مراسم بزرگداشت قباد شیوا در تورنتو برگزار شد

 

کمیته فستیوال «شش هفته با هنر ایران» تصمیم گرفت تا در دومین دوره خود، ضمن مروری بر آثار قباد شیوا بزرگداشتی برای او برگزار کند. درست زمانی که دعوت نامه ای برای این گرافیک برجسته ایرانی فرستاده شد، سفارت کانادا در ایران بسته شد و صدور ویزا و حضور شیوا در فستیوال منتفی به نظر می آمد. اما قباد شیوا گزینه ای نبود که بتوان به راحتی از حضور او در تورنتو چشم پوشی کرد. شیوا نخستین طراح گرافیک معاصر ایران است که خط شکسته نستعلیق را نه به عنوان عامل فرعی و خبررسان، بلکه به عنوان یک عنصر گرافیکی در آثار خود به کار برده است. همچنین دانش‌نامه‌ بریتانیکا در ویرایش سال ۲۰۰۷ میلادی در بخش گرافیک کشورهای در حال توسعه به معرفی او به نمایندگی از قاره‌ آسیا پرداخت و پوستر بزرگداشت سعدی او را چاپ کرد. علاوه بر اینها انجمن بین‌المللی طراحان گرافیک(AGI) او را به عنوان یکی از ۱۲ طراح گرافیک برتر جهان معرفی کرده است.

طرح های قباد شیوا به همراه بزرگداشتش در تورنو به نمایش درآمد

با پیگیری های پویان طباطبایی، دبیر فستیوال «شش هفته با هنر ایران» بالاخره هفت خوان رستم صدور ویزا طی شد و با تاخیری ۶ ماهه قباد شیوا توانست ویزای کانادا را دریافت کند و راهی تورنتو شود.

سه شنبه ۹ آوریل ۲۰۱۳، در فرهنگخانه ایرانی، مراسم بزرگداشت قباد شیوا برگزار شد. فرهنگخانه ایرانی در یک سال اخیر به کوشش مصطفی عزیزی راه اندازی شده و در زمینه فرهنگی، هنری و آموزشی به شکل حرفه ای فعالیت دارد.

دیوارهای فرهنگخانه پر بود از پوسترهایی که قباد شیوا طراحی کرده بود، پوسترهایی از سال های دور، پوستری برای «پنجمین جشن هنر شیراز»، «جشنواره جهانی دوسالانه پوستر تهران»، «جشن هنر تخت جمشید»، «سی و شش روز با صادق هدایت»، «سقاخانه» و… که هر کدام بازگو کننده دوره های مختلف کاری هنرمند بودند.

در این مراسم، پویان طباطبایی ضمن تشکر از حاضران، توضیحاتی درباره تحصیلات قباد شیوا، شیوه و دوره های مختلف کاری او ارائه کرد و پس از آن قباد شیوا برای شرکت کنندگان صحبت کرد و به موضوعاتی از قبیل: چگونگی ایرانی بودن اثر، چگونگی راهیابی خط فارسی به پوستر، اهمیت ثبت گرافیک ایرانی در جهان، نشریه تماشا، خاطراتی از دوران دانشجویی، فستیوال«شش هفته با هنر ایران» و…. اشاره کرد و پس از آن به سئوالات حاضران پاسخ داد. در پایان مراسم هم محمود معراجی هنرمند نقاش ساکن تورنتو به نمایندگی از کمیته فستیوال «شش هفته با هنر ایران» مجسمه ای را به رسم یادبود، به قباد شیوا اعطا کرد. این مجسمه یادبود، از مجموعه «سفر» از ساخته های منصوره فیضی (برگزیده پنجمین دوره بینال مجسمه سازی ایران) بود که فیضی به سفارش فستیوال آن را ساخت.

