هفته ای سنگین گذشت.  سنگین و رنگین.  سنگین چون که رویداد اصلی آن، نماز جمعه ۲۶ تیر ماه، به وزن خیزش و رستاخیز مردم ایران در دنیا افزود و  …



 

شهروند ۱۲۳۹  پنجشنبه ۲۳ جولای  ۲۰۰۹


 

هفته ای سنگین گذشت.  سنگین و رنگین.  سنگین چون که رویداد اصلی آن، نماز جمعه ۲۶ تیر ماه، به وزن خیزش و رستاخیز مردم ایران در دنیا افزود و رنگین زیرا جنبشی که با رنگ سبز نماد امید به تغییر شکل گرفت و سرخی خون صدها ندا و سهراب به آن افزوده شد، به رنگین کمان زیبایی از درایت، هوشمندی، نکته سنجی، برنایی و رعنایی تبدیل شد که می رود تا آزادی خواهان و زیباپرستان دنیا را از مرحله کنونی تحسین و اعجاب عبور داده و به وادی شیدایی و دلباختگی بکشاند!

 شیدایی و دلباختگی که مانند آن را کمتر می توان نسبت به جنبش های رهایی بخش و آزادی خواهانه دهه ها و حتی قرن اخیر سراغ کرد و نمونه ای از آن نام گذاری شنبه همین هفته، ۳ امرداد ماه، به عنوان روز جهانی پشتیبانی از خیزش و رستاخیز مردم ایران است.  این "کمتر" را نه از سر اغراق و گزاف گویی، بل از روی آگاهی از چندوچون جنبش هایی چون انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، استقلال هند، ملی شدن صنعت نفت ایران، ملی شدن کانال سوئز، جنگ های استقلال الجزایر، بهار پراگ، همبستگی لهستان، مبارزه با تبعیض نژادی آفریقای جنوبی، میدان تیانانمن پکن، فروریزی دیوار برلین و… می گویم.

در رابطه با این شیدایی و دلباختگی، از میان رمز و رازها و "هزار نکته باریک تر ز مو"ی نهفته در آن، شاید اشاره به یک نکته خالی از لطف نباشد و آن حضور چشمگیر، اگر نه غالب، دختران و زنان در این خیزش و رستاخیز مردمی و رویارویی دلاورانه شان با نیروهای ددمنش و جنایتکار سرکوب است. از آنجا که زنان و دختران، به مقتضای طبیعت دلربای خود، رمز و رازهای دلبری و دلربایی را به مراتب بهتر و بیشتر از مردان می دانند، شاید همین خود یکی از دلیل های شیدایی و دلباختگی جهانی به خیزش و رستاخیز مردم ایران باشد.

 

به هر حال، هفته با حدس و گمانه زنی درباره چندوچون محتوای خطبه های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه آغاز شد.  اصلاح طلبان حکومتی، که خود را چون ورشکستگان به تقصیر در آستانه نابودی می دیدند و می بینند، همه ته مانده دارایی سیاسی خود را روی هاشمی رفسنجانی، که از خودشان نیز ورشکسته تر و پرتقصیرتر است، داو گذاشتند و برای یافتن یک روزن نجات به او امیدی آمیخته به بیم بستند. "آمیخته به بیم" زیرا به خوبی می دانستند و می دانند که این استاد اعظم معامله گری سیاسی، اگر سودی ببیند، حتی مادر خود را نیز می فروشد!

مردم نیز با هدف هایی متفاوت، به شکلی بی نظیر خود را برای حضور در این نماز جمعه آماده کردند. سرانجام روز موعود فرا رسید و هاشمی رفسنجانی در فضایی که خبرگزاری فارس شمار مخالفان در آن را ۷۰۰ نفر، روزنامه کیهان ۴ تا ۵ هزار نفر، شهرداری تهران یک میلیون نفر و رسانه های بین المللی یک و نیم تا دو میلیون نفر برآورد کردند، به ایراد خطبه پرداخت.

