هر چند«انقلاب ۵۷» با تبدیل شدن به «انقلاب اسلامی» تمام توان درونی این انقلاب را برای «آزادی» و «برابری» فروکاست و جعل و قلب کرد، اما هنوز بعد از سی و چند سال برخی از  حق‌هایی که مردم برای خود در این انقلاب قایل شدند برای حکومت مسئله‌ساز و مشکل‌آفرین است.

یکی از این«حق‌ها» حق انتخاب کردن بخشی از قدرت است که در«انتخابات» و بویژه در«انتخاب رئیس جمهوری» متجلی می‌شود.

اولین انتخابات «ریاست جمهوری» که طبق نخستین «قانون اساسی» جمهوری اسلامی قدرت چندانی هم نداشت برای گروهی که به رهبری «آیت‌الله خمینی» قصد داشتند تمام قدرت را قبضه کنند و توان دموکراتیک انقلاب ۵۷ را  بگیرند مسئله‌ساز شد.

تظاهرات سال 88 در اعتراض به تقلب انتخاباتی

تظاهرات سال ۸۸ در اعتراض به تقلب انتخاباتی

این نخستین  انتخابات ریاست جمهوری دو ویژه‌گی داشت اول این که به دستور آیت‌الله خمینی هیچ  روحانی در آن نامزد نشد و دیگر این که از همه‌ی جناح‌ها و طرز فکرهای مختلف اسلامی از ابوالحسن بنی‌صدر و حسن حبیبی و صادق قطب‌زاده تا مسعود رجوی همه نامزد شده بودند.  در واقع تیغ شورای نگهبان فقط بر سر کمونیست‌ها و بی‌خدایان و  غیرمسلمانان فرود آمد و طیف‌های مسلمان شیعه دوازده امامی در امان ماندند گیرم مسعود رجوی و مجاهدین را واداشتند در رسانه‌ها  تشهد بگویند و باورمندی خودش و خودشان را بر اصول دین  و مذهب اقرار کنند.  اتفاقاتی که روزهای بعد افتاد دو ویژه‌گی دیگر انتخابات در جمهوری اسلامی را عیان کرد.  نخست این که برخلاف انتظار مسعود رجوی خیلی سریع محبوبیت پیدا کرد به نحوی که این خطر پیش آمد که انتخابات با حضور او و بنی‌صدر به مرحله‌ی دوم کشیده شود و یا حداقل مسعود رجوی با رای بالا نفر دوم انتخابات  شود و این می‌توانست برای آنان اعتبار زیادی به همراه آورد. برای همین آیت‌الله خمینی زیر قول خودش زد و در انتخابات دخالت کرد و علیه مسعود رجوی  اعلام  موضع کرد و مجاهدین هم که نمی‌خواستند در آن تاریخ با خمینی درگیر شوند کوتاه آمدند و مسعود رجوی انصراف داد.  دومین اتفاق آن بود که «حزب جمهوری اسلامی»  که پشت سر حسن حبیبی بودند شکست سختی خوردند و  ابوالحسن بنی‌صدر برنده‌ی بی‌منازعه انتخابی شد که سرانجام نتوانست دوران ریاستش را به پایان برساند.

از همان اولین «انتخاب» تاکنون با تمام فراز و نشیب‌ها یک چیز ثابت مانده است «میزان رای ملت است» اگر آن چه را انتخاب کنند که موافق نظر «رهبر» و قدرت مسلط در حکومت باشد.

پس از سرکوب سال‌های شصت و شرایط جنگی پیش آمده انتخابات تنها نمایشی بود برای  رئیس جمهور شدن کسی که  قبلا بر سر آن حاکمان به توافق رسیده بودند و «انتخابات» جنبه‌ی زینتی داشت و در چارچوب نظامی پوپولیستی موجود نماد و نشانی بود از پشتیبانی مردم از نظام، اما با مرگ آیت‌الله خمینی که حرفش فرمایش نبود و چون حکمی بلامنازع اطاعت می‌شد و با ثبات نسبی «جمهوری اسلامی» و حذف مخالفان و روند عادی‌سازی رابطه با غرب و بروز اختلافات درونی و انشقاق بین جناحی که هاشمی رفسنجانی نمایند‌گی‌اش را می‌کرد و جناح موسوم به راست و چپ در انتخابات ۱۳۷۶ خود را نشان داد.

انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و انتخاب خاتمی موجب شد جناح موسوم به چپ که بعدا نام اصلاح‌طلب را بر خود گذاشتند و با اتحاد رفسنجانی و «جناح راست» از بخش‌های مهمی از قدرت کنار گذاشته شده بودند توانستند قوه‌ی مجریه و سپس مجلس و شوراهای شهر و روستا و خلاصه تمام آن بخشی از قدرت که از راه انتخابات قابل دست‌رسی بود در اختیار گیرد.