جلد شهروند ۱۴۳۵- مورخ ۲۵ اپریل ۲۰۱۳

در میان جمعیتی که در فرهنگخانه ایرانی گرد آمده بودند، علاوه بر علاقمندان آثار قباد شیوا، برخی از شاگردان او و به ویژه چهره های مطرح و شناخته شده ای از اهالی فرهنگ و هنر ساکن تورنتو، از جمله: کیهان مرتضوی (طراح صحنه)، نیاز سلیمی (بازیگر)، فرهاد آهی (کارگردان)، محمود معراجی (نقاش)، حسن زرهی (سردبیر مجله شهروند)، شمسی شاهرخی (نقاش)، فیروزه آغداشلو (مدیر گالری آرتا)، ساسان قهرمان(بازیگر و داستان نویس)، توکا نیستانی (کاریکاتوریست)، بهرام بهرامی(نویسنده و منتقد)، محسن جمالی(نقاش)، مصطفی عزیزی(تهیه کننده)، محمد تاج دولتی (روزنامه نگار)، امیر مهیم(تهیه کننده)، سیاوش شعبانپور(شاعر)، فرشته مولوی(نویسنده)، ویدا قهرمانی(بازیگر) و…. حضور داشتند.

این گردهمایی دوستانه، تا ساعت ۹ شب ادامه داشت. مراسم بزرگداشت این هنرمند نام آشنای ایرانی با حضور گسترده علاقمندان و پشتیبانی مراکز مختلف برگزار شد. هفته نامه ی شهروند ـ کانادا یکی از حامیان اصلی فستیوال «شش هفته با هنر ایران» در هر دو دوره بوده که در اطلاع رسانی و تبلیغات نقش به سزایی داشته است. همچنین شرکت Glorious Gate یکی دیگر از مراکزی بود که در هر دو دوره، در زمینه چاپ پوستر، یاری رسان فستیوال بود. اما در برپایی مراسم بزرگداشت قباد شیوا، فستیوال «شش هفته با هنر ایران» همراهان دیگری را نیز در کنار خود داشت که از آن جمله می توان از فرهنگخانه ایرانی و همچنین کمپانی «مجموعه مریم» نام برد. «مجموعه مریم» که ابتدا فعالیت خود را در زمینه هتل داری شروع کرد، اینک راه اندازی آژانس مسافرتی را هم به دیگر فعالیت های خود افزوده است و اسکان قباد شیوا در تورنتو را بر عهده گرفت. همچنین در گوشه ای از سالن محل برگزاری مراسم، پوستر بزرگی با نمادی از ایران باستان خودنمایی می کرد. این تصویر به شرکت Persian Empire  تعلق داشت که در تهیه و تامین نوشیدنی های بزرگداشت، سهم عمده ای داشت.

همزمان با حضور قباد شیوا در تورنتو و برگزاری مراسم بزرگداشتش، با او به گفت وگو نشستیم که در ادامه می خوانید:

با تاخیر به تورنتو آمدید و نتوانستید در برنامه اصلی و اختتامیه فستیوال حضور داشته باشید و بزرگداشت شما پس از ۶ ماه برگزار شد. فکر می کنید فستیوال هایی از این دست تا چه اندازه می توانند در معرفی هنر ایران و هنرمند ایرانی مفید باشند؟

ـ در ابتدا دوست دارم صمیمانه از این حرکتی که به وسیله دوستان عزیز و فرهنگ دوست ایرانی مقیم کانادا، شروع شده تشکر کنم. به همت آنها هر دو سال یک بار کارنامه ای از هنر ایران را عرضه می کنند و این دیالوگ هنری بین غرب و شرق، منتج به نگاهی می شود که هم شرقی ها با هنر غرب آشناتر می شوند و هم غربی ها با محبت شرقی ها آشنا می شوند. از کمیته فستیوال «شش هفته با هنر ایران» و تمام کسانی که بانی این امر فرهنگی بودند، تشکر می کنم. اما در پاسخ به سئوال شما باید بگویم که این روزها تا حرفی می شود برخی از عبارت «دهکده جهانی» استفاده می کنند و اینکه باید همه مثل هم کار کنند. در حالی که این طور نیست. اگر هنر را یک گل تصور کنیم، وقتی وارد یک گلخانه می شوید که فقط یک نوع گل در آن وجود دارد، دیگر برای شما جذابیت ندارد. بی تردید گلخانه ای برای شما جالب است که هر گلی در آن باشد اما همه در زیر یک سقف گرد آمده اند.  دهکده جهانی هم همان گلخانه با گل های متفاوت است. اگر قرار باشد همه یک جور ببینند و یک جور کار بکنند که این ضد هنر می شود. بنابراین فستیوال هایی از این دست که پرونده هنری و دیدگاه های جغرافیای ایران را برای دیگر کشورها به نمایش می گذارد، خیلی خوب است چون دیالوگی برقرار می شود و مخاطب آن هم با مردم کوچه و بازار کاری ندارد و در واقع روشنفکران بیننده اصلی هستند و اگر این دیالوگ بیشتر شود، من فکر می کنم فرهنگ ایرانی به دیگر کشورها شناسانده می شود و این اتفاق خیلی خوبی است.

