تاریخ بشر نمایشگر کوشش های آدمیان برای تضمین رعایت حیثیت و کرامت انسان ها است. مفهوم حقوق بشر را متفکرانی از سنت های دینی و فرهنگی  …


شهروند ۱۲۴۵  پنجشنبه ۳ سپتامبر  ۲۰۰۹


 


 

تاریخ بشر نمایشگر کوشش های آدمیان برای تضمین رعایت حیثیت و کرامت انسان ها است. مفهوم حقوق بشر را متفکرانی از سنت های دینی و فرهنگی متفاوتی ابداع و گسترش داده اند. دولت مداران و حقوق دانان به ارتقا و رواج این اندیشه یاری بسیار رسانده اند و اصول و هنجارهای مکتوب برای حفظ حقوق افراد به تدریج در قوانین کشورهای مختلف ثبت شده اند.

حدود شصت سال است که از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر گذشته و هنوز اگرچه از نظر تصویب کنوانسیون های گوناگون در مورد رعایت حقوق بشر پیشرفت های بی تردیدی رُخ داده است، اما هم چنان نقض حقوق بشر از سوی بعضی دولت ها ادامه دارد.

"منشور ملل متحد" در دیباچه ی خود تصمیم دولت های عضو را به اعلام "اعتقادشان به حقوق اساسی بشر، حیثیت، کرامت و ارزش شخصیت انسان و به برابری حقوق مردان و زنان …" بیان کرده است.  

بنابراین آموزش حقوق بشر اهمیتی گسترده دارد که در چندین سند بین المللی نیز به رسمیت شناخته شده است. به عنوان مثال در بند دوم ماده ی بیست و شش اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است که "هدف آموزش و پرورش باید شکوفایی همه جانبه ی شخصیت انسان و تقویت رعایت حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد".


