از همان زمانی که محمود احمدی نژاد در آن مناظره ی تلویزیونی معروف به هاشمی رفسنجانی حمله کرد نگرانی به دل چنگ انداخته بود.  


شهروند ۱۲۴۱  پنجشنبه ۶ آگوست  ۲۰۰۹


 

مقدمه


 

از همان زمانی که محمود احمدی نژاد در آن مناظره ی تلویزیونی معروف به هاشمی رفسنجانی حمله کرد نگرانی به دل چنگ انداخته بود. شاید این حمله ها خبر پایان حضور همزمان دو نیروی عمده اصلاح طلب و محافظه کار در حاکمیت جمهوری اسلامی را داده بود. اعلام محمود احمدی نژاد  به عنوان پیروز انتخابات  ۲۲ خرداد ۱۳۸۸به وسیله ی بسیاری به عنوان کودتا نام برده شد.  در بخش اول این مقاله به این مقوله که آیا ما مواجه با یک کودتا هستیم/بودیم یا به کارگیری واژه ی کودتا محصول ادبیات مخالفان کلاسیک جمهوری اسلامی، اغراق آمیز و ربطی با واقعیات موجود در صحنه ی سیاسی ایران ندارد، خواهم پرداخت.

بخش پایانی  به زیرساخت های دو جریان فکری محافظه کار و انجمن حجتیه، و اهداف تاکتیکی و استراتژیک آنها از کودتا اختصاص خواهد داشت.


 

کودتای ۲۲ تیر ۸۸ کودتایی از جنس روسی


 

واژه ی کودتا در ذهن نسل من شیلی سالوادور آلنده، کودتای ۲۸ مرداد  ۱۳۳۲، کودتاهای پر شمار در ترکیه و پاکستان را زنده می کند. اما کودتا به خودی خود پدیده ای است متعلق به قرن بیستم و کشورهای جهان سوم. پدیده ای مدرن که گاه از آن به عنوان ابزاری کارا برای اعمال قدرت و نفوذ قدرت های استعماری در کشورهای جهان سوم استفاده شده است.

حضور کودتا در کشورهای جهان سوم البته امری عجیب و غیر منتظره نیست، چرا که تنها نهادی که در کشورهای جهان سوم دارای تشکل، نظم، انضباط  و در زیر نظر  فرماندهی مشخص عمل می کند ارتش است.  کنترل بر ارتش در این جوامع برابر است با به دست داشتن قدرت سیاسی، نمونه ی آن حکومت محمد رضا شاه پهلوی بود که قدرتش صرفا متکی به ارتش و با فروپاشی ارتش، قدرت سیاسی هم از دست او رفت.


 

اما شاید بتوان ادعا کرد فروپاشی دیوار برلین و به دنبال آن فروپاشی اتحادجماهیر شوروی پایان عصر کودتاها در شکل و شمایل کلاسیک آن و حضور نوعی تازه از کودتا  بود.

 در فضاهای به هم ریخته ی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جهان رفته رفته با  صورتی دیگر از سرمایه داری، سرمایه داری  افسارگسیخته، سرمایه داری وابسته به باندهای مافیایی در بلوک شرق و  در روسیه روبرو شد.  در روسیه و در زمین بازی بعد از اتحاد جماهیر شوروی، این تنها نیروهای امنیتی بودند که همچنان دست نخورده، ولی شاید برای مدت کوتاهی بی صاحب باقی ماندند. میراثی دست نخورده که به زودی در خدمت سرمایه داری از نوع روسی آن درآمد و نقش کلیدی و عمده ای  را در به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین بازی کرد.

قرار گرفتن مامور عالی رتبه ی اف اس بی [Federal Security Service (FSB)]، نماینده ی سرمایه داری مافیایی از نوع روسی  ولادیمیر پوتین در راس هرم قدرت در روسیه یک حادثه اتفاقی نیست. روی کار آمدن پوتین نتیجه ی حضور و عملکرد پر شمار، قدرتمند و کارای اف اس بی در ساختارهای موثر در جامعه ی روسیه و یک کودتا است. البته کودتا نه با شکل و شمایل کودتاهای کلاسیک.

کودتایی که فرمانده ی آن ظاهراً نظامی نیست، ارتش و کودتاچیان با تانک و توپ به خیابان نمی آیند. چرا که در کودتای پست مدرن ارتش نقش کلیدی را به عهده ندارد. بازیگر این بازی نیروهای نامرئی و نیروهای امنیتی و نفوذ بی چون و چرای آنها در بخش های مختلف و موثر بخصوص در ارتش و  در ساختار اجتماعی از جمله قوه ی قضاییه، رادیو، تلویزیون و مطبوعات، موثر، تعیین کننده ولی مخفی و نامرئی  است.