قباد شیوا در جمع دوستدارانش در تورنتو

 

به عنوان گرافیست، حال و هوای هنری تورنتو را چگونه دیدید؟

ـ البته شاید پاسخ من به این سئوال خیلی دقیق نباشد، چون من مدتی در شهر «سنت جان» ماندم و فقط چند روز در تورنتو بودم و در این فرصت کم نمی توانم راجع به ارزش هایی که در تولیدات گرافیک وجود دارد، اظهارنظر هنری بکنم. در معماری موارد خیلی خوبی دیدم، ولی در گرافیک اثر قابل ملاحظه ای از نظر هنری ندیدم. اگر فرصت بیشتری داشتم تا شهر را بیشتر بگردم، شاید آثار خوبی می دیدم. اما در زمینه گرافیک، در کانادا، نقاط درخشانی در خیابان ندیدم. چون گرافیک، یک هنر خیابانی است. وقتی به کشوری مانند لهستان می روید، کارهای گرافیکی آنجا به لحاظ هنری شاخصه هایی دارد. اما در کانادا این طور نیست. البته به لحاظ اقتصادی، طراح گرافیک ترجیح می دهد اثری را خلق کند که هم سلیقه مردم را تامین کند و هم نظرات کارفرما را در اثر بیاورد. در چنین شرایطی شما کافی است استادکار باشید تا بتوانید این نیازها را ترکیب بندی کنید و آن را در قالبی زیبا و تحمل کردنی ارائه دهید. گرافیک از وقتی هنر می شود که از خلاقیت و اندیشه طراح، سرچشمه گرفته باشد و من این قضیه را به ندرت در کانادا دیدم.

 

اگر کسی بخواهد وارد این هنر شود، باید خلاقیت و استعداد داشته باشد یا دانستن تکنیک برای تامین سلیقه مردم و کارفرما کافی است؟

ـ گرافیک دو بخش دارد: یکی مکانیکال و دیگری خلاقیت. در بخش مکانیکال شما باید فنون را یاد بگیرید که امروز این فنون با کامپیوتر قابل اجراست، اما بخش خلاقه آن، چیزی نیست که بتوان با کامپیوتر انجام داد. باید حتما با دست باشد. من معمولا برای دانشجویان تفاوت های فرش ماشینی و فرش دستباف را مثال می زنم. تصاویری که با کامپیوتر خلق می شوند ممکن است خیلی خوش آب و رنگ باشند، اما هیچ حسی در آنها نیست، درست مانند فرش ماشینی. از ابتدای خلقت تاکنون، هر هنری بوده با دست انجام شده است. حتی همین اتومبیل هایی که در خیابان می بینید، اول یک دستی آن را طراحی کرده، سپس تکنولوژی وارد عمل شده و به آن واقعیت مکانیکی بخشیده است. خیلی ها از نسل امروز کار با دست را فراموش کرده اند و به قول فرنگی ها به «کامپیوتر پاپت ها» تبدیل شده اند و هرچه برنامه های کامپیوتری دارند، مصرف می کنند. چنین رویه ای در ژانر هنر نمی تواند به جایی برسد و نهایت آن استادکاری است. استاد کسی است که در انجام کاری مهارت دارد، اما این به معنی هنر داشتن نیست. بین استادی و هنرمند بودن فاصله زیادی است. برای انجام کارهای روزمره استفاده از داده های کامپیوتری شاید خیلی هم بد نباشد، چون اقتصاد امروز تحمل زیادی ندارد و استفاده از کامپیوتر شاید منطبق با اقتصاد روز دنیا باشد، در حالیکه کار هنری، فرصت زیادی می خواهد. البته لازم نیست تمام طرح های گرافیک یک مملکت، اثر هنری باشد و فقط کافی است کار را راه بیندازد. اما در هر کشوری یک عده طراح هستند که می توان آنها را طراح گرافیک مولف نامید. آنها دریچه های جدید را باز می کنند و به عبارتی هنرمندان عرصه گرافیک هستند. آنها اول هنرمند هستند سپس با آموزش فنون، هنرشان را به دیگران منتقل می کنند. اما برخی در همان حد استادکاری باقی می مانند که البته مصرف بیشتری هم برای اقتصاد و بازار امروز دارند به نسبت آنهایی که دوست دارند تالیف بکنند.

