متن سخنرانی در جلسه به مناسبت روز جهانی مبارزه با همجنسگرا هراسی در تورنتو

 

محبوبه کتیرایی

محبوبه کتیرایی

در نشست امروز می خواهم از تجربیات شخصی و کاری خودم به عنوان یک روان درمانگر با شما صحبت کنم و به اثرات مخرب همجنس گرا ستیزی در سلامت روحی و روانی همجنسگرایان اشاره کنم و در آخر هم مسئولیت شخصی و اجتماعی جامعه دگرجنس گرا را در ریشه کن کردن همجنس گراستیزی روشن کنم.

ما همجنس گرایان در تمام عرصه های زندگی همچون خانواده، جامعه، حکومت و مذهب، همجنس گراستیزی را تجربه می کنیم، و چون همجنس گرایی بسیاری از ارزش های مردسالارانه را در حوزه های خانواده، سکس، مذهب و حتی جنبش های اجتماعی و سیاسی، تحت سئوال قرار می دهد، پاسخ نگهدارندگان این ارزش ها همجنس گراستیزی است.

همجنس گراستیزی در طبقه، جنسیت، دید سیاسی و یا مذهب خاصی بروز نمی کند، بلکه در تمام سطوح جامعه عملکرد دارد. به این نحو همجنس گرایان در گفتمان های غالب گروه های سیاسی و فعالان خارج کشور یا حذف می شوند و یا اگر هم حضور داشته باشند تاثیرگذار نیستند.

همجنس گراستیزی از این نظر یک نوع خشونت است.

خشونت سیستماتیک علیه همجنس گرایان با نگاهی کوتاه به تاریخچه روان پزشکی و روان شناسی آشکار می شود که با استفاده از شوک الکتریکی، هورمون ها، رفتار درمانی و زندانی کردن همجنس گرایان در بیمارستان های روانی به کنترل سکسوالیته ی آنها پرداخته است.

تنها بعد از فعالیت های بی وقفه ی همجنس گرایان بود که در سال ۱۹۷۴ همجنس گرایی از لیست بیمارهای روانی برداشته شد و حدود ۲۰ سال بعد در سال ۱۹۹۲ سازمان بهداشت جهانی نیز همجنس گرایی را از لیست بیماری ها حذف کرد.

با این وجود بسیاری گمان می کنند که شوک الکتریکی، روی آوردن به خدا و مذهب یا ازدواج های تحمیلی می تواند هویت جنسی کسی را تغییر دهد. چنین تلاش هایی بر اساس این فرض عمل می کنند که همجنسگرایی را هویت نمی دانند بلکه نوعی رابطه جنسی و رفتاری می دانند که قابل تغییر است. هیچ مطالعه علمی تا به امروز موثر بودن چنین تلاش هایی را نشان نمی دهد.

ستیز سیستماتیک با همجنس گرایان اثرات مخربی در درک شخص از خود دارد. از دید روان شناسی کوییر، یک فرد همجنس گرا در یک جنگ روانی قرار می گیرد و شرم و گناهی که از جامعه دگرجنس گرا به او منتقل می شود هویت جنسی او را شکل می دهد. همین شکل گیری و شرم آگین دیدن خود باعث می شود که شخص همجنس گرا با خود همان ستیزی را داشته باشد که خانواده، جامعه، مذهب یا حکومت با او دارند.

به دلیل این شرم درونی شده و ستیز با خود است که برخی از همجنس گرایان به متدهای درمانی که با هویت آنها در ستیز است تن در می دهند. البته در کشورهایی مانند ایران که همجنس گرایان در خطر شلاق، زندان، تجاوز و اعدام قرار می گیرند، بدیهی است که برای حفاظت خود تن به پروسه تغییر جنسیت بدهند یا خود را در اختیار روان پزشکان و مذهبیون قرار بدهند و حتی انگ بیمار بودن را هم بپذیرند.

در پذیرفتن یا بهتر بگویم اجبار به پذیرفتن چنین نگاهی به خود است که همجنس گرایان به خودآزاری، خودکشی، داروها و مواد مخدر برای تسکین جدل درونی خودستیزی روی می آورند.

در مقابله با این ستیز سیستماتیک پروسه آشکار شدن شکل می گیرد. به این معنا که شخص کنترل جامعه را بر سکسوالیته خود وارونه می کند، موجودیت خود را در صحنه اجتماعی تثبیت می کند و در این پروسه بسیاری از معیارهای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی جامعه دگرجنس گرا را به چالش می کشد.

به این دلیل در روان شناسی کوییر، آشکار شدن نقطه عطفی در سلامت روحی فرد همجنس گرا محسوب می شود، بخصوص که این حرکت شجاعانه اکثراً بدون حمایت و تایید خانواده، جامعه و مذهب انجام می شود.

در پایان:

مسئولیت هر شخص دگرجنس گرا در زیست روزمره برای مقابله با همجنس گراستیزی چیست:

 

 

گوناگونی جنسی و هویتی را در افراد بپذیرید.

تعریفی که شخص از هویت جنسی خود دارد را بپذیرید.

آگاهانه زبان هموفوبیک پنهان و آشکار را به چالش بکشید.

با حذف کردن و ساکت کردن همجنس گرایان در جمع ها آگاهانه برخورد کنید.

از قدرت اجتماعی خود به عنوان یک شخص دگرجنس گرا استفاده کنید و با همجنس گرا ستیزی علناً مخالفت کنید.

سکوت نکنید و مسئولیت های چنین مخالفت هایی را به دوش همجنس گرایان نگذارید.

آنهایی را که هویت جنسی خود را مورد سئوال و بررسی قرار می دهند حمایت کنید.

همجنس گرایان را برای آشکار شدن یا پنهان ماندن تحت فشار نگذارید.

روابط نزدیک و عاشقانه آنها را نادیده نگیرید و آنها را به رسمیت بشناسید.

برای امنیت جسمی و روحی و پرورش گسترش فضای اجتماعی که صدای همجنس گرایان در آن شنیده بشود تلاش کنید.

اما به جای آنها صحبت نکنید.

این عملکردها می تواند تمرینی در دمکراسی باشد. در این زمان که اطلاع رسانی بدون مرزی وجود دارد ندانستن، ندیدن و نشنیدن صداهای گوناگون آزادی خواهی عذر موجهی نیست!