محتوای خطبه ها نه فقط مورد قبول، که فراتر از حد انتظار اصلاح طلبان حکومتی بود و با تمجید و تحسین آنان روبرو شد. در این خطبه ها، هاشمی رفسنجانی ضمن تاکید بر ضرورت مردمی بودن جمهوری اسلامی، گفت:

"… ما باید به گونه ای عمل کنیم و فضایی به وجود آوریم که همه اطراف بتوانند آنجا حرفشان را بزنند… البته کار عمده در این زمینه مربوط به صدا وسیماست".

ـ"… لازم نیست دراین شرایط ما افرادی را به این نامی که الان است در زندان داشته باشیم.  اجازه بدهیم این ها بیایند و به خانواده هایشان برسند".

ـ "… با آسیب دیدگان حوادثی که اتفاق افتاده همدردی و دلجویی شود.  آنهایی که عزا دارند، هم به آنها تسلیت بدهیم و هم دل آنها را دوباره به نظام نزدیک کنیم".

ـ "… مراجع ما که همیشه پشتیبان و حقیقتا بدون توقع در حوزه های علمیه در خدمت بودند، چرا باید بعضی از آنها برنجند؟".

ـ "… اگر انشاالله بتوانیم این یکپارچگی را فراهم کنیم، امیدوارم این خطبه نماز جمعه شروع تحولی درآینده باشد و بتوانیم از این مشکلی که می شود متاسفانه اسم بحران روی آن گذاشت، به خوبی عبور کنیم و دوباره شاهد همدلی، همرزمی و همراهی و رقابت سالم، و هر کس را مردم خواستند، باشیم".

 

سخنان هاشمی رفسنجانی حتی با کف مطالبات خیزش مردمی، که در شعارهایشان بازتاب می یابد، فاصله بسیار دارد. حتی خانم شیرین عبادی، که از نظر فکری به اصلاح طلبان نزدیک است، نیز به این امر اذعان دارد: " رفسنجانی انتقاداتی کرد، اما این انتقادات کامل و کافی نبود. او فقط نیمی از واقعیت را بیان کرد. او باید صریح تر حرف می زد".  (مصاحبه با اشپیگل، ۲۰ جولای).

فزون براین، حتی شنیدن همین سخنان نیز از زبان او شگفت انگیز است.  زیربنای آنچه که امروز در ایران می گذرد و به آن نام "کودتا" داده شده را همین هاشمی رفسنجانی پایه گذارد.  او بود که چند سال پیش با نظریه: "با ۱۵ و حتی ۱۰ درصد از رای مردم نیز می شود حکومت کرد" پایه نظری این "کودتا" را بنا کرد و بنابراین امروز آخرین کسی است که حق دارد درباره مردمی بودن حکومت در صدر اسلام حدیث و روایت نقل یا جعل کند، حتی اگر اصلاح طلبان حکومتی از زور پیسی به دامن قبای او بیاویزند و یا قلم به مزدانی که پیش از این نیز به او لقب "سردارسازندگی" دادند، بکوشند با شامورتی بازی از او یک "قهرمان ملی" بسازند!

انتظار اصلاح طلبان این بود که پس از خطبه های هاشمی رفسنجانی، در جبهه ولی مطلقه فقیه نرمش و انعطافی مشاهده شود که بتوان از آن به عنوان مواد اولیه  برای تقسیم قدرت، که اصلاح طلبان بسیار نیازمند و تشنه آن هستند، استفاده کرد. سیدمحمد خاتمی، که در نماز جمعه حضور نیافته بود، روز یکشنبه ۲۸ تیرماه گفت: "توصیه های آقای هاشمی حداقل هایی است که می تواند فضای عمومی را تلطیف کرده و اعتماد از دست رفته را برگرداند و من در اینجا نکته ای را اضافه می کنم و به صراحت می گویم راه برون رفت از بحران فعلی، اتکا به آرای مردم و برگزاری رفراندوم قانونی است… باید از مردم پرسید آیا وضعیت پیش آمده مطلوب است و از آن راضی هستند؟ اگر اکثریت مردم این وضع را قبول داشته باشند ما تسلیم هستیم"!

کاش این رهبر شجاع جبهه اصلاحات، که آنقدر جرات و جسارت یافته که هم "نکته ای را اضافه" کند و هم "به صراحت راه برون رفت از بحران" را بگوید، زحمت می کشید و توضیح می داد که در چه حالت و وضعیتی ایشان "تسلیم" نخواهد بود؟!  با قیاس بر گذشته، می توان به این پرسش برای آینده پاسخ داد!