آموزش و پرورش باید حقوق بشر را ترویج کند تا منش و شخصیت انسان رعایت شود. این در حالی است که همنوازی ارکستر کودتا در ایران بر طبل دیگری می کوبد. بر طبل سرکوب و محدود کردن دامنه ی آموزش علوم انسانی که ترویج حقوق بشر را هم شامل می شود. با کمی برگشت به سال های پیشین، حتی شاید سال های اولیه انقلاب پنجاه و هفت، برای مان روشن می شود که بنیان گذار جمهوری اسلامی، که از همان فردای پیروزی پا در یک کفش کرد و خواهان انتخابات غیردموکراتیک "آری" یا "نه" شد و زان پس قلم ها را شکست و با دستیاری و همفکری و همدلی اصلاح طلبان امروز، موج دستگیری، اعدام و شکنجه را علیه هر کس که مخالف ایده شان بود، راه اندازی کرد، خط بطلانی بر همه ی پیمان نامه ها و مصوبه های جهانی کشیده شد که خواهان حفظ کرامت انسانی بوده و هستند. خوشبختانه اکنون دیگر بخشی از سخنان و دستورات روزهای اول بعد از انقلاب که تا کنون ویژه خواص بوده است، در سطح وسیعی منتشر می شود و همگان می توانند از منویات و نظر آیت الله خمینی و هم فکران آن روزش آگاه شوند. در یکی از ویدئوهایی که این روزها پخش می شود، دستور ایشان برای اعمال عمل ضدبشری "حد" است و گله ایشان که ما نمی توانیم صبر کنیم تا خطاکاران اصلاح شوند و تأکید می کنند که در حضور پیامبر اسلام حتی هفتصد و پنجاه نفر را در یک روز گردن زدند. این یعنی تبلیغ و ترویج خشونت. خشونت کور و بی چون و چرا. این یعنی ذوب شدن در ذات ولایت مطلقه فقیه. یکی دستور می دهد و شاهد می آورد از بیش از هزار و چهارصد سال پیش که می شود هر روز صدها نفر که ایده و نظر و دین و آئین ما را به هر دلیلی نمی پذیرند قربانی کرد. ذوب شدگان هم این دستور را به دیده ی منت می پذیرند و از فردای خرداد شصت به بهانه ی برخورد با راهپیمایی مسلحانه ی هواداران سازمان مجاهدین خلق، به شهادت روزنامه های آن روز هر روز بیش از صد نفر از کسانی که حاضر نبودند در ولایت ذوب شوند، به جوخه ی اعدام می سپردند و سرفرازانه هم در رسانه های نوشتاری، دیداری و گفتاری شان اعلام می کردند. از همان روزها هم اعلام کردند که حقوق بشر اسلامی با حقوق بشر غربی متفاوت است و ما حقوق بشر غربی را قبول نداریم. آخر در حقوق بشر غربی آمده است که هر کس حق دارد در هر موردی انتخاب خاص خودش را داشته باشد؛ آزادی اندیشه، بیان، دین و مطبوعات از حقوق اساسی و بنیادین بشر به حساب می آید و کسی را نمی شود صرفا به جرم این که مسلمان نیست یا اگر هست از نوع محمدی اش نیست به هلاکت رساند. نمی شود دهن روزنامه نگاران را فقط به این دلیل که عملکرد حاکمیت را به نقد می کشد و هیچ کار عملی علیه نظام انجام نمی دهد را بست و قلم نویسندگان را شکست که به زعم آنها اسلامی نمی نویسند. این ارکستر کودتا علیه حقوق بشر و دموکراسی و عدالت چیزی نیست که موضوع روز جمهوری اسلامی باشد که از همان فردای بیست و دوم بهمن، در دستور روز قرار گرفت و صد البته که تا امروز هم فراز و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشته است. فاصله سال های شصت تا شصت و هفت به بهانه ی جنگ، خفقان سنگینی بر جامعه ی فرهنگی ایران مستولی شد. سرکوب نیروهای مخالف نه تنها به نام خائن که با نام باقی و یاغی و طاغوتی نیز انجام می شد. این سلسله سرانجام پس از نوشیدن جام زهر توسط بنیان گذار جمهوری اسلامی، به نقطه عطفی رسید که اکنون اسناد آن هم به وفور در رسانه های ایرانی و غیرایرانی پخش شده است؛ آیت اله خمینی دستور کشتار هر کس که مسلمان نیست یا توبه نمی کند را به حاکمان شرع، نماینده وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران می دهد. این بار هم ذوب شدگان به جای آوردن کلاه، سر بیاوردند. آن هم نه یکی و دوتا که طبق آمار سازمان ملل بیش از چهار هزار نفر در زندان های ایران پرپر شدند و به هلاکت رسیدند. به هلاکت شان رساندند بی آن که فرصت دفاع به آنها بدهند. بر خاک سردشان نشاندند بی آن که جرمی کرده باشند. در بیدادگاه های چند دقیقه ای چنان کردند که حقوق بشر غربی که هیچ، حقوق بشر اسلامی هم، آنانی که ذره ای شرافت و وجدان داشتند، دست به اعتراض زدند و از پست و مقام هم چشم پوشی کردند. نامه های آن روز آیت الله منتظری گویای خشم ایشان است و یک دندگی رهبر اسلامی که چنانچه رسم است می گویند ختم الخطاب است دستورهای ایشان.

در همان سال های اول پس از بیست و دوم بهمن، دانشگاه ها مورد هجوم قرار گرفت و هزاران استاد و دانشجو به بهانه های واهی مکتبی نبودن از صحن دانشگاه اخراج شدند و به موازات آن در آموزش و پرورش هم هر معلمی که نمی خواست به یاوه های آن روز گردن نهد، از گردونه ی آموزش و پرورش کنار گذاشته شد تا راه برای کسانی که ذوب شده در ولایت بودند، اما بیسواد و خالی از هر گونه توشه ی علمی، باز شود که شد و خاطره های دانشجویان آن روز شاهد این مدعا است. حقوق بشر نه تنها از طریق آموزش و پرورش و دانشگاه ها ترویج نشد که هر کس هم که از آن دم می زد برای همیشه از دستگاه آموزشی اخراج شد.


 



 

بنابراین اگر امروز یک بار دیگر ولی مطلقه فقیه از ترویج شکاکیت در دانشگاه ها حرف می زند، بازسازی دگر بار ارکستری است که رهبر پیشین اسلامی سنگ بنای آن را نهاده بود. حتی خود ایشان هم به شهادت ویدئویی که از سخنان ایشان در رسانه های اینترنتی مثل فیس بوک پخش شده است، در یکی از سخنرانی های خود از کم کاری آقای معین وزیر علوم آن روز گله می کند و می گوید که دانشگاه ها آن طور که ما می خواهیم نیست. ایشان گله می کنند که در دانشگاه ها موسیقی رواج دارد و دانشجویان را به سفر می برند. می گویند دانشجویان جوان هستند و راحت گول زرق و برق چیزهایی را می خورند که در این سفرها می بینند.