در این سناریو نیروهای امنیتی دیگر در درجه ی اول در خدمت منافع ملی عمل نمی کنند، بلکه این نیروها در جهت به دست آوردن و تثبیت قدرت از سوی یکی از نیروها و جریات سیاسی اقتصادی به کار گرفته می شوند. گرچه در مواردی منافع آن گروه و یا جریان همسوی منافع ملی هم هست، ولی اولویت کار آنها حمایت از دسته، گروه و در بسیاری موارد فرد است.


 

من فکر می کنم برای رسیدن به درکی نزدیک از واقعیات در ساختار درونی قدرت در ایران و واقعیات سیاسی و روزمره در ایران  باید به تاریخچه و نقش نیروهای امنیتی در نظام جمهوری اسلامی نه تنها باید  توجه  ویژه کرد، کنترل و توجه به این نیروها باید یکی از اهداف مهم فعالان جامعه ی مدنی در ایران باشد.

در عمر بیش از سی ساله ی جمهوری اسلامی این نیروهای امنیتی هستند که موجب بقای این سیستم شده اند. یکی دو سال  بعد از پیروزی انقلاب و حدود سال شصت نقش نیروهای امنیتی ایران بسیار برجسته شد. این نیروها کار متلاشی کردن سازمانهای پر قدرت آن زمان و مخصوصا سازمان مجاهدین خلق را در داخل ایران ظرف دو سه سال به انجام رساندند. درگیری با سازمانهای سیاسی رنگارنگ در این دوره از سازمان امنیت جوان جمهوری اسلامی نیرویی بس کارآمد و با تجربه پدید آورد. بعد از فروکش کردن مقاومت مخالفان متشکل جمهوری اسلامی نقش مهم این نیروها در صف آرایی های داخل نظام پررنگ و تعیین کننده شد. اگر سه  دهه ی بعد از انقلاب وظیفه ی نیروها از مبارزه با تشکل های مخالف، حفظ جان رهبران نظام، برنامه ریزی و انجام ترورهای مخالفان سرشناس مانند زنده یاد دکتر بختیار و زنده یاد قاسملو و بسیاری دیگر متمرکز می شد، با روی کار آمدن اصلاح طلبان و پیروزی محمد خاتمی نقش و رل نیروهای امنیتی شکل  و جهتی دیگر یافت. نیروهای امنیتی نقشی تازه و محوری در کشاکش های جریانات داخل نظام پیدا کردند. درک چگونگی و عمق نفوذ رهبری جمهوری اسلامی ریشه در کنترل همین نیروها دارد. تا جایی که اگر این کنترل کمرنگ شود به عنوان پاشنه آشیل ولایت فقیه عمل خواهد کرد. بر این اساس برکناری وزیر اطلاعات بدون مشورت رهبری  بسیار مهم است.

درک چرایی قدرت کمرنگ هشت ساله توسط اصلاح طلبان تنها به این عدم دسترسی و نفوذ و پایگاه موثر در درون نیروهای امنیتی  برمی گردد. این نیرو مدتها است که در پشت صحنه ی قدرت در ایران به عنوان ابزاری تعیین کننده خود را درون ساختار قدرت در ایران معرفی و در نهایت کودتای ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ توسط تئوریسین های همین تشکیلات تئوریزه و توسط سربازان پیاده ی آن به مرحله ی اجرا گذاشته شد.

بنابرآنچه ذکر شد به کارگیری واژه ی کودتا در مورد اعلام نتیجه ی انتخابات، نه اغراق آمیز است و نه  به دور از واقعیات. این کودتا از جنس کودتای پوتین و کودتایی است پست مدرن که نیروی محرک آن نه ارتش، بلکه نیروهای امنیتی مخفی و در طی حداقل یک برنامه ریزی چهار ساله طراحی  و به مرحله ی اجرا گذاشته شد.

اگر پوتین نماینده و حافظ سرمایه داری لجام گسیخته، سرمایه داری مافیایی است، احمدی نژاد گرچه  از سوی نهادهای پر قدرت اقتصادی حمایت می شود در نهایت  یک  مبشر مذهبی است.(با توجه به شباهتهای ذکر شده شعار جنبش مدنی، جنبش سبز در ایران قابل توجه و جالب است.)  در ادامه به این مبشر مذهبی و ویژگیهای خط فکری پشت او خواهم پرداخت.