هنرمندان و نویسندگان تورنتو در مراسم بزرگداشت قباد شیوا شرکت داشتند

 

شما از چه زمانی گرافیک را به شکل حرفه ای دنبال کردید؟

ـ من به جز مقطعی که برای تحصیل به آمریکا رفته بودم، همیشه در ایران فعالیت کردم. من در تلویزیون ملی ایران کار می کردم و زمانی که بازنشسته شدم، در آموزشگاهی که راه اندازی کردم مشغول به تدریس به نسل جوان امروز و همچنین طراحی گرافیک هستم.

 

آثاری که شما خلق کرده اید، لقب «گرافیک با طعم ایرانی» گرفته اند. آثار شما چه ویژگی هایی دارند که این لقب را گرفته اند؟

ـ من از وقتی وارد این حرفه شدم، به دنبال آن بودم که گرافیکی با لحن ایرانی داشته باشیم که وقتی آن را به جهانیان عرضه می کنیم، همانطور که ما از گرافیک دیگر کشورها استفاده می کنیم، آنها هم بتوانند از گرافیک ایرانی بهره ببرند. بنابراین در تمام طول دوران فعالیت حرفه ای ام، این مسئله مد نظرم بود و این هدف را از طریق سفارشاتی که می گرفتم، دنبال می کردم و تجربه پنجاه سال فعالیت، به من نشان داد در برخی موارد بسیار موفق بودم و در انتقال این نوع گرافیک به مردم دنیا که در برگیرنده نوع جغرافیایی است که من در آن زندگی می کنم، توانستم گامی بردارم. همیشه سعی می کنم از فرهنگ و روح شاعرانه ایرانی که بیشتر تفکر لغوی دارد، در قالب رنگ و فرم و به خصوص ایده و چگونگی پیدا کردن راه حل هر سفارش، بتوانم به گونه ای استفاده بکنم که سنت و فرهنگ ایرانی، چاشنی اثر باشد. خوشبختانه تا امروز هم از این شیوه استقبال شده است. زمانی هم که از من دعوت شد تا در فستیوال «شش هفته با هنر ایران» شرکت کنم، فکر کردم فرصت مناسبی است تا آثارم را در کانادا به نمایش بگذارم و از نقطه نظرات مردم و همچنین هنرمندان حوزه گرافیک کانادایی هم آگاه شوم که متاسفانه ویزا دیر صادر شد و نتوانستم در طول نمایش، در تورنتو حضور پیدا کنم.

