ترجمه: حمید پرنیان

 

متن زیر ترجمه سخنرانی پرفسور شهرزاد مجاب در ۵ آوریل ۲۰۱۳ در دانشگاه یورک است که به مناسبت قدردانی از زحمات علمی، آموزشی و  مدیریتی پرفسور هایده مغیثی و بازنشستگی ایشان ارائه شد.

تکلیفی سخت اما افتخارآمیز بر دوشِ من گذاشته شده است. تکلیفی که البته بعد از شنیدنِ همه‌ی آن اندیشه‌ها و تاملاتِ جالب توجه و حرف‌های بی‌نظیری که درباره‌ی استاد مغیثی گفته شده است، غامض‌تر می‌شود. کارِ پیچیده و چالش‌برانگیزی است که بخواهیم در جمعِ کسانی از هایده مغیثی حرف زد که او را به‌عنوانِ مادر، مادربزرگ، خواهر، دوست، همکار و به‌خصوص در مقامِ شریکِ زندگیِ استاد رهنما (این موردِ آخری خودش ضیافتِ دیگری می‌طلبد!) ستایش می‌کنند و برایش احترام قائلند و دوستش دارند.

دکتر هایده مغیثی

با این همه، برایم واقعا مایه سرافرازی است که این‌جا ایستاده‌ام و نظراتم درباره‌ی جایگاه و میراثِ روشنفکرانه‌ی دانش‌پژوهی برجسته و مردمی را مطرح می‌کنم. هایده مغیثی، زنی روشنفکر است با موهبتی که من آنرا «فروتنیِ معرفتی» می‌نامم‌؛ و مقصودم از آن، خصوصیتِ روشنفکری است که تجسمِ احترام و سخت‌گیری و بردباری و مدارا است اما پیوسته اخلاقی می‌ماند و از نظر سیاسی پیشرو و مترقی. چنین خصوصیتی در محیط‌های دانشگاهی بسیار کم‌یاب است؛ محیط‌هایی که رقابت و مالکیت و انحصارِ بر تولید دانش سایه انداخته، و به‌ویژه در میانِ دانش‌پژوهان فمینیست نیز ایده‌ی «دیوای فمینیستی» پُرمشتری است.

با علم به این شرایط، چالشِ من آن خواهد بود که چگونه به بهترین و شایسته‌ترین نحو درباره‌ی هایده حرف بزنم، هایده‌ای که نویسنده و پژوهشگر و آموزگارِ پرثمری است و تاثیری عظیم بر حوزه‌های مختلف اما مرتبطِ دانش دارد. قصد ندارم که تاریخچه‌ی وسیعِ فعالیت های علمی هایده را در این‌جا جزء به جزء برخوانم، از فهرستِ کتاب‌ها و مقالات و نوشته‌های برجسته‌اش، از جوایز تحقیقاتی معتبر و حضور در کنفرانس‌های بی‌شمار ملی و بین‌المللی و حضورِ او در  رسانه ها بگویم. بلکه تصمیم گرفته‌ام تا از آثارِ هایده سه موضوعِ به هم پیوسته را برجسته کنم که خودم به‌شخصه ارتباطِ عمیقِ روشنفکرانه و سیاسی‌ای با آن‌ها دارم. این سه موضوع عبارتند از: فمینیسم و آنتی راسیسم، جنسیت و اسلام، و خیزشِ زنان در دنیای عرب. این موضوعات با مسیرِ ما، هایده و من، آمدن به کانادا و ورود به محیطِ دانشگاهی و اکنون (برای هایده) برجاگذاشتنِ میراثی الهام‌بخش مربوط بوده است. من آثار و اندیشه‌های روشنفکرانه‌ی هایده را در پس‌زمینه‌ی تغییراتِ اجتماعی/سیاسی شگرفی قرار خواهم داد که در طولِ سه دهه‌ی اخیر در جهان روی داده‌اند. اجازه بدهید تا هر یک از این موضوعات را به‌اختصار توضیح دهم و ایده‌های مانا و ماندگارِ استاد مغیثی در این سه حوزه را یادآوری کنم.

