خط قرمز

به نظر من کاملن حق با آقای نکته بین است که می گوید، “این کره‌ی خاکی، میلیاردها ساله که می چرخه و می گرده، سرگیجه نگرفته؛ ولی آدم‌های ساکن روی آن، سرگیجه که چه عرض کنم، دچار دوران شدید سر شده اند!” نمی دانم شما نظرتان چیست، ولی ارادتمند حق را دربست به ایشان می‌دهد.

شما هم اگر یک هفته روزی یک ساعت بی طرفانه خود را در جریان رویدادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، اینترنتی، فیس بوکی، ملی، جهانی و … قرار دهید با آقای نکته بین هم‌عقیده خواهید شد.

خط قرمز اثر مانا نیستانی

ببینید، این آدم‌های ساکن سیّاره‌ی زمین هرچه مقامشان بالاتر می رود، سرگیجه شان بیشتر می شود. شاید هم برعکس، آنها ثابت در بالای هرم قدرت نشسته اند و می خندند به ما پائین دستی ها که سرگیجه‌مان پیوسته بیشتر و بیشتر می شود.

آقای نکته بین چند صفحه روزنامه انباشته از آمار و گزارش گذاشت جلو من و گفت:

“ببین، آمریکا میگه خط قرمز ما در مورد سوریه به کار بردن سلاح شیمیاییه. خُب این معناش چیه؟ یعنی، آهای جنگ سالاران سوریه، هر چه می‌خواهید بکشید، آواره کنید، ویران کنید، حقوق بشر رو هم بی خیالش، مادران و پدران داغدار رو هم ِولِش، بچه های یتیم شده را هم همچنین، فقط دست به جنگ افزار شیمیایی نبرید، که اگر بردید اون وقت ما وارد می شیم و می زنیم درب و داغون می کنیم (البته بعضی ها رو)! حالا چرا این جوریه، من نمی دونم، یعنی عقلم تمیز نمی ده.

یه شیر پاک خورده ای دیروز می‌گفت، شاید دلیلش اینه که ممکنه گرد و غبارش بشینه روی سرزمین همسایه. آدم چه می دونه؟ شاید هم دلیل های “بشر دوستانه” داشته باشه که ما چون دچار سرگیجه ایم، تشخیص نمیدیم!

گفتم:

“آقای نکته بین، خیلی سخت نگیرین. این روزها داشتن و اعلام کردن “خط قرمز” مد شده و همه خط قرمز دارن، فقط من و همسرم هنوز خط قرمز اعلام نکرده ایم. بقیه، از کوچک و بزرگ خط قرمز دارن؛ خُب طبیعیه که آمریکا هم داشته ‌باشه. اینجا رو نگاه کنین، اسراییل خط قرمز داره، اون هم دو تا، یکی برای ایران و یکی برای سوریه‌ی ویران شده. ایران هم خط قرمز داره درباره ی فنا و بقای بشار اسد. انگلیس هم پدر بزرگ میشه و خط قرمزی میده که میگه باید “خط قرمز جامعه بین المللی” باشه!

حالا شما که داناترید، آقای نکته بین، بفرمایید این “خط قرمز” اصلن معناش چیه؟ چون این روزها هرجا خط قرمز می بینم: روی زمین، روی دیوار، توی خونه و اداره، چشام گشاد میشه که آیا خبری شده یا میخاد بشه…؟

آقای نکته بین پوزخندی زد و گفت:

“ای کلک! یعنی  تو نمی دونی؟ باشه. معنیش اینه که اگه وضعیت رسید به اون خط؛ دخالت مستقیم خواهیم کرد. ولی هر آدم عاقلی می‌دونه که ایناهمش بازیه و همه اونهایی که دستشون و منافعشون تو کاره، در همه جا دخالت می کنن؛ حالا مستقیم نباشه، غیر مستقیم که هست!”

اینجا بود که یک خبر جدید دو روز پیش از ذهنم گذشت، و گمان می کنم آقای نکته بین متوجه لبخندی که گویا بر چهره من ظاهر شده بود گردید. چون یک دفعه سکوت کرد و با نگاهی عتاب‌آمیز به من خیره شد:

“چی شده، وسط دود و آتش و خط قرمز خنده ات گرفته؟”

گفتم:

“والله نمی دونم چی بگم . . . پیش خودم داشتم فکرمی کردم که بازم گلی به گوشه جمال دولت ترکیه که توی این وانفسای بُکش بُکش و خط قرمز کشیدن‌ها ظاهرن از خط قرمز، و اصولن، رنگ قرمز بدش میاد!”

” . . . . . “

“مگه نشنیدین؟ جناب نکته بین! دولت ترکیه استفاده مهمانداران خطوط هوایی ترکیه را از ماتیک قرمز و لاک قرمز ممنوع کرده!”

“ای والله رفیق! توهم وسط این معرکه‌ی اتفاقات ضد بشری، وقت جوک گفتن پیدا کردی!”

“نه، به خدا جوک نیست! جدّی جدیّه، ولی خُب، من خنده‌م گرفت!”

آقای نکته بین رفت چای بیاورد و من نگاهی انداختم به آمارهایی که به دستم داده بود. خلاصه آماری بود از فروش جهانی جنگ افزار. جنگ سرد شرق و غرب سال‌هاست که دفترش بسته شده، ولی به گواهی گزارش های روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها، بازار تجارت اسلحه همچنان پر رونق است و چرخ های اقتصاد ابرقدرت ها را می چرخاند تا مبادا مردم سرزمین‌های خودشان گرفتار بیکاری شوند. مثل همیشه آمریکا و روسیه نیز در بالای جدول مسابقه‌ی سودآور فروش جنگ افزار نشسته و جا خوش کرده اند.

آقای نکته بین با سینی چای برگشت و وقتی دید من دارم به آمار جنگ افزارها نگاه می کنم، گفت:

“جنگ افزار برای چی تولید می‌شه و چرا صادر می‌شه؟ خوراک سر سفره که نیست . . . کم هم نیست تا برای مصرف داخلی باشه، زیاد هم هست؛ پس باید فروخته بشه! کی می‌خره؟ . . . بفرمایید چایتون سرد نشه!”

چای خوشمزه ای بود.

خلاصه آمارها این است:

ـ صادرات جنگ افزار آمریکا در سال ۲۰۱۲ برابر با ۷۶/۸ میلیاد دلار

ـ صادرات جنگ افزار روسیه در سال ۲۰۱۲ برابر با در حدود ۸ میلیارد دلار

ـ صادرات جنگ افزار چین (تازه به دوران رسیده) برابر با ۷۸/۱ میلیارد دلار

گفتم: “سر آدم سوت می کشه!”

“بله بایدم سوت بکشه جانم! من باورم اینه که خریداران عمده، دولت‌هایی هستن که می‌خان هرچه ممکنه قوی تر بشن تا هم از همسایه ترسی نداشته باشن ـ در واقع، بابا بزرگا اونا رو از همسایشون ترسوندن ـ و هم همسایه رو بترسونن! شاید هم برای هدیه به دیگری می‌خرن.

 دسته ی دیگه خریدارا سازمان‌ها و گروه‌هایی هستن که غرب اسمشون رو (به حق یا ناحق) گذاشته “تروریست”. حالا اگر هم تروریست هستند از کجا این همه اسلحه به دست میارن، باید گفت، جل‌المخلوق، خدا داناترست. ولی به هر روی مشتری خوبی هستن. ابایی هم از کشتن ندارند چون می‌خان به هدفشون برسن . . . “

از پیش آقای نکته بین آمدم بیرون. ولی وسط کوچه، ایستادم و برای چند لحظه چشم هایم را بستم. فرض کردم، یک سال است خرید و فروش اسلحه در سراسر زمین منع شده و مهمات همه رزمندگان ته کشیده است. چه دنیای شگفت انگیزی! نه مدرسه و خانه ای ویران می شود، نه دود انفجاری به هوا می رود، نه ناله و ضجه ای بلند می شود. . . بچه ها توی پارک بازی می کنند، و شهرها از روشنایی برق می زند . . . آقای نکته بین هم مانده بی سوژه!