 

محمود معراجی هنرمند نقاش تندیس جشنواره شش هفته با هنر ایرانی را به استاد قباد شیوا تقدیم کرد

ایده استفاده از خط فارسی در طراحی پوسترها چطور شکل گرفت؟

ـ من دوست دارم در حرفه خودم، هر روز تجربه جدیدی داشته باشم. از تجربیاتی که مورد استقبال مردم و به ویژه طراحان و هنرشناسان خارجی قرار گرفت، پوستر «پنجمین جشن هنر شیراز» بود که من برای اولین بار از کالیگرافی ایرانی در پوستر استفاده کردم که این کالیگرافی هم نقش پیام رسانی را داشت و هم نقش تصویری. تا پیش از این پوستر، برای پیام های نوشتاری از حروف خنثای تایپ استفاده می شد. اما از آنجا که «جشن هنر شیراز» مراسمی بود که از سرتاسر دنیا مهمان و بیننده داشت، فرصت مناسبی را فراهم کرد تا از کالیگرافی با آن فرم ارگانیک خط فارسی، به عنوان تصویر استفاده کنیم. این اتفاق باعث شد تا این پوستر مورد توجه قرار گیرد و در بسیاری از موزه های مطرح دنیا به نمایش درآمد و بازتاب گسترده ای به دنبال داشت و این مسئله باعث شد تا من تشویق بشوم و در کارهای دیگرم هم از این روند استفاده بکنم.

 

وقتی به شما اثری سفارش داده می شود، چه مواردی را مدنظر قرار می دهید تا به ایده نهایی برسید؟

ـ هر طراحی روش خاص خود را دارد. اما من وقتی سفارشی می گیرم، نه با مداد کاری دارم و نه با کامپیوتر. فقط به آن فکر می کنم و در فکرم سفارش را تجسم می کنم و وقتی در فکرم به فرم و رنگی که برگرفته از یک معنایی است، رسیدم آن وقت تازه مداد دست می گیرم تا به وسیله مهارت های گرافیکی آن را روی کاغذ بیاورم. در واقع من به یک سفارش شاید حدود ده روزی فکر می کنم، اما در یک پیش از ظهر آن را اجرا می کنم. البته سلیقه و خواسته سفارش دهنده را هم در نظر می گیرم. چون یک کار تا وقتی تکثیر نشود، اسمش گرافیک نیست. اما من هم مانند درصد بسیاری از گرافیست های دنیا کلنجاری با مشتری دارم، ولی سعی می کنم بیشتر با سفارش دهنده صحبت کنم در واقع او را راهنمایی می کنم که چگونه ببیند. چند وقت پیش سفارش آرمی به من داده شد. وقتی در فکرم به نتیجه رسیدم و آن را روی کاغذ آوردم، مشتری آمد و گفت:«این، آن چیزی نیست که ما می خواهیم.» و قرار شد من طرح دیگری برای او بکشم و این کار حدود ۳ ماه طول کشید و هر بار مشتری می آمد تا اتودهای جدید را ببرد، با او صحبت می کردم و طرز فکر او را تغییر می دادم، آخر سر نقطه نظراتی که مشتری می گفت شبیه به همان طرحی شده بود که من در ابتدا به او دادم! همانطور که می دانید نقاشی یک کار حسی است اما گرافیک با استدلال و منطق سر و کار دارد و برای هر خط و رنگ و فرم آن دلیلی وجود دارد. بنابراین وقتی این نکات را به مرور برای مشتری توضیح می دهم، او هم متوجه می شود که همان طرح اولی که من پس از روزها فکر کردن به آن رسیده بودم، مناسب تر است. این مشکلات، بخشی از کار ماست و در همه جا هم وجود دارد. اما وقتی اثر یک هنرمند منتشر می شود، این مشکلات هم کمتر می شود و مثلا من مشکلات بیست سال پیش را دیگر ندارم. چون مشتری کارم را دیده و با سلیقه من موافق است که ترجیح داده کارش را به من بسپارد.

 