فمینیسم و آنتی راسیسم

جای خوشوقتی است که فردا شب در OISE (دانشگاه تورنتو) کتاب دوجلدی‌ای را به عموم معرفی می کنیم که مبارزه‌ی زنانِ ایران در طول جشنِ یک‌هفته‌ایِ نخستین روزِ جهانی زن در ۱۳۵۷ را آرشیو و تحلیل کرده است، رخدادی که بدل به اعتراضِ یک‌ماهه‌ی زنان علیه اسلامی‌کردنِ روابطِ جنسیتی در ایران شد و در طول این سه دهه هم‌چنان ادامه یافته است. هایده یکی از بنیان‌گذارانِ اتحاد ملی زنان ایران است که نقشِ عمده‌ای در این جنبشِ ایفا کرد. زنانِ سکولار و ملی‌گرا و چپ عضو این سازمان بودند؛ اما این سازمان از سیاست‌های جنسیتیِ سازمانِ چپ و مردمحوری پیروی می‌کرد که گرچه به برابری جنسیتی و رهاییِ زنان باور داشت اما راه‌حلِ چیزی که «مساله‌ی زنان» نامیده بودند را به آینده، یعنی به دورانِ پس از سقوطِ سرمایه‌داری و امپریالیسم حواله می‌دادند.

هایده پژوهش و تالیفِ دانشگاهی‌اش را با نقدِ مشروح و مستندِ سیاستِ جنسیتیِ چپِ ایرانی شروع کرد. وی در کتاب‌اش، «پوپولیسم و فمینیسم در ایران»، همگراییِ پوپولیسمِ چپ با پوپولیسمِ اسلامی را مستند و تحلیل کرده است (۱۹۹۴:۲)

همین‌که سرکوبگری‌های رژیم اسلامی گسترش یافت و تثبیت شد، هایده نیز مانند من و هزاران کوشنده و روشنفکرِ دیگر مجبور به ترک وطن شد. ظرفِ چند سال، رویاها و امیدها و آرزوهای زنان و مردانِ بی‌شماری برای زندگی‌ای خالی از ارعاب و تعقیبِ سیاسی و زندگیِ اجتماعی‌ای که بر اساس آزادی و برابری و عدالتِ اجتماعی بنا شده باشد، پرپر شد و از بین رفت. هایده با کوله‌باری از خاطراتِ مربوط به خیزش و سرکوبِ یکی از مردمی‌ترین و دمکراتیک‌ترین جنبش‌های اواخرِ سده‌ی بیستم، واردِ کانادا شد. هایده پروسه خالی کردن این کوله بار ذهنی و فیزیکی را شروع کرد. از دانشِ موجودِ فمینیسم، ضداستعماری، ضدنژادپرستی، و هم‌چنین نقدِ شرق‌شناسی و مردانگیِ چپ بهره بُرد تا مواجهه‌ی یک نسل (که خود هایده هم جزوی از این نسل بود) با انقلابی که به خطا رفت را موردِ بازاندیشیِ عمیق و دقیق قرار دهد. هایده از نظرگاهِ دانش و تجربه‌ی تازه زنان در انقلاب، به نقدِ پوپولیسم، سیاستِ چپ و دین سالاری و مطالبه‌ی حقوقِ زنان پرداخت. این مجموعه‌ی آثار هایده مورد تمجید و ستایشِ فراوان قرار گرفته و به‌کرات نقل‌قول شده‌اند.

هایده کوله‌بارِ حافظه‌اش از زنان و انقلاب را آنطور بیرون ریخت که محمود درویش (شاعر معاصر و محبوب فلسطینی) در آخرین کتاب‌اش با عنوان «در حضورِ غیاب» تصویر می‌کند:

حافظه‌ام یک انار است. آیا بایدآن را روی تو بشکافم و دانه‌دانه‌اش را روی تو پخش کنم؛  مرواریدهای قرمزی [که] سزاوارِ وداعی هستند، وداعی که از من یک‌چیز می‌خواهد: فراموش‌کردن؟

 

فراموشی آموزش تخیل است برای احترام به واقعیت تا زبان اجازه یابد به ورای آن برود. فراموشی، امیدی بومی است که پندارِ ناقصی از فردا را در خود دارد.

