شهروند ۱۲۳۸  پنجشنبه ۱۶ جولای  ۲۰۰۹

گزینش نام “توحید و توسعه” برای حزبی که قرار است تاسیس شود، ادامه “خودی” و “ناخودی” کردن و احیای “حزب جمهوری اسلامی” یک خودکشی سیاسی تمام عیار است. نام شایسته برای حزبی که آقای موسوی و یارانش احتمالا بنیاد خواهند گذاشت، “وحدت و توسعه” می تواند باشد.


خبرهائی که از ایران می رسد حاکی از آن است که آقایان میرحسین موسوی، محمد خاتمی و مهدی کروبی این روزها سرگرم رایزنی هائی برای پی ریختن یک حزب فراگیر هستند.

میرحسین موسوی، در ماه های پیش از برگزاری انتخابات، با همیاری گروهی از همفکرانش گروه “توحید و توسعه” را ایجاد کرد.

شیخ مهدی کروبی هم، همانطور که همه می دانیم، در پی شکست در انتخابات توهم آلوده دوره نهم ریاست جمهوری، حزب اعتماد ملی را تشکیل داد.

محمد خاتمی، به رغم نفوذی که در جبهه مشارکت اسلامی و جامعه روحانیون مبارز دارد، تاکنون در بیان رسمی از تحزب برکنار مانده است.


اهمیت احزاب در کنترل قدرت سیاسی


احزاب، رسانه های جمعی، اتحادیه های صنفی و انجمن های مستقل، مناسب ترین و ضروری ترین ابزار کنترل قدرت سیاسی هستند. بنابر این، تشکیل هر حزبی که رو به پیش داشته باشد مفید است.


در میان سه چهره جبهه اصلاحات، آقای میرحسین موسوی، دارای موقعیتی ویژه و تاریخی است. او اگر نتواند از این موقعیت به درستی استفاده کند، به سرعت آن را خواهد باخت.

آقای موسوی، زمانی نام “توحید و توسعه” را بر گروه سیاسی خود نهاد که به عنوان نامزد مقام ریاست جمهوری با تایید شورای نگهبان وارد عرصه شد. آقای موسوی، در تبلیغات انتخاباتی خود بارها تاکید کرد که انقلاب از مسیر واقعی خود دور شده و او می خواهد جامعه ایران را به همان راهی بازگرداند که در آستانه انقلاب به راه امام معروف شد.

این ادعا، که می گفت رهبران فعلی ایران به آرمان های انقلاب خیانت کرده اند، شاید در دوران مبارزات انتخاباتی می توانست به آقای موسوی کمک کند، اما حالا دیگر دغدغه مردم ایران نیست و باید فراموش شود. ایران، نیازی به بازگشت به گذشته ندارد. نسل امروز، آینده را می خواهد.


مجوز دولتی یا مجوز ملی؟


سه رهبر جنبش اصلاحات ایران، برای تشکیل یک حزب فراگیر، با این مشکل روبرو هستند که نمی توانند از دولت کودتاچی یی که به رسمیت نمی شناسند، مجوز قانونی درخواست کنند. اما این امر نباید مانع از تشکیل یک حزب فراگیر شود. چنین حزبی، اگر به واقعیات امروز و فردای ایران توجه داشته باشد، نیازی به مجوز دولت کودتاچی ندارد، زیرا پشتوانه میلیونی معتبرترین مجوز آن خواهد بود.


مهمترین واقعیت این است که مردم ایران از “خودی” و “ناخودی” کردن نیروهای اجتماعی به ستوه آمده است. جمهوری اسلامی ایران، از همان زمانی که حتی چپ های سنتی سنگ “راه امام” را به سینه می زدند، نیروها را به خودی و ناخودی تقسیم کرد. حلقه خودی ها، سال به سال تنگ تر شد، تا آنجا که می رود تا امروز به “ذوب شدگان در ولایت” محدود شود. این حلقه تنگ “خودی”، اکنون دیرزمانی است که امور مملکت را به دست کسانی سپرده است که هیچ درایتی برای اداره کشور ندارند و تنها وجه اشتراکشان، دشمنی با تحول، فتنه انگیزی در صحنه جهانی و به کام نابودی کشاندن کشور است. اتفاق این ذوب شدگان ولایت زر و زور، بر سر ثروت غیرقانونی یی است که اندوخته اند و آزادی بی حد و حصری که در زمینه تجاوز به حرمت انسانی، شرف و ناموس مردم ایران دارند.


پایان “خودی” و “غیرخودی” کردن


نسلی که امروز به رغم کم تجربه بودن و جوان بودن خود با دست خالی در برابر مدافعان هار حلقه تنگ “خودی”ها ایستاده، دیگر حاضر نیست رهبری خود را به کسانی بسپارد که باز هم در پی خودی و غیرخودی کردن جامعه هستند. گزینش نام “توحید و توسعه” بر حزبی که احتمالا در راه است، انبوه انسان های آگاهی را که معتقد به جدائی دین از دولت هستند، حذف می کند.

 

در اینجا، من به عمد اصطلاح “جدائی دین از دولت” را به کار برده ام و از “جدائی دین از سیاست” حرف نمی زنم، زیرا که همه ادیان الهی، کما بیش، به هنگام پیدایش، انگیزه ها و هدف های سیاسی هم داشته اند. ادیان، دست کم در ادعا آمده اند تا انسان های زمان خود را از ستم رها کنند. بنا بر این، ادیان در ذات خود سیاسی هم هستند. بحث این است که دین، به عنوان پدیده ای روحانی و اخلاقی، ظرفیت اداره یک جامعه امروزی را ندارد. این واقعیت را، جمهوری اسلامی، در سی سال گذشته، بهتر از هر شاهد تاریخی ثابت کرده است. جامعه را باید مجریان معتمد قوانین مدنی اداره کنند. قوانینی که از خواست ها و توافق های اعضای آن جامعه برخاسته اند، نه از باورهای پوسیده ملاها، کشیش ها، خاخام ها و مغانی که خود را شبان گله های انسانی می پندارند.


جوانان کدام موسوی را می خواهند؟


نسلی که امروز جان خود را هبه دفاع از شرف و حرمت انسانی خود می کند، اگر هم مسلمان باشد، برای فردائی جان فشانی می کند که در آن حرمت انسانی بالاترین ارزش ها باشد، فساد مالی ریشه کن شده باشد و در اداره امور مملکت، شایستگی ملاک باشد و نه گرایش های ایدئولوژیک. پس آقای موسوی اگر بخواهد همچنان به خودی و غیرخودی کردن نیروهای اجتماعی تن بدهد، خواسته یا ناخواسته، در برابر همین جوانانی قرار می گیرد که امروز از او پشتیبانی می کنند. جوانان دلاوری که حتی اگر او پیام بدهد که تظاهرات نکنند، دست از مبارزه بر نمی دارند.


از جوانانی که امروز در داخل و خارج از کشور در صحنه اند، بارها این استدلال را شنیده ام: “آقای موسوی را خانه نشین کرده اند و زبانش را بریده اند، پس ما دیگر منتظر نمی مانیم تا او حرفی بزند. ما، کار خودمان را می کنیم. ما او را رئیس جمهور خودمان می دانیم، اما در شرایط فعلی نیازی به رهنمود او نداریم. اگر توانستیم او را بر کرسی ریاست جمهوری بنشانیم، و اگر او همان بود که ما تصور می کنیم، از دستوراتش نه کورکورانه، بلکه آگاهانه پیروی خواهیم کرد. اگر چنین نبود، در برابر او هم خواهیم ایستاد”.


این عبارات، پرورده ذهن من نیست. حرفی است که دائما از سوی جوانان رشید ایران تکرار می شود.


احیای حزب جمهوری اسلامی: خودکشی سیاسی

خبر دیگری که به خارج درز کرده، این است که آقایان موسوی، کروبی و خاتمی، در رایزنی های خود به این نتیجه رسیده اند که بهتر است “حزب جمهوری اسلامی” را احیا کنند. این شایعه اگر درست باشد، فاجعه ای برای جنبش مدنی امروز ایران خواهد بود. حزبی که نام “جمهوری اسلامی” را بر پیشانی داشته باشد و جنایات سال های آستانه انقلاب را در ذهن مردم تداعی کند، هرگز در میان مردم ایران جا باز نخواهد کرد.


همین نسل جوانی که امروز در خیابان ها حضور دارد، بی تردید از پدران و مادران و خواهران و برادران بزرگتر خود شنیده است که حزب جمهوری اسلامی و انجمن های اسلامی وابسته به آن، در صدر انقلاب چه بلائی بر سر جامعه آوردند، تا کجا دانشجویان را لت و پار و خانه نشین کردند، چقدر شعار “یا روسری یا توسری” سر دادند و چقدر زمینه سازی کردند تا ثروت های ملی از کانال کمیته امداد امام خمینی و بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید، به جیب همان کسانی جاری شود که امروز در نقش جلادان بی رحم جوانان سلحشور ایران ظاهر شده اند.


حزبی برای همه ایرانیان


آقایان موسوی، کروبی و خاتمی، برخلاف آقای رفسنجانی، در این روزهای سخت نشان داده اند که از شجاعت مدنی و درایت کافی برخوردار هستند تا خود را از ارتجاع حاکم به دور نگه دارند. اما آن ها این نیروی عظیم اجتماعی را، در داخل و خارج از کشور، تنها تا زمانی در پشت سر خود خواهند داشت که نقطه پایانی بر بازی رسوای “خودی و غیر خودی” کردن نیروهای اجتماعی بگذارند.


آن ها، اگر قرار است حزبی تشکیل دهند، می توانند نام حزبشان را به جای “توحید و توسعه”، “وحدت و توسعه” بگذارند تا نشان دهند که نه تنها موحدین، بلکه همه معتقدان به “وحدت ملی” را نمایندگی می کنند. در این صورت است که حزبشان می تواند با ارائه یک برنامه منطبق بر واقعیات اقلیمی، فرهنگی و ژئوپلیتیکی امروز ایران، یک حزب مردمی و فراگیر باشد. این حزب فراگیر، در عین حال باید بتواند محلی برای اجتماع همه اقلیت های قومی و مذهبی ساکن حوزه جغرافیائی ایران باشد، که ضمن پافشاری بر حقوق قومی و مذهبی خود، به یکپارچگی ایران اعتقاد دارند.


اما بازگشت به حزب جمهوری اسلامی، برای همه کسانی که به این راه بیافتند، جز یک خودکشی سیاسی هیچ نخواهد بود. باور نمی کنید؟ این گوی و این میدان.