شهروند ۱۲۳۶  پنجشنبه ۲ جولای  ۲۰۰۹

موج شورش و تظاهرات خیابانی پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری سرتاسر ایران را در خود فرو برده است. میلیونها شهروند ایرانی برای رساندن صدای اعتراض خود به گوش جهانیان در تهران و شهرستانها راهپیمائی کردند. شواهد و قرائن  نشان می دهد که این اعتراضات تداوم یافته و چشم انداز آرامش در وضعیت سیاسی کشور نیز دیده نمی شود. در رابطه با شرکت در انتخابات و هم چنین حمایت از کاندیدهای اصلاح طلب از مدتها پیش بحثهای داغی ما بین فعالان آذربایجانی در جریان بود. اما با آغاز اعتراضات سراسری موضعگیری درباره ی حمایت و پیوستن جنبش ملی به تحرکات سراسری بحثها و تبادل نظرها را بیشتر به این امر متوجه ساخت. دو بینش، هم در رابطه با انتخابات اخیر و هم در رابطه با حمایت از جنبش سراسری کنونی، قابل تشخیص در متن بحثها بوده و هست. این دو به طور کلی عبارتند از:  ۱ـ تحریم انتخابات و عدم حمایت از تظاهرات سراسری؛  ۲ـ شرکت در انتخابات و پیوستن به تحرکات سرتاسری. ترکیبی از این دو نظر نیز وجود دارد که در درون این بحث جای می گیرد.

در همین رابطه و برای روشن شدن صورت مسئله قصد دارم در این نوشته به دلایل و چراهای درستی شرکت در انتخابات اخیر و ضرورت حمایت آذربایجان از اعتراضات سراسری و پیوستن به آن بپردازم. سئوالاتی که لازم به پاسخگوئی می بینم به شرح زیر است:  آیا خواستها و اهداف اصلی تحرکات سراسری در جهت و همسو با خواستهای جنبش ملی آذربایجان است؟ آیا آذربایجان می تواند با حمایت و پیوستن به این اعتراضات از نتایج آن بهره مند شود؟ کدام شرایط ویژه پیوستن به موج سراسری را موجه میسازد؟ برای پاسخگوئی به سئوالات ذکر شده بررسی اجمالی وضعیت سیاسی ایران ضروری است.


 

وضعیت جمهوری اسلامی


 

اعتراضات خیابانی زمانی آغاز شد که مردم ایران از دستبرد به صندوقهای رأی آگاهی یافته در نتیجه میلیونها نفر با خواست ابطال نتایج انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک به خیابانها ریختند. جمهوری اسلامی با تقلب در نتایج انتخابات و برخلاف قانون اساسی خود به میلیونها رأی دهنده بی اعتنائی و دهن کجی کرد. مردم نیز برای دفاع از رأی به سرقت رفته ی خود اعتراضات و تظاهرات خیابانی را سازمان دادند. شعار “موسوی رأی مرا پس بگیر” نمایانگر خواست مردم بود. 

سیر حوادث نشان داد که سرقت رأی و در پی آن تظاهرات و اعتراضات خشونت بار مشکلات جدّی و حیاتی برای رژیم به وجود آورده است. این امر قبل از هر چیز گسترش شکاف ما بین جناحهای درونی رژیم  بود، به طوری که حتی سردمداران جناح حاکم و سران نظامی آن (خصوصاً در رابطه با نحوه ی برخورد با تظاهرات)  مواضع متفاوتی از خود به نمایش گذاشتند. دو دستگی و شکاف در میان بالائی ها حتی به لانه ی آیت الله های قم، یعنی پایگاه معنوی رژیم، نیز رسوخ کرده و تعدادی از آنها به حمایت از خواسته های مردم و تعدادی دیگر در حمایت از جناح حاکم  چپ و راست اعلامیه صادر کردند.