ناکامل‌بودن یا نامطمئن‌بودنِ آینده‌ای که محمود درویش با خالی‌کردنِ حافظه مرتبط‌اش می‌داند، در کوشش هایده برای استقرار و بازریشه‌یابی در کانادا و به‌خصوص در محیط‌های دانشگاهی هویدا شده است. این وظیفه‌ی دشوار، هایده را واداشت تا به روابطِ نژادی‌شده‌ی قدرت در جامعه‌ی کانادا نگاهی ژرف‌تر بیاندازد و بنویسد که «دلیلِ اصلیِ بقای دیرپای نژادپرستی این است که درد و خشمی که نژادپرستی برمی‌انگیزاند هنوز به‌عنوانِ جراحت‌های جمعی‌ای دیده نشده‌اند که به دستِ اکثر زنان و مردانِ روشنفکرِ سفیدپوست ایجاد شده‌اند» (۱۹۹۴:۲۲۴). هایده به موضوعِ مواجهه‌ی مستقیم و دردناک با نژادپرستی در محیط‌های دانشگاهی پرداخت تا نقشه‌ی راهی باشد برای پژوهش‌های آتی درباره‌ی نقدِ چندفرهنگ‌گرایی، نژادپرستی، اسلام‌هراسی و دین، به‌ویژه در زمینه‌‌ی رویدادهای پس از سپتامبر ۲۰۰۱. هایده در کتاب‌اش با عنوان «دیاسپورای طرح‌ریزی‌شده: مهاجرانِ مسلمان در کانادا و فراسوی آن» از استوارت هال نقل می‌کند که «پیشنهاد می‌کند تجربه‌ی دیاسپورا را نمی‌توان با «ذات یا اصالت تعریف کرد، بلکه باید با شناساییِ یک عدم‌تجانس و تنوعی ضروری، با مفهومِ «هویت»ی که با آن زیست می‌شود و نه علی رغم آن یعنی تفاوت» (۲۰۰۹:۵).

یکی از جنبه‌های بی نظیر خدمات هایده به فمینیسم و ضدنژادپرستی، قطعا این است که توانسته به کلیتی از این دانش و تجربه بپردازد بدون اینکه ویژگی ها را نادیده بگیرد؛ وی نخواسته درگیر هیرارشی ستم شود و پیوسته مدافعِ سیاست و پداگوژی و کنشی بوده و هست که بتواند ما را قادر بسازد تا چندگانگیِ روابطِ اجتماعی را مشاهده و تحلیل کنیم. می‌توان همین الگوی اندیشیدن را در سهمِ برجسته‌ای که هایده در مطالعاتِ جنسیت و اسلام دارد نیز پیدا کنیم، یعنی همان موضوعِ دومی که هم‌اکنون بدان خواهم پرداخت.

جنسیت و اسلام

در حالی که اکثریتِ زنانِ سکولارِ ایرانی، اعم از ملی‌گرا و چپ، مخالفِ دین سالاری کردن و سکولارزدایی روابطِ جنسیتی بودند، برخی اما در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ با سیاستِ جنسیتیِ اسلامی مصالحه کردند. در همین حین، گروهی از زنانِ مسلمان و روشنفکر در ایران نیز خواستارِ اصلاحِ چارچوبِ قانونیِ زن‌ستیزِ دین سالاری اسلامی شدند. برای این‌که سهمِ عظیم و تاثیرگذارِ استاد مغیثی بر موضوعِ جنسیت و اسلام را بحث کنیم، اجازه دهید مستقیما از دو نوشته‌ی وی نقل کنم:

احساس می‌کنم ۱۱ سپتامبر به شخصِ من نیز صدمه وارد کرده است، و می‌دانم تنها کسی نیستم که چنین احساسی دارد. در واقع، حسِ شرم و مسئولیت‌پذیری در قبالِ تراژدی ۱۱ سپتامبر بر دوشِ تمام شهروندانی تحمیل شده است که گذشته خاورمیانه‌ای دارند. … احساس می‌کنم دارم گذشته را از نو زندگی می‌کنم. با وحشت تماشا کردم و دیدم که چگونه به نامِ منافعِ ملی و امنیتِ ملی، فضای اندیشه‌ی انتقادی و سیاستِ اپوزیسیونی برای همگان تنگ‌تر شده، و نیروهای راست‌گرا را توانمندتر ساخته و متعصبانِ مذهبی و پدرسالار و خشونت‌طلب را در همه‌جا افسارگسیخته کرده (Signs ۲۰۰۳:۵۹۵).

بحث و گفتگوی سازنده درباره‌ی اسلام و جنسیت هیچ‌وقت رها از مناقشات نبوده است. وظیفه این بوده است که بقای سرسختِ سنت‌ها و کنش‌های متخاصم با زنان در جوامع اسلامی را چگونه توضیح دهیم بدون آنکه آب به آسیابِ پنداره‌ی نژادپرستانه درباره‌ی اسلام و زنانِ مسلمان بریزیم و جوامع دیاسپوریک در غرب را مورد حمله قرار دهیم. چگونه کلیشه‌های تحقیرآمیز اسلام و زنانِ مسلمان را به چالش بکشیم بدون آنکه متوسل به برداشت‌های دفاعی و خودستایانه از اسلام و مسلمان‌ها بشویم (SSHRC site بعد از ۱۱ سپتامبر).

یکی از ویژگی‌های دانش‌پژوهیِ هایده، که در لحن و نیتِ سیاسیِ گفته‌های بالا نمایان است، ظریف‌بودن در عینِ استوار بودن، پیچیده ‌بودن در عینِ روشن‌ بودن، و کلی بودن در عین حال خاص بودن است. بی تلاش و زحمت نمی‌توان به این تعادل دست یافت؛ این تعادل هم نیازمندِ هوش و عاطفه است، و هم مطمئناً تاثیرگذار و کارآمد.

هایده «با مردسالاری معامله» نمی‌کند، چنان‌که بین برخی از شاخه‌های فمینیسم مرسوم است. وی خشونتِ پدرسالاری را چه در نهادها و سازمان‌های چپ، دین و رسانه ها، متون، نظریه‌ها و تاریخ‌ها را نمی پذیرد. وی از چندگانگیِ نژاد، جنسیت، طبقه، مرد سالاری و دین طرفداری کرده است؛ ایده‌ای که فراتر از ایده‌ی مسلطِ «تقاطع‌باوری» (intersectionality) می‌رود. هایده این موضع را در کتابِ برنده ی جایزه و تاثیرگذارش، «فمینیسم و بنیادگرایی اسلامی: محدودیت‌های تحلیلِ پست‌مدرن» (۱۹۹۹)، تئوریزه می کند. اگر بخواهیم اهمیت این اثر را کاملا درک کنیم، باید به یاد داشته باشیم که هایده در این کتاب دارد با مجاب‌کننده‌ترین و وزین‌ترین پدیده‌ی تئوریک کلنجار می‌رود: پست ‌مدرنیسم. بسیاری در دنیای آکادمیک از این دلخورند که پست ‌مدرنیسم را با همنواگرایی (conformism) یکی بگیرند. با این حال، هایده در این کتاب با جسارتِ تمام نشان می‌دهد که حمله‌ی پست‌مدرنیست‌ها به جهانشمول‌گرایی منجر به سیاستِ جنسیتی‌ای می‌شود که زنان را به پدرسالاری دینی و قومی و قبیله‌ای گره می‌زند. هایده بحث می‌کند که راه‌حلِ به‌چالش‌کشیدن حقِ انحصاریِ غرب بر ایده‌ها، [یعنی] دوتایی‌های سنت و مدرنیه (که میراثِ استعمارگرایی و شرق‌شناسی است)، این نیست که تایید کنیم همه ‌چیز بومی است. هایده می‌نویسد، دانش‌پژوهان فمینیست:

… در واقع مشوقِ نسخه‌ی بومی‌شده از «فمینیسم» در منطقه‌ای هستند که ایده‌های اصلی و کانونیِ فمینیسم مانند حقِ انتخاب‌کردن و انتخاب ‌نکردن و خودـ پیروی را رد می‌کند، و برابری جنسیتی و عدالت و دمکراسیِ جنسی را به پرسش می‌گیرد. آن‌ها نمی‌بینند یا نمی‌خواهند ببینند که زنان در کشورهای عمدتا مسلمان دارند برای همین حقوق و در شرایطِ تهدیدکننده و مرگ‌آوری مبارزه می‌کنند. این گرایش که در نوشته‌ها و کنفرانس‌ها و روایت‌های گاه‌به‌گاهِ دانشگاهی و غیردانشگاهی به‌طور روزافزونی مشهود است، برای من یادآور این ضرب‌المثلِ معروفِ فارسی است که «آواز دهل شنیدن از دور خوش است». باید این رویکرد را افشا ساخت و با آن مقابله کرد، چون [این ایده]‌ به تشکیلاتِ ارتجاعیِ دینی و سیاسیِ منطقه [خاورمیانه و شمال آفریقا] کمک می‌کند تا علیه چالش‌های درونی و بیرونی در حفاظ قرار بگیرند و دیدگاه‌ها و استاندارد‌های اخلاقیِ منسوخ‌شان را به نامِ اسلام بر دیگران تحمیل کنند. (نظریه‌ی فمینیستی: ۱۲۶)

هایده اخیرا نسخه‌ای از کتابِ جدیدا منتشرشده‌ای را به من داده است که عنوانِ «بَندی دولَبه: حقوق مسلمان‌ها، چپِ آنگلو-امریکایی، و حقوق بشر جهان‌شمول» را بر خود دارد و از کتابِ هایده به‌عنوانِ چالشی برای نگرانیِ فمینیستی درباره‌ی فرهنگ و تفاوت و مدرنیته و سکولاریسم و اسلام نقل‌قول آورده است. هایده می‌نویسد:

دغدغه‌ی من در این‌جا کم‌تر به پست‌مدرنیسم به‌مثابه‌ی وضعیتِ لغزنده‌ی معرفت‌شناختی مربوط می‌شود و بیش‌تر با تاثیراتی سر و کار دارد که پست‌مدرنیسم بر امور سیاسی و اوضاعِ ما گذاشته است؛ رادیکالیسمِ معروف اما پوچِ پست‌مدرنیسم … ؛ ارجحیتی که [پست‌مدرنیسم] به «امر بومی» قائل می‌شود، … و متعاقبا نزدیکیِ [پست‌مدرنیسم] با ارتجاعی‌ترین ایده‌های بنیادگرایی اسلامی. چرا که هر دو [پست‌مدرنیسم و بنیادگرایی اسلامی] زمینه‌ی مشترکی دارند؛ خصومتی بی‌امان با فرآیندهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسیِ تغییر، دانش، و عقلانیتی که خاستگاهِ غربی دارد و تحتِ عنوان مدرنیته یاد می‌شود. (تکس ۲۰۱۲:۱۰۱)

تصادفی نیست که دو خدمت اصلیِ هایده در نظریه‌ی فمینیستی و مطالعاتِ زنان همانا نقدِ رویکردهای چپ و پست‌مدرن به رهاییِ زنان است. از دیدِ من، آثار هایده هشداری به همه‌ی ما می‌دهد تا رهاییِ زنان را جدی بگیریم، و از ظاهر و سطح فراتر رویم، و به‌طور انتقادی بفهمیم که سیاست پدرسالاری از چه طریقی در مواضعِ تئوریکی که با پدرشاهی مخالف هستند نفوذ می‌کند و مقبول می‌شود. باز هم تصادفی نیست که آخرین اثر هایده، سیاست جنسیتیِ بهار عربی را نقد می‌کند و این‌که بهار عربی چه‌طور دارد تجربه‌ی قابل‌تاسفِ زنان ایرانی را تکرار می‌کند؛ و این دستمایه‌ی سومین موضوع است.

