روز چهارشنبه پنجم ژوئن، پارلمان کانادا لایحه ای را در دستور بررسی قرار می دهد، که اگر به تصویب برسد، کانادا اولین کشوری در سراسر گیتی خواهد بود که کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ را به مصداق جنایت علیه بشریت به رسمیت می شناسد. این تابستان، بیست و پنجمین سالگشت آن کشتار است.

کارزار “قتل عام ۸۸” در کانادا شامل ایرانی- کانادائی های دانشگاهی، حقوقدان، روزنامه نگار، فعالین کارگری و حقوق بشر در تلاش برای برگزاری بیست و پنجمین سالگرد این کشتار است.

کاوه شهروز

کاوه شهروز

کاوه شهروز، وکیل ایرانیِ اهل تورنتو، که یکی از دادستان های «ایران تریبونال» بود، سخنگوی این کارزار است. او در این باره مطلبی در روزنامه‌ ی پرخواننده‌ ی اتاوا سیتیزن نیز نوشته است که ترجمه‌ ی فارسی آن تقدیم می ‌شود. عنوان انتخاب شهروند است.

***

تابستان امسال، در حالی که بیشتر ناظران ایران انتخابات ریاست جمهوری غیردموکراتیک در این کشور را دنبال می ‌کنند، خانواده‌ ی من مشغول بزرگداشت ۲۵امین سالگرد اعدام عموی من و هزاران نفر از زندانیان سیاسی سابق در ایران مثل او است. از سال ۶۷ که این اعدام صورت گرفت، خانواده‌ ی من هر سال با نومیدی بیشتر سالگرد آن‌ را بزرگ داشته است. اما امسال، محتاطانه امیدواریم که نمایندگان مجلس کانادا از این فرصت یگانه استفاده کنند و به ما امیدِ عدالت دهند.

نمایندگان مجلس می‌توانند تعهد راسخ خود به مسئولیت ‌پذیریِ ایران را با اتخاذ لایحه ای پارلمانی که قرار است به زودی به صحن مجلس برود به نمایش بگذارند. این لایحه قتل عام زندانیان سیاسی ایران در سال ۶۷ را به عنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت می ‌شناسد.

در تابستان ۶۷، آیت ‌الله خمینی، رهبر وقت ایران، فتوایی مخفیانه صادر کرد و دستور قتل تمام زندانیان سیاسی را که همچنان مخالف حکومت دینی در ایران بودند صادر کرد. خمینی در فرمان خود نوشت: «آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند.» به سران رژیم دستور داده شد با «خشم و کینه انقلابی» مخالفان را از سر راه بردارند. آنان این فرمان را به جان خریدند.

در نتیجه، هزاران نفر از زندانیان سیاسی، که بیشترشان سال‌ ها بود زندانی بودند و شکنجه ‌هایی غیر قابل تصور را از سر گذرانده بودند،‌ نزد محکمه آورده شدند (که زندانیان «کمیسیون های مرگ» می‌نامیدند) و پس از محاکمه ‌هایی که اغلب بیش از یک دقیقه طول نمی‌ کشید اعدام شدند.

کشتارها گسترده، نظام ‌مند و طبق سیاست رسمی دولت بودند. این قتل عام بدین ‌سان با تