده ‌ی ولایت بلند می‌شود، که جنون قدرت شاه و شیخ و عاقل و ابله را از هم بازنمی‌شناسد و همه را یک‌سان کور می‌کند، که خودکامگی ولی فقیه خشک و تر را با هم می‌سوزاند.

 از قضای روزگار، یا از کم و کاستی‌هایی که گناهش را باید خودمان به گردن بگیریم، حالا علم‌داری عصیان مردم به جان آمده بر دوش چند تایی از همین ناباوران افتاده است. این‌ها از این ناباوری‌ست شاید که از شر خناس و وسواس خناس به خود آن پناه می‌برند مبادا تق قداست نظامی که سی سال مدام در برپایی و برجایی‌اش کوشیده‌ اند، ناگهان درآید. اما رهبر معظم با یقین به قدرت قدوسی خود نه باکی از خس و خاشاک دارد و نه گوشی شنوای حرف خودی‌های ناخودی‌شده.

دعوای ملت و دولت و نیز گره ‌ی کور جمهوری دینی به کنار، هیچ اهل انصافی انکار نمی‌کند که بیرون شدن از گله و زخم خوردن از شیخ قبیله آسان نیست. با این همه سختی کار ناخودی‌های ناباوری که به زبان امام خودشان “بازی خورده”‌اند، بیشتر از مشقت شک کردن به باورهای خود و زیر سئوال بردن ذهنیت و هویت خود آب می‌خورد

هرچند ولی امر مسلمین حرف آخر را می‌زند، شیعیان ایران از صدقه‌ ی سر حکومت آخوندپرورتا دل‌شان بخواهد آیات عظام دارند. این آقایان گیرم میلی به حل و فصل مسائل دنیوی نداشته باشند، یا نخواهند از حد توضیح المسائل عوام فراتر روند، نمی‌توانند از پاسخ‌گویی به یک شیعه‌ ی مومن پیرو خط امام طفره بروند. از این گذشته چه کسی بهتر از آن‌ها می‌تواند به مصاف مجتهد نامرجعی برود که به یمن سیاست و کیاست صدر خبرگان صاحب مقام عظمای ولایت شده است؟        

چه بسا با این حساب و کتاب‌ها بوده که آن که به جرم جانبداری از حق مردم مغضوب درگاه شده، رو به مراجع تقلید ‌آورد – گویا به این امید که با پشتیبانی آن‌ها بتواند هم آبروی نظام اسلامی را برگرداند و هم مجال نفسی برای ملتی فراهم آورد.

از روزی که خبر عارض شدن مسلمانی میرحسین نام به علمای اعلام پخش شده، من لاکتاب دوباره به یاد نقل و گفت سیدالشهدای شیعیان افتاده‌ام و نشسته ‌ام ببینم آقایان علمای جنت مکان هیچ به یاد می‌آورند که در روایت‌ها گویا حسین مظلومی بود که بی‌پروا به صحرای کربلا زد و سر در راه آزادگی باخت.

جز آیت الله منتظری که از همان آغاز انقلاب بهمن جانب راستی و درستی و شرافت را به جانب دین آلوده به سیاست و جنایت ترجیح داده است، دیگر آیات عظام یا سکوت کرده ‌اند تا رمل و اسطرلاب بیندازند و استخاره کنند، یا یکی به نعل و یکی به میخ زده ‌اند تا خدای نکرده کیان اسلام کله پا نشود، و یا در نهایت – تا این دم – به ابراز تاسفی خشک و خالی بسنده کرده ‌اند.

یکی نیست به این مراجع عالی‌قدر که یک چشم به آسمان و یک پا در راه آخرت دارند، بگوید: آقایان، اگر داعیه ‌ی دین دارید، آزاده باشید تا مومنان را از دین روی‌گردان نکنید.

خرداد ۸۸