خیزش عربی

یادآوری این نکته مهم است که هایده از زمره‌ی کم‌شمار دانش‌پژوهانِ فمینیستی است که علایق و کنجکاوی روشنفکرانه‌شان فراتر از حوزه‌ی مطالعاتِ ایرانی رفته است. وی در طول این سال‌ها کنفرانس‌های بی‌شماری را در این موسسه ترتیب داده است، موسسه‌ای که زنان و مردانی از بخش‌های مختلفِ خاورمیانه و آفریقای شمالی گرد هم آمده‌اند تا درباره‌ی فمینیسم و سکولاریسم و سوسیالیسم و سرمایه‌داری و امپریالیسم و مدرنیته و سنت بحث کنند. این مبادلات، عمیق و تفکربرانگیز بوده‌اند؛ تاریخی و معاصر و بینارشته‌ای بوده‌اند. هایده روابط دوستانه‌ای در ورای مرزهای جغرافیایی ایجاد کرده است، در کشورهایی که اغلب خشونت و خون‌ریزی جاری است.

پیش‌تر اشاره کردم که روایت‌کردن و ستودنِ تاثیر روشنفکرانه‌ی هایده بر فمینیسم و ضدنژادپرستی و مطالعاتِ دیاسپورا و چندفرهنگی و جنسیت و اسلام، ریشه در زندگیِ کاملا روشنفکرانه و شخصیِ وی و در تجربه‌ی زیسته‌ی غنیِ او دارد. انقلابِ ۱۹۷۹ ایران تاثیرِ عمیقی بر نسلِ من گذاشته است، نسلی که تحت تاثیرِ کوشندگان و روشنفکرانی نظیر هایده بوده است. ما همگی سعی کرده‌ایم تا آن [انقلاب] را به‌عنوانِ یک امکانِ انقلابی بفهمیم و تحلیل‌اش کنیم و سنتزش کنیم و (از نظر من) توسعه‌اش دهیم. شاهِ ایران در ۱۱ فوریه‌ی ۱۹۷۹ برکنار شد، و مبارک [رئیس‌جمهور مصر] در ۱۱ فوریه‌ی ۲۰۱۱. هایده در تازه‌ترین مقاله‌اش که در «Open Democracy» و تحت عنوان «موازی‌های دردسرساز، تفاوت‌های امیدبخش: ایران، زنان، و «بهار عربی»» (۲۵ مارچ، ۲۰۱۳) منتشر کرده، پاسخِ ما به این رویدادهای حماسی را جواب می‌دهد و می‌نویسد:

از دید زنانی که در [روزهای] استقرار رژیم اسلامی در ایران زندگی کردند، آن‌چه در تونس و مصر شاهد هستیم به‌نحو دردآوری آشناست. … قطعا موردِ ایران موجب شده است که مردمِ منطقه از این واقعیت آگاه شوند که وقتی پای مساله‌ی آزادی و حرمت و عدالت اجتماعی در میان باشد، دین سالاری جایگزینی برای حکومت خودکامه شبه‌سکولار نخواهد بود. و این‌که وقتی محافظه‌کاری مذهبی با سکسیسم و طبقه‌گرایی و تبعیض‌های قومی و دینی و هم‌چنین با سیاست‌های نئولیبرالِ اقتصادی ترکیب می‌شود، مبارزه برای حقوق دمکراتیک و عدالتِ اجتماعی پرمخاطره‌تر می‌گردد.