گذشته از ایجاد دودستگی درونی دستگاه حاکم، عملکرد حکومت شکاف عمیقی نیز مابین اکثریت قاطع مردم ایران و کل نظام جمهوری اسلامی به وجود آورد. در واقع می توان گفت تحرکات اخیر به مشروعیت سیاسی رژیم به طور جدی خدشه وارد ساخته است. فاصله گیری مردم از رژیم با برخورد وحشیانه ی نیروهای امنیتی در مقابله با اعتراضات آرام و مدنی معترضان و دستگیریهای بی حساب و کتاب هر روز بیشتر و عمیق تر می شود. افزایش خشونت حتی منجر به زیر سئوال رفتن نقش شورای نگهبان و مهمتر از آن ولی فقیه یعنی این مهمترین ارکان و ستون وحدت حکومتیان شده است. این امر بعد از سخنرانی آیت الله خامنه ای در خطبه های نماز جمعه و طرفداری آشکار وی از احمدی نژاد و نتایج انتخابات قلابی به خوبی نمایان شد. اخطار او به مردم اعتراض کننده شک و شبهه های موجود در مورد گرداننده ی اصلی و پشت پرده ی مهندسی انتخابات را نزد افکار عمومی از بین برد.

 برخوردهای خشن و دستگیریهای گسترده همچنین باعث اختلالات جدی در روابط جمهوری اسلامی با کشورهای خارجی نیز شده است، به طوری که رژیم بیشتر از پیش در سطح بین المللی به انزوا کشیده می شود. مقابله ی غیر انسانی با اعتراضات مدنی مردم تمامی زحمات و تلاشهای سالهای اخیر جمهوری اسلامی برای نشان دادن خود به عنوان یک رژیم ملایم و دموکراتیک به جهانیان را نقش بر آب کرد. جمهوری اسلامی با عملکرد خود تمام رشته هائی را که با هدف کسب مشروعیت بین المللی و خروج از ایزولاسیون  که با صرف میلیونها دلار در سالهای اخیر بافته بود در عرض چند روز به پنبه تبدیل کرد. این امر دقت و تمرکز افکار عمومی جهانی و رسانه های آن را به آنچه در ایران گذشته و می گذرد بیشتر کرده و حرکتهای خودسرانه، غیر متعارف و لجام گسیخته را محدودتر و محتاطانه تر ساخته است. حال با ذکر اجمالی وضعیت سیاسی کشور و موقعیت ویژه ی جمهوری اسلامی به نظرات مورد بحث و مطرح در درون جنبش ملی آذربایجان می پردازم.


 

 فعالان جنبش ملی


 

دوستان و فعالانی که سیاست تحریم انتخابات و عدم حمایت از کاندیداهای اصلاح طلبان را تبلیغ میکردند دلایل خود را بر این اساس قرار داده بودند که انتخابات جاری انتصابی بوده و نمایانگر یک انتخابات دموکراتیک نیست، لذا نتیجه ی آن نیز از پیش تعیین شده است. آنان همچنین اضافه می کردند که در واقعیت امر مسئله ی انتخابات جنگ درونی و تضاد جناحهای داخلی رژیم بوده و در صورت پیروزی هرکدام از کاندیداها چیزی عاید ملت آذربایجان نخواهد شد. تبلیغ تحریم انتخابات و عدم حمایت از کاندیداهای اصلاح طلب بعد از افشای دستبرد به صندوقهای رأی توسط رژیم و به دنبال آن آغاز تظاهرات گسترده ی خیابانی کم کم تبدیل به تبلیغ عدم شرکت و حمایت از تحرکات و اعتراضات سرتاسری شد.

اما سیر حوادث نشان داد که توده های میلیونی ترکان با شرکت فعالانه خود در انتخابات اخیر، و حمایت قاطع از میرحسین موسوی، بسیار هوشیارانه تر از آن بخش حرکت ملی عمل کرده اند که معتقد به بایکوت و نظاره گری در انتخابات و عدم حمایت از اصلاح طلبان بودند. این امر شامل حمایت بخشی از مردم آذربایجان از تحرکات سراسری در چند روز اول شروع اعتراضات خیابانی در تهران و سایر شهرستانها نیز می شد. صرف نظر از اینکه انتقادات این دوستان از موضعی بسیار دلسوزانه بوده، ولی این واقعیت را نمی توان از نظر دور داشت که اولین و مهمترین دستاورد انتخابات اخیر شکست آن طرح و آن نیروئی بود که میخواست آذربایجان را به عنوان یک آکتور اساسی از صحنه ی سیاسی ایران خارج کند. انتشار فیلم توهین خاتمی به آذربایجانیها، آن هم درست در آستانه انتخابات، نشان داد که هدف  دستگاههای امنیتی رژیم در کل تضعیف اصلاح طلبان و خصوصاً میرحسین موسوی در مهمترین و محکمترین پایگاه حمایتی وی یعنی آذربایجان بوده است. تهاجم فوق هم چنین تلاشی بود برای منفعل کردن و ایجاد فاصله مابین آذربایجان و جنبش آزادیخواهی سرتاسری ایران.