پوستر و یا لوگو، تا چه اندازه مجاز است به مخاطب پیام بدهد؟

ـ من فکر می کنم اگر منظور فقط رساندن پیام باشد، باید مسائل فرهنگی را که دلمشغولی ماست، فراموش کنیم. ما گاهی در خیابان که هستیم اعلامیه ای می بینیم که در آن عبارتی مانند:«انا لله و انا الیه راجعون» آمده و اطلاعات کافی از آن می گیریم. اما در جامعه امروز با پیدا شدن این همه وسایل ارتباطی، مردم دیگر با اعلامیه ارتباط برقرار نمی کنند و به دنبال فانتزی هستند. نصیحت را باید با زبان دیگری به آنها گفت به قولی به آنها بچسبد. مثلا تجربه به من می گوید مردم کارهایی که روحیه شاعرانه دارد، بیشتر دوست دارند. یکی از مسائل نسل فعلی گرافیک ایران همین است. ممکن است گرافیکی خیلی خوب باشد، اما مردم به آن توجهی نمی کنند چون منطبق با فرهنگ آنها نیست. گاهی مثلا پوستری طراحی می شود اما فقط اهالی این عرصه آن را می پسندند. در حالیکه گرافیست ها باید با مردم کوچه و خیابان ارتباط برقرار کنند و اگر این اتفاق بیفتد، می توان آن را یک عمل فرهنگی دانست. امروز ما گرافیست های بسیار مدرنی در تهران داریم، اما فقط از آثار همدیگر خوششان می آید. من معمولا درباره این گروه می گویم که «دیش آنها به سمت غرب است.» مثلا اگر غرب به تایپوگرافی هجوم بیاورد اینها هم سراغ تایپوگرافی می روند. با گرافیک غربی نمی توان با ایرانی حرف زد. با هر کس باید به زبان خودش حرف زد. خوشبختانه در میان گرافیست ها گروهی هستند که خوب کار می کنند و اگر در جریان فستیوال های جهانی باشید می بینید نام آنها در فهرست نفرات برگزیده است و آثار آنها بیشتر از معیارهای ایرانی برگرفته چون برای خارجی ها هم جاذبه بیشتری دارد. بنابراین در بین تعداد بیشمار گرافیستی که تربیت و روانه بازار کار می شوند، آن دسته که در کارهایشان نگاه ایرانی دارند، در خارج از کشور هم موفق ترند.

 

اگر پوستر نقش پیام رسانی ندارد، پس چرا برای فیلم ها و یا برخی رویدادها، چندین پوستر متفاوت طراحی می شود؟ آیا این به آن معنی نیست که پوستر اول بیان کننده تمامی نقطه نظرات سفارش دهنده یا حتی طراح نبوده است؟

ـ در مورد فیلم در ایران، معمولا تفکر تهیه کننده حرف اول را می زند. چون بیشتر اوقات سرمایه گذار یک فیلم پوستری می خواهد که «مردم پسند» باشد. بنابراین اغلب مشاهده می کنید که چهره بازیگران از زوایای مختلف و با فیگورهای متفاوت در پوستر فیلم استفاده می شود. در دوره ای در ایران دو پوستر برای فیلم تهیه می شد: یکی برای شرکت و نمایش فیلم در فستیوال های غربی و دیگری برای خوراک داخلی. من برای رویدادهای دیگر هنری طراحی بیش از یک پوستر را ندیده ام، اما برای تئاتر و سینما که در داخل و خارج نمایش داده می شوند این اتفاق مرسوم است که چندان هم جالب نیست چون تهیه کننده فانتزی را که مردم باید در پوستر ببینند، تخریب می کند. زیرا می خواهد بیشتر توصیف کند و چهره بازیگر نقش اول و دوم را نمایش دهد. بنابراین پوسترهای سینمایی اکثرا شبیه به هم شده اند.

 

گفتید که غربی ها به اثری که نگاه ایرانی در آن باشد، علاقمندند و برای آنها جذابیت دارد. خب این مسئله در مورد ایرانی ها هم می تواند صادق باشد و دلیل گرایش به آثار غربی همین تازگی نیست؟

ـ غربی ها نسبت به ما امتیازی دارند و آن این است که راه عرضه را خوب بلد هستند. شما اگر بدترین کار گرافیک غربی را در کنار بدترین کار گرافیک ایرانی بگذارید، باز می بینید که کار غربی بسیار خوب عرضه شده است. مردم هم به دنبال شیوه عرضه هستند. بنابراین گرافیست های ما باید تفکر و اعتقادات خودشان را با استادکاری بهتر عرضه کنند. اگر چنین اتفاقی بیفتد شما به عنوان یک ایرانی، گرافیک ایرانی را دوست خواهید داشت.