 


 



 

مار در آستین ولایت فقیه


 

در این بخش به مقاصد تاکتیکی و مقاصد استراتژیک این کودتا خواهم پرداخت. موضوعی که می توان به کمک و یاری آن مقاصد استراتژیک و تاکتیکی کودتاچیان را تجزیه و تحلیل کرد، پرداخت و شناسائی عوامل و جریانات پشت این کودتا و جهان بینی این عوامل و جریانات است. به نظر من برنامه ریزی اعلام احمدی نژاد به عنوان برنده محصول کار دو جریان مختلف فکری است که در مقطع فعلی  بنابر منافع مشترک در کنار هم قرار گرفته اند.

 

با انتصاب مشایی از طرف احمدی نژاد و جریانات بعد از آن به روشنی از یکپارچه نبودن جناحی که در پشت نتیجه ی انتخابات ایستاده است پرده برداشت. خش کلان و فعلا عمده ی پشت این کودتا جناح محافظه کار کلاسیک به رهبری رهبر جمهوری اسلامی علی خامنه ای است. این جریان فکری  برداشتی کلاسیک از مذهب شیعه را نمایندگی می کند. مشروعیت این برداشت  ریشه در مسئله ی جانشینی پیامبر اسلام و واقعه ی کربلا و شهادت امام حسین دارد. در تئوریسین های به نوعی مدرن و معاصر شیعی در ایران از جمله آیت الله مطهری و دکتر شریعتی  مشروعیت مذهب شیعه بر دو محور امام علی و  امام حسین تعریف و تبیین و چرخ می خورد. در این میان امام زمان بر خلاف حضرت علی و امام حسین نقشی حاشیه ای و غایب را در ادبیات تئوریک شیعی بازی می کند. در انقلاب۵۷ این امام حسین و حضرت علی هستند که پرچمدار مشروعیت را بر دوش می کشند و در این میان امام زمان همچنان در میادین انقلاب، در مساجد و تظاهرات  غایب و در غیبت به سر می برد. این غیبت در بیش از سه دهه بعد از پیروزی انقلاب همچنان و تا همین دیروز پا بر جا بود.

پای ضعیف تر این کودتا، انجمن حجتیه و مهره مهم آنان محمود احمدی نژاد، تضادی ایدئولوژیک با متحد پر قدرت خود ولایت فقیه دارد. اگر جناح محافظه کار حق را در دست حقدار(ولایت فقیه) می داند و تمام تلاشش در جهت حفظ این حق و تثبیت و پایداری این حق دور می زند،  تلاش انجمن حجتیه در حول و حوش آماده سازی جهان برای ظهور امام زمان دور می زند. در این نگاه ، در نهایت ولایت فقیه هم سد راه ظهور امام زمان است. اتحاد این جریان با ولایت فقیه، یک حرکت تاکتیکی برای رسیدن به قدرت است. حذف احتمالی جناح اصلاح طلب، در نهایت موجب ضعف جناح محافظه کار و قدرت گرفتن انجمن حجتیه در مراکز اجرایی، مثلا در مجلس بعدی خواهد شد. به نظر من اگر کودتا به خوبی پیش می رفت، در چهار سال آینده ما شاهد قدرت مند شدن انجمن حجتیه و به قیمت ضعف ولایت فقیه می بودیم. آشکار شدن زودرس تضاد این دو پای کودتا محصول شکست نسبی کودتا و محصول مقاومت جنبش سبز و به ضرر انجمن حجتیه است.

در انتخابات گذشته هنگامی که احمدی نژاد بر سر کار آمد ویژگی های ایدئولوژیک او متاسفانه مورد توجه قرار نگرفت. حضور پر رنگ امام زمان در مسجد و منبر، در کوچه و خیابان، در ادبیات و سخنرانی های رسمی و نیمه رسمی همزمان است با ورود احمدی نژاد به کاخ ریاست جمهوری.

در همین روزها و در گیرودار تحولات اخیر در ایران حضور امام زمان چشمگیر و غیبت امام حسین و حضرت علی تعجب آور است.   نمونه ی بارز و یکی از جالب ترین  آنها نامه ی مضحک رئیس ستاد کل نیروهای مسلح سرلشکر فیروزآبادی است. نامه ای که گرچه در فضاهای چند صد سال پیش نثر فارسی نوشته شده،  ولی نامه ای بسیار مهم است. مهم به این دلیل که این نامه وزیدن جهت باد را در سن قدرت  نشان می دهد.  سمت وزیدن باد نه به سوی امام حسین و امام علی که اینروزها هر کس می خواهد به جا و مکانی دست پیدا کند باید برود سراغ آقا امام زمان. و این نکته ای است بس حائز اهمیت. و تضاد در جناح پشت کودتای ۲۲ خرداد از همینجا شکل می گیرد.