 

آذربایجان و منافع ملی


 

در شرایط کنونی آذربایجان شاهد یک جنبش توده ای و سرتاسری در ایران است. اهداف این جنبش توده ای بازگرداندن رأی های به سرقت رفته و برگزاری انتخابات آزاد است. از آنجا که برگزاری انتخابات آزاد یک اصل پذیرفته شده ی دموکراتیک و جهانشمول است منافع جنبش ملی ـ دموکراتیک آذربایجان نیز نمی تواند در تعارض با آن باشد. دفاع از انتخابات آزاد دفاع از حق شهروندی و حق رأی نیز می باشد. برگزاری انتخابات آزاد در واقع یکی از اصولی است که آذربایجان در دوره های گذشته مکرراً خواستار تحقق آن بوده است. این مسئله در جریان نامزدی آقای اعلمی نیز به طور جدی مطرح شد. هر چند در صورت تأئید صلاحیت آقای اعلمی جمهوری اسلامی به یک انتخابات کنترل شده، و نه واقعاً دموکراتیک، تن می داد، اما با تصفیه ی او نشان داد که حتی به مهره های سابق خود نیز که صد در صد نظرات رسمی را منعکس نمیکنند اجازه ی عرض اندام نمی دهد.

گذشته از پرنسیپ های دموکراتیک بهترین مشخصه ی تأئید سیاست حمایت و شرکت در اعتراضات سراسری شرایط بحرانی به وجود آمده و موقعیت کنونی جمهوری اسلامی است. من در سطور آغازین این نوشته به اختصار به اهم آن اشاره کردم، اما برای توضیح بیشتر و بهتر شرایط ویژه ی کنونی باید به یک اصل کلی نیز استناد کنم و سپس مطلب را ادامه بدهم. 

اگر قبول داریم که مبارزه ملت آذربایجان مبارزه ای است برای رسیدن به اهداف ملی ـ دموکراتیک پس باید قبول داشته باشیم که این جنگ از قوانین جنگی نیز تبعیت می کند. قانون جنگ چه می گوید؟ “ایجاد حداکثر اتحاد در اردوی خود و ایجاد حداکثر تشتت و پراکندگی در اردوی دشمن”. حال سئوال اینگونه باید مطرح شود که:  آیا هیزم بردن به خانه ی آتش گرفته ی دشمن باید سیاست آذربایجان باشد و یا نشستن و منتظر خاموش کردن آتش توسط دشمن؟ آیا آذربایجان و حرکت ملی باید دست روی دست گذاشته و نظاره گر حوادث باشد و یا از آکتورهای تأثیرگذار آن؟

تمام فاکتهای صحنه ی سیاسی ایران نشاندهنده ی این واقعیت است که آب به لانه ی مورچگان راه یافته است. رژیم از هر طرف زیر ضربه بوده و ترس و سراسیمه گی تاروپود آن را فرا گرفته است. در حالی که جمهوری اسلامی از حرکات توده های میلیونی به وحشت افتاده و اعتماد به نفس خود را از دست می دهد، در حالی که اختلافات درونی رژیم به حد اعلای خود رسیده، در حالی که رژیم از مردم هر چه بیشتر فاصله گرفته و به خشونت بیشتر روی می آورد، در حالی که رژیم در سطح بین المللی بیشتر از پیش به انزوا کشیده می شود، جنبش ملی آذربایجان نیز باید به پراکندگی بیشتر اردوی دشمن یاری رساند.