واکنش جبهه ولایت به پیشنهادهای "خیرخواهانه" هاشمی رفسنجانی "مطلقه" و تحقیرآمیز بود.  روز شنبه ۲۷ تیرماه، آیت الله محمد یزدی، رییس پیشین قوه قضاییه و نایب رییس مجلس خبرگان پاشنه دهانش را کشید و با گفتن: "شما چه کاره هستید که این حرف ها را می زنید" آب پاکی را روی دست رفسنجانی ریخت: "حق حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی ناشی از مبدا اعلی و خداوند است… مشروعیت حاکمیت در اسلام از طرف خدا و مقبولیت از سوی مردم است و مشروعیت و مقبولیت با هم تفاوت دارد"!

دو روز بعد، دوشنبه ۲۹ تیرماه، ولی فقیه نیز سر از لاک سکوت سنگین چند هفته ای خود به در آورد و در دیدار با مسؤلان نظام و جمعی از قشرهای(؟!) مردم حرف آخر خود را زد:

ـ "رواج فضیلت های اخلاقی در جامعه همچون هوای لطیفی است که زمینه زندگی سالم را فراهم می آورد و انسان را از حرص ها، جهالت ها، دنیاطلبی ها، بغض های شخصی و سوءظن به یکدیگر باز می دارد و به همین دلیل است که در اسلام تزکیه و رشد اخلاقی بر تعلیم مقدم است".


 


 


 

ـ "ملت ایران در ۳۰ سال گذشته نشان داده است که ملت وفادار و با گذشتی است و در قضایا و حوادث اخیر بعد از انتخابات ریاست جمهوری نیز، این ویژگی ملت ایران بار دیگر آشکار شد"!

ـ "البته رسانه های استکباری به منظور حمایت از اغتشاش گران آنها را مردم می نامند در حالی که مردم، آن جمعیت میلیونی است که به محض دیدن این اغتشاش گران و مفسدان، خود را کنار می کشد و آنها را با دیده ی نفرت و انزجار نظاره می کند"!

شنیدن این سخنان از رهبر معظم چماق داران و آدم کشان، بی اختیار این پرسش را به ذهن می آورد که نکند او، همانند گماشته محبوبش محمود احمدی نژاد، از کهکشان دیگری به زمین آمده اند و با چشمی متفاوت با چشم های زمینی به رویدادها می نگرند؟!  شباهت گفته های احمدی نژاد در همان دیدار، این ظن را تقویت می کند: "برگزاری آزادترین، پرشورترین و بی نظیر ترین انتخابات و برگزیدن راه پرافتخار انقلاب اسلامی، نویدبخش آینده ای روشن برای ملت ایران و بشریت است"!

ولی مطلقه فقیه در درفشانی های خود از تکرار تهوع آور ترجیع بند مورد علاقه اش: "دشمن" نیز غافل نماند: "این حوادث، این تجربه و درس را به همراه خود داشت که حتی در زمانی که حرکتی بزرگ در کمال آرامش و ثبات انجام می گیرد، نباید از نقشه و کید دشمن غافل ماند"!

او که گویا خود را نماد "حیا" می داند، در رد ادعای دشمنان مبنی بر دخالت نکردن در مسایل داخلی کشور گفت: "در حالی که دخالت دشمنان بویژه نقش رسانه های آنها کاملا آشکار است، این ادعا نشانه بی حیایی آنهاست"!

شعر زیبای سعدی: "با سیه دل چه سود گفتن وعظ  –  نرود میخ آهنین در سنگ" به خوبی وصف حال ولی فقیه برج عاج نشین و بریده از واقعیت است. اگر جز این بود، باید دست کم در خلوت از خود می پرسید: با وجود دوستانی چون شیخ محمد یزدی، مصباح یزدی، سردار سرلشگر فیروزآبادی، دیگر سرداران ریز و درشت سپاه پاسداران و بویژه محمود احمدی نژاد، چه نیاز به دشمن؟! 

 

ایمیل نویسنده: snak1@live.ca