تا انتخابات سال ۱۳۸۸ جناح‌های داخل نظام و «رهبر»، با تمام جرزنی‌های جناحی که از راه انتخابات به قدرت نمی‌رسند و شامل رهبری و زیرمجموع‌هایش می‌شود، در نهایت آن جناحی که رای می‌آورد برنده اعلام می‌شد گیرم میزان رای‌ها را متناسب بالا می‌بردند و میزان شرکت‌کننده‌ها را بیشتر از معمول نشان می‌دادند اما نسبت را بر هم نمی‌زدند. در انتخابات ۱۳۸۸ جرزنی و تقلب را محدود به قبل از رای‌گیری نکردند و در شمارش آرا نیز دست بردند تا فرد مورد نظر «رهبر» رئیس جمهور شود. به اعتراض میلیونی هم توجهی نشد و با کشتن مردم در خیابان و زندان و شکنجه و هر ابزار دیگری بود بر آن اصرار ورزیده شد.

اکنون پس از آن که «جنبش سبز» تن آقا را به لرز آورد و نظام سقوط خود را به چشم دید، «انتخابات» دیگری در راه است. گروهی که ظاهرا از سیاست و قدرت هیچ نمی‌داند از چند ماه پیش دعوت از خاتمی برای شرکت در انتخابات را پی گرفتند، در بعد به حضور رفسنجانی دل خوش کردند و یا مشایی را خطری عمده نامیدند.

متاسفانه تفکری ساده از قدرت در بین بسیاری از طیف‌های مختلف فعالان سیاسی مشاهده می‌شود معلوم نیست با چه تحلیلی تصور می‌کنند آیت‌الله خامنه‌ای که تن به بی‌آبرویی شلیک به سوی مردم و زندانی و کشتن خودی‌های نظام داده است، حالا باید رضایت دهد که هاشمی رفسنجانی بیاید و دوباره مردم به خیابان‌ها بیایند و از «رأی من کجاست؟» و راهپیمایی سکوت شروع کنند و به «مرگ بر اصل ولایت فقیه» برسند! یا بعد از تمام این ماجراها رضایت دهد که اسفندیار رحیم مشایی که حاضر نبود او را به عنوان معاون احمدی‌نژاد تحمل کند حالا بیاید به عنوان نامزد ریاست جمهوری کلی این‌ور و آنور سخنرانی کند و برای خودش جایی باز کند، گیرم انتخاب هم نشود.

خامنه‌ای برخلاف آن‌چه گفته است، نظام به عقب برنمی‌گردد دقیقا می‌خواهد نظام را به عقب و به زمانی برگرداند که وقتی خودش نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود صددرصد معلوم بود که او انتخاب می‌شود. رفسنجانی نیز در اولین انتخابات ریاست جمهوری‌اش فقط یک رقیب داشت آن هم عباس شیبانی که خودش هم تلویحا گفته بود به هاشمی رفسنجانی رای می‌دهد و هاشمی با ۹۴ درصد آرا رئیس جمهور شد!

در واقع ظاهرا تنها بخشی از اصلاح‌طلبان و اپوزیسیون خوش‌خیال که تصور می‌کنند با انداختن تکه‌یی کاغذ بدون این که قدرتی پشت آن باشد می‌توانند در قدرت حاکمه شریک شوند دل به این انتخابات خوش کرده‌اند. از همان روزی که علی خامنه‌ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی دستور داد مردمی که به شمرده شدن رأی‌شان اعتراض داشتند به خانه بروند وگرنه سرکوب می‌شوند معلوم بود دیگر با هیچ‌کس حتا ولی‌نعمتش هاشمی رفسنجانی هم بر سر تقسیم قدرت شوخی ندارد و هر ننگی را به جان می‌خرد تا «رهبر» شود و تاج سلطانی بر سر نهد و قدرت بلامنازعه شود.

اکنون که این متن را می‌نویسم هنوز معلوم نیست که بر سر هاشمی رفسنجانی و اسفندیار مشایی چه می‌آید اما احتمالا وقتی شما این متن را می‌خوانید نتیجه مشخص شده است و حذف این دو از انتخابات قطعی شده است یا در کش و قوس حکم حکومتی به‌سر می برد.

در این انتخابات دیگر این مردم نیستند که بین «بد» و «بدتر» مجبور به انتخاب هستند حالا «رهبر» و حکومت باید  بین«بد»، رد صلاحیت یا اجبار به انصراف رفسنجانی و مشایی و هر کس دیگری که ذره‌یی امکان ایجاد اختلال در روند آرام برگذاری انتخابات داشته باشد و تن دادن به انتخاباتی با تنور سرد و «بدتر» یک ماه درگیری خیابانی و سرانجام انتخاب رئیس جمهوری که با رهبر زاویه داشته باشد و حذفش با تقلب هم پرهزینه شود و آش همان آش باقی بماند و کاسه همان کاسه.

انتخابات ۹۲ دیگر نیاز به «تحریم» یا «تایید» ندارد همه به مجلسِ ختم و تدفین انتخابات دعوت هستیم!