عنوان کردن این مسئله که ” چون ملیتهای دیگر آذربایجان را طی حرکات اعتراضی اول خرداد ۸۵ و جریان کمپین امضای آموزش به زبان مادری تنها گذاشته و مورد حمایت قرار نداده اند پس ما نیز نباید از حرکات آنان حمایت کنیم”  منطق قابل دفاعی نیست. به نظر من نباید از “دیگران” انتظار زیادی داشت. افکار شوونیستی بسیاری از آنان را کور، لال و کر کرده است، اما این ما هستیم که باید با عقل و منطق حرکت کرده و تجزیه تحلیل مشخص از شرایط مشخص داشته باشیم. “چون آنها از ما حمایت نکردند پس ما نیز نباید حمایت بکنیم” در واقع تنزل جایگاه جنبش آذربایجان به سطح شوونیستهاست. باید به یاد داشت که در سیاست جایی برای قهر کردن وجود ندارد و جنبش ملی آذربایجان نباید تسلیم احساسات و عواطف شود. آنچه اهمیت دارد ارزیابی درست شرایط کنونی و استفاده از فرصتهای پیش آمده است. تاریخ فرصت بسیار نادری پیش روی آذربایجان قرار داده است.

دوستان و دشمنانی که سوابق میرحسین موسوی و اصلاح طلبان را دلیل عدم شرکت و حمایت جنبش ملی آذربایجان از اعتراضات سراسری عنوان می کنند و به گذشته ی سمبلهای رهبری جنبش سرتاسری متمرکز شده اند باید توجه داشته باشند که دموکراسی را تنها نیروهای دموکرات نمی توانند ساخته و یا تحقق ببخشند. نمی توان دست روی دست گذاشته و منتظر آن روزی شد که رهبران ناب و کاملاً معتقد به دموکراسی از آسمان نزول کرده و جنبش را رهبری کنند. اگر قبول داریم که دموکراسی بیشتر از هر چیز نوعی تعادل قوای متخاصم در جامعه است پس باید قبول کنیم که نیروهای غیر دموکرات نیز می توانند در به وجود آوردن آن دخیل و سهیم باشند. غیردموکراتها می توانند برای حفظ منافع خود و یا به هر دلیلی دیگر با تضعیف کردن و به چالش کشیدن غیر دموکراتهای بدتر وخشن تر از خود به ایجاد آن تعادل قوا که نیاز تنفس دموکراسی در یک جامعه است کمک و یاری رسانند. تنها با به وجود آمدن این تعادل قواست که نیروهای واقعاً دموکرات امکان رشد پیدا کرده و جرأت و توان به میدان آمدن پیدا می کنند.

گذشته از آن نباید فراموش کرد که طرفداران میرحسین موسوی (و کروبی)  توده ی یکدست و یک پارچه ای نیستند. در شرایط کنونی هر کسی که دل خوشی از رژیم سرکوبگر نداشته و یا در عرض این سی سال از حاکمیت خبیث جمهوری اسلامی متضرر شده و یا صدمه دیده است پشت سر موسوی سنگر گرفته اند. این امر به مصداق “هر کس از ظن خود شد یار من” عمل می کند.  منافع و اهداف گروههای پیرامونی و همسنگران موسوی نیز ضرورتاً نباید یکی باشد. گذشته از آن سمبل های حرکتهای سیاسی ـ اجتماعی ضرورتاً اهداف نهائی آن حرکات را نمایندگی نمی کنند. سمبل ها می توانند همچون خواستهای آن حرکت مقطعی بوده و در صورت عدم همراهی آنان در جهت اهداف جنبش کنار گذاشته شده و یا تعویض شوند. بنا براین جنبش ملی آذربایجان جنگ جناحهای رژیم را باید به فال نیک گرفته و نباید با تکرار سوابق غیر دمکراتیک موسوی و یا کروبی حرکات سرتاسری را تخطئه و یا بایکوت کند. البته این به معنای افشای عملکردهای ضد دموکراتیک آنان نیز نباید تلقی شود و هر جا منافع ملی آذربایجان از سوی موسوی مورد تهدید و تعرض قرار گیرد باید عکس العمل ما را نیز به دنبال داشته باشد. گذشته از آن باید توجه کرد که موسوی و کروبی امروز موسوی و کروبی دیروز نبوده و نمی توانند باشند. آنها برای بقاء و حفظ خود باید با مردم همگام بوده و رفرمیست تر و رادیکالتر از گذشته باشند. خواست مردم برگزاری انتخابات آزاد است امری که در قاموس جمهوری اسلامی ایران نمی گنجد. تا موقعی که موسوی با این خواسته ی مردم همگام و همراه باشد او رهبری جنبش را به دست خواهد داشت. عدول موسوی از این وظیفه مساوی است با خودکشی سیاسی پدیده ی ای به نام موسوی.