امروز به دنبال یک نُت کاملا برنامه ریزی شده که از سالها پیش به سوی جهالت دانشگاه در حرکت بوده است، و به دنبال ستاره دار کردن دانشجویان و اخراج و زندانی کردن آنها توسط دولت آقای احمدی نژاد، یک باره پس از اعترافات سعید حجاریان، که در بیدادگاه چند روز پیش قرائت کرد، ولی فقیه یک سره خواهان دانشگاه اسلامی می شود و گریز دانشجو از هر نوع پویشگری در اندیشه و بیان. ایشان سخنان شان را همان طور بر زبان آوردند که اقای حجاریان در اعتراف نامه ی خود. مخرج مشترک این سخنرانی و اعتراف نامه هر ناظری را به حیرت می اندازد که انگار کارگردان و حکایت یکی است و تنها بازیگران عوض شده اند.

اکنون و با عنایت به سخنان ولی فقیه، آیا دانشگاه ها که یکی از پایگاه های آموزش و پرورش و ترویج حقوق انسانی باید باشد، از عهده ی یکی از وظیفه های اصلی خود که همانا آموزش شخصیت و کرامت انسانی است، برخواهند آمد؟ آیا واقعا انقلاب فرهنگی دیگری پیش رو نیست تا یک بار دیگر دانشگاه و مدرسه ها را از نیروهای وفادار به حقوق بشر خالی کنند؟ اصلا آیا دانشگاه ها از اول مهر سال جاری باز خواهند شد یا احتمالا به بهانه های واهی کمبود استاد متعهد و یا کثرت دانشجو در رشته های علوم انسانی که مربی دلسوز ندارند، از بازگشایی آنها جلوگیری خواهد شد؟ احتمالا در هر دانشگاه تعدادی از رشته ها باز می مانند که در آن صورت کنترل آنها هم آسان است.


 


 

ترس از آگاهی مردم، ترس از واقف شدن به حقوق انسانی، ترس از عدالت خواهی جوانان به بهانه ی چه چیزی به بسته شدن کلاس های درس به روی دانشجویان خواهد انجامید؟ جوانانی که هر گاه بخواهندشان، هم هشیارند و هم آگاه، اما اگر همان دانشجو برای دستیابی به حقوق انسانی خود به اعتراض، آن هم از نوع سبز و آرامش، دست بزند، خس و خاشاک می شود و عامل خارجی و یا به تعبیر رهبر در سفرها ممکن است گول ظواهر را بخورد و یا با آموزش دیدن در کلاس های درس از تئوری های آگاه کننده برخوردار و به اندیشیدن وادار شود که در این صورت علیه ظلم و جور و ستم بر خواهد خاست و دودمان همه ی کسانی که می خواهند او و یاران اش را در در محاط جهل نگه دارند، بر هم خواهد زد. پس می شود نتیجه گرفت که هدف از محدود کردن دامنه ی آموزش علوم انسانی، الزاما ریاضیات و حسابداری نیست که دو دوتا، چهار تا دارند و کاری هم به "ماکس وبر"، "مارکس"، "باختین" و صدها اندیشمند و متفکر و فیلسوف علوم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ندارد. هدف بستن و یا محدود کردن و کوتاه کردن دست استادهایی است که با اندیشه فلسفی و اقتصادی و اجتماعی سر و کار دارند و ذهنیت مخاطب خود که در دانشگاه، دانشجویان هستند را تربیت می کنند و به آنها می آموزند که حقوق بشر یعنی کرامت انسانی و رعایت آزادی های حداقلی که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر اعلام شده است و دولت ایران هم، هم در تدوین این قوانین شریک بوده و هم امضایش پای این اعلامیه جهانی آمده است. یعنی، ایران قبول کرده است که مصوبه های این اعلامیه را اجرا کند که متأسفانه نمی کند و دولت های غربی هم به خاطر منافع ملی و مالی شان هر جا که لازم باشد بر آن چشم می پوشند و می گذارند با مردم چنان شود که خود آنها برای مردم خود روا نمی دارند.

مردم ایران حذف علوم انسانی، یا احتمالا فصولی از کتاب ها یا تئوری های حقوق بشری از کتاب ها را پیشاپیش محکوم می دانند و خواهان بهتر شدن متن کتاب ها هستند نه اسلامی کردن آنها.

با این سناریو می بینیم که ارکستر جهالت چگونه از همان فردای بهمن پنجاه و هفت، همنوازی خوبی داشته است.