نمونه ی تازه تر این حضور را می توان در نامه ی اخیر محمود احمدی نژاد به رئیس قوه ی قضائیه مشاهده کرد که خبری از امام حسین و امام علی در آن نیست و حضور امام زمان است که پر شمار تکرار می شود. حضور پر رنگ امام زمان یک امر اتفاقی نیست. این حضور نشانی از حضور پررنگتر انجمن حجتیه در ساختار قدرت در ایران دارد.


 

شاید در نظر اول اعلام احمدی نژاد به عنوان برنده در انتخابات ریاست جمهوری، کودتا علیه نتیجه ی انتخابات، کودتا علیه جنبش سبز، کودتا علیه نشانه های مدنیت در جامعه ی ایران باشد.  به نظر من اینطور نیست چرا که جنبش واقعی سبز تنها بعد از کودتا خود و قدرت خود را نشان داد. من بعید می دانم حذف جنبش سبز و حتی حذف جناح اصلاح طلب و حذف هاشمی رفسنجانی به عنوان نماد دو قطبی بودن سیستم هدف استراتژیک  همه ی بازیگران پشت صحنه ی این کودتا بوده باشد. حذف جناح اصلاح طلب با همه طیف هایش و در راس آن حذف هاشمی رفسنجانی، طیفی که از نظر اعتقادی، اعتقادی به ولایت مطلقه ی فقیه ندارد و صرفا آن را در چارچوب قانون اساسی محترم می شمارند هدف استراتژیک جناح محافظه کار در این کودتا ولی  هدف تاکتیکی انجمن حجتیه بود. چرا که  دو جناح کودتاچی جنبش سبز را دارای قدرت های لازم برای به حساب آوردن در معادلات قدرت به حساب نمی آوردند. رهبری این جنبش در دست جناح اصلاح طلب فرض می شد. جناحی که در طول ده سال گذشته مشخصه ی رهبران آن عدم قدرت عمل و عدم پرداخت هزینه و پرهیز از رویارویی با جناح پر قدرت محافظه کار و خط قرمز آن رو در رو قرار گرفتن در مقابل رهبری بوده است. به صحنه آمدن زودرس رهبری و تایید انتخابات در جهت به خانه بردن رهبری این جنبش و محدود کردن آن در فضای دانشگاهها بود. خس و خاشاک خواندن این جنبش از طرف احمدی نژاد و تشبیه اعتراضات اولیه به نتیجه ی انتخابات به دعوای بعد از مسابقه فوتبال از طرف او تاییدی است بر این مدعا که جناح کودتاچی حساب جدی برای قدرت عمل و عمق و حاضر بودن جنبش مدنی و سبز باز نکرده بودند. بنابراین حذف جنبشی که به حساب نمی آید نمی تواند هدفی استراتژیک برای کودتاچیان باشد.

به نظر من هدف استراتژیک انجمن حجتیه و مامور آنها در رأس قوه ی مجریه در نهایت به دست گرفتن تمام قدرت، در انتخابات بعدی مجلس و حذف تدریجی جناح محافظه کار، کمرنگ کردن و کاستن تدریجی نفوذ رهبری در ساختار قدرت، مخصوصاً بر نیروهای امنیتی و رادیو و تلویزیون و در نهایت یک کاسه کردن قدرت است. همه ی این تلاش ها در ظرف فکری آنها توجیه پذیر و موتور حرکت آنها است. چرا که همانطور که گفته شد در ظرف فکری آنها ولایت فقیه در نهایت سدی است در مقابل ظهور امام زمان. و اتحاد فعلی و ایمان به رهبری صرفا تاکتیکی و در جهت پیشبرد این بینش است.

بنابراین اگر جناح محافظه کار برای راندن حریف از احمدی نژاد سود می برد،  ولی در نهایت و با قرار گرفتن در پشت این کودتا سرگرم پروراندن ماری در آستین خود است. ماری که اصل ولایت فقیه با بنیادهای فکریش در تضاد استراتژیک است. دهن کجی زودرس احمدی نژاد در داستان مشایی تائید این مدعا است، تا جایی که رو به رهبر جمهوری اسلامی باید گفت این تازه هنوز از نتایج سحر است.

حضور پر رنگ مدنیت سبز، حضور شجاع، دوست داشتنی و پر شور جنبش سبز، کودتا و کودتاچیان را اگر نه با شکستی قطعی که کودتا و کودتاچیان را با مانع استراتژیک عدم مشروعیت روبرو کرده است.


 

سوم آگوست ۲۰۰۹