تجربه‌های زنان در ایران و در این سه دهه‌ی گذشته، به ما یاد داده است که نه‌تنها حقوقِ قانونی و اجتماعی‌ای که در رژیم‌های اقتدارگرا به دست آمده شکننده هستند، بلکه زنان برای ایجادِ چالش قیام می‌کنند، با محدودیت‌های جنسیتی روبه‌رو می‌گردند، و به سیاست‌هایی واکنشِ خلاقانه نشان می‌دهند که آشکارا برای تقویتِ خانه‌نشین‌ کردن و ایده‌های مردانه درباره «زنانگی مسلمان» طراحی شده است. به‌راستی، زنانِ خاورمیانه و افریقای شمالی صدای‌شان را علیه افراط‌گری‌های ایدئولوگ‌ها و مقاماتِ اسلامی بالا برده‌اند، و مساله‌ی حقوق زنان و مطالباتِ قانونی و اجتماعیِ زنان را اکیدا در کانونِ همه‌ی گفتمان‌های سیاسی درباره‌ی دمکراسی در منطقه[ی خاورمیانه و شمال افریقا] قرار داده‌اند.

و سرانجام نیز، در این مراسمِ متواضعانه بزرگداشتِ زنی برجسته، سعی کرده‌ام تا زندگیِ روشنفکری را معرفی کنم که از مشخصه‌های‌اش می‌توان به این‌ها اشاره کرد: انقلاب و تغییر مکان و استقرار و بازریشه‌یابی و ورود به لحظه‌ی دیگری از انقلاب. در لحظه‌های صمیمیِ سفرمان، در گرمابه و گلستان، هایده اغلب از این می‌گفت که خودش را متعلق به «نوع» دیگری از روشنفکران و کوشندگانِ سیاسی می‌داند، همان‌هایی که با دیدنِ تخریب خانه‌ها و توسعه‌ی شهرک سازی‌ها در مناطقِ اشغالیِ فلسطین اشک توی چشم‌شان حلقه می‌زند، همان‌هایی که طرفدار «دیگر ساکت نمی‌نشینیم» هستند و در کنارِ بومیان، در کنارِ مردان و زنانِ رنگین‌پوست، در کنارِ مهاجران و پناهندگانِ فقیر، و خواستار عدالتِ اجتماعی و سیاسی. به زبانِ دیگر، هایده چنان با دنیا گلاویز شده که گویا جهان واقعا مُهم است. این میراث چه‌طور می‌تواند ادامه داشته باشد؛ بیایید گرامی اش بداریم و درباره‌اش فکر کنیم.

از طرفِ همه‌ی ما می‌گویم: هایده جان! ساده اما عمیقا از تو سپاسگزاریم!

ارجاع‌ها

Mahmoud Darwish (2011) In the Presence of Absence (translated by Sinan Antoon). New York: Archipelage books: 157.

Haideh Moghisi (1994) Populism and Feminism in Iran: Women’s Struggle in a Male-Defined Revolutionary Movement: London: St. Martin’s Press.

 

Haideh Moghisi (1994) “Racism and sexism in academic practice: A case study,” in Afshar, Haleh and Mary Maynard (eds.) The Dynamics of ‘Race’ and Gender: Some Feminist Interventions. London: Taylor and Francis: 222-234.

 

Haideh Moghisi (2003) “September 11 and its aftermath: A roundtable: September 11 and Middle Eastern Women: Shrinking space for critical thinking and oppositional politics,” Signs, ۲۹ (۲): ۵۹۴-۵۹۷.

 

Haideh Moghissi, Saeed Rahnema, and Mark J. Goodman (2009) Diaspora by Design: Muslim Immigrants in Canada and Beyond. Toronto: University of Toronto Press.

 

Haideh Moghisi (2010) “Dialogue section: Arab feminist research and activism: Bridging the gap between the theoretical and the practical,” Feminist Theory, ۱۱ (۲): ۱۲۱-۱۲۷.

 

Meredith Tax and Centre for Secular Space (2012) Double Bind: The Muslim Right, the Anglo-American Left, and Universal Human Rights. New York: Centre for Secular Space.