باید در نظر داشت که حوادث امروز بازی مرگ و زندگی و تسویه حساب جناحهای رژیم با یکدیگر است. جناح حاکم سرنیزه را در انحصار خود دارد و سلاح موسوی شعار انتخابات آزاد به پشتوانه ی ملت است. اما انتخابات آزاد همانطور که گفته شد در چهارچوب جمهوری اسلامی امکان ناپذیر است. بنابر این درهای سازش جناحها با همدیگر در حال بسته شدن است و عقب نشینی هر کدام از آنان از مواضع خود به معنای پایان کار و حذف یکی از آنهاست. در این معادله راه عقب نشینی برای هیچکدام از طرفین نمی توان متصور شد. پیروزی هرکدام از جناحها در آینده ی جنبش ملی آذربایجان تأثیر بسزائی خواهد داشت. در بازی مرگ و زندگی آذربایجان باید جناحی را بکوبد که سرنیزه دست اوست. این قانون دوم جنگ است. انتخاب آذربایجان باید موسوی باشد. این انتخاب قدمی است کوچک در راه هدفی بزرگ. در همین رابطه تجربیات تاریخی باید چراغ راه آینده ی ما باشد.


 

به یاد دارم که در اوایل انقلاب و در جریان تصویب قانون اساسی ایران خیزش آذربایجانیها بر ضد قانون اساسی ولایت فقیه شکل گرفته بود. سازمان فدائیان خلق و حزب توده با فرستادن هواداران خود به تظاهرات حزب خلق مسلمان و پخش اعلامیه هایی در مقابل استانداری تبریز به محکوم کردن حرکت مردم آذربایجان، “لیبرال” خواندن آیت الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، و با کشف دست “امپریالیستها پشت سر آنان” ازمواضع خمینی و قانون اساسی ولایت فقیه دفاع نمودند. آنان عملاً در آن روزها تنها اپوزیسیون جدی جمهوری اسلامی را به چالش کشیده آن را تضعیف و سپس به سرکوب آن کمک کردند و با این کار به تحکیم دیکتاتوری ولایت فقیه یاری رساندند. مورد مشابهی نیز در جریان کودتا علیه بنی صدر صورت گرفت که همان نتیجه را به بار آورد. نه آیت الله شریعتمداری، با مواضع به غایت محتاطانه ی خود، بیانگر و نماینده خواستهای دموکراتیک و ملی آذربایجانیها بود و نه بنی صدر با افکار پان فارسیستی خود ناجی دموکراسی در ایران. اما درآن ایام عدم حمایت از آنان در مقابل دشمنی هار و سرکوبگر یک گناه نابخشودنی بود. چیزی که نه سازمان فدائیان خلق و نه حزب توده از عواقب سیاسی آن جان سالم بدر بردند. حرکت ملی آذربایجان نباید به اشتباهات تجربه شده دچار شده و به تسلط و تحکیم دیکتاتوری یاری رساند.


 

تهران


 

یکی از نتایج انتخابات و تحرکات اخیر اثبات این واقعیت بود که نبض سیاسی کشور در تهران پایتخت ایران می زند. بخش بزرگی از شرکت کنندگان تظاهرات و اعتراضات اخیر تهران (و سایر شهرستانها) را بدون شک ترکان تشکیل می دادند. به جرأت می توان گفت که ستم ملی و فشار مضاعف زمینه ی رشد حرکات ملی در این مناطق را نیز آماده کرده است.

اگر قبول داریم که آذربایجانیها و ترک زبانها اکثریت نسبی جمعیت ایران را تشکیل داده و در سرتاسر کشور پخش و پلا شده اند، پس باید به حرکتهای سرتاسری نیز اهمیت داده شود. این مسئله از آنجا ناشی می شود که موضوع کار جنبش ملی آذربایجان در وهله ی اول توده های ترک زبان و آذربایجانی بوده و اهداف نهایی آن نیز رهائی کل آحاد ملت است. آذربایجان برای عدم تکرار اشتباهات گذشته، نائل شدن به اهداف ملی و به حساب آمدن در صحنه ی سیاسی کشور و هم چنین سهم گرفتن از سفره ی نتایج تحرکات سیاسی باید از پوسته ی تنگ و منطقه ای خود بیرون آمده و با پیوستن به اعتراضات سرتاسری اثرات هویتی خود را بر آنها بگذارد. حرکت ملی آذربایجان باید برای سازماندهی، جهت دادن و به حرکت درآوردن عرق ملی و بیداری توده های میلیونی ترکان در تهران و شهرستانها وارد میدان شود. تجربیات تاریخی نشان می دهد که پیروزی و فائق آمدن بر قدرت مرکزی بدون شرکت مؤثر و وسیع توده های سراسر ایران غیر ممکن است.

آذربایجان همچنان که به طور تاریخی پرچمدار مبارزات ضد دیکتاتوری و آزادیخواهی در ایران بوده است این بار نیز باید پیشتاز و پرچمدار آزادی خواهی باشد، اما تفاوت شرکت و پیوستن به تحرکات سرتاسری امروز با حرکتهای آزادیخواهی گذشته باید در شرکت آگاهانه و در اولویت قرار دادن هویت ملی، صف مستقل و شعارهای مستقل باشد.


 

خلاصه و جمع بندی


 

تحرکات و تظاهرات خیابانی اخیر شورش و عصیانی است علیه کارنامه ی سی ساله ی رژیم. اعتراضات خیابانی عکس العمل مردم ایران به دستبرد در صندوقهای رأی توسط جمهوری اسلامی است. خواست مردم ابطال نتایج انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک می باشد. این خواست در چهارچوب جمهوری اسلامی ایران نمی گنجد. دفاع مردم از رأی به سرقت رفته ی خود دفاع آنان از حق شهروندی و حق رأی است. دفاع از برگزاری انتخابات آزاد چیزی جز دفاع از اصول دموکراتیکی که حرکت ملی آذربایجان تحقق آن را در صدر برنامه های خود گنجانده نیست.

شرکت در تظاهرات سرتاسری و اعتراض به سرکوب خشن توده های مردم دفاع از حقوق بشر و اهداف دموکراتیک آذربایجان نیز هست. حرکت ملی آذربایجان باید به مبارزه ی قلعه ای و منطقه ای پایان داده و جنگ را به “خاک” دشمن بکشاند. دشمن را باید در هر جا که ضعیف تر و آسیب پذیرتر است مورد حمله قرار داد. محصور کردن حرکت در درون قلعه، تمرکز نیروهای امنیتی در مناطق ملی را افزایش داده و سرکوب آن را آسانتر می سازد. هر گونه شرکت در تحرکات سراسری باید با صف مستقل، شعارهایی با رنگ ملی  و در نظر گرفتن منافع آذربایجان صورت گیرد.

 نقش کلیدی تهران در صحنه ی سیاسی کشور با تحرکات اخیر به ثبوت رسیده است. آسیب پذیری رژیم در تهران بیشتر بوده و پایتخت، در شرایط کنونی، به پاشنه ی آشیل جمهوری اسلامی تبدیل شده است. حوادث اخیر ضعف تآثیر گذاری جنبش ملی آذربایجان در تهران، با وجود کثرت تمرکز ترکان در آن، را به نمایش گذاشت. جنبش ملی آذربایجان باید برای تهران و اطراف آن فکر اساسی بکند.

 تجربیات تاریخی و چند هفته ی گذشته نشان می دهد که تحریم انتخابات و عدم شرکت در اعتراضات سراسری می تواند آذربایجان را به انفعال کشیده و به تسلط دیکتاتوری نظامی خشن تری یاری رساند. ملت آذربایجان با شرکت فعالانه خود در انتخابات اخیر، و حمایت از میرحسین موسوی، بسیار هوشیارانه عمل کرد. مهمترین دست آورد انتخابات اخیر شکست توطئه ای بود که هدف آن حذف آذربایجان از صحنه ی سیاسی ایران به عنوان یک آکتور اساسی بود. 

اعتراضات تا بدانجا گسترش یافته است که مشروعیت سیاسی و موجودیت کل رژیم زیر سئوال رفته است. شکاف و دو دستگی تاروپود رژیم سرکوبگر را فرا گرفته، قدرت عکس العمل آن را به تحلیل برده و دایره ی عمل آن را محدود ساخته است. درهای سازش جناحهای رژیم در حال بسته شدن است و ایران بسوی بی ثباتی می رود. امید تغییر در هوا موج می زند. چشم انداز فوق می تواند فرصتها و امکانات وسیعی در اختیار ملیتهای ایران قرار می دهد.


 

۲۳ جون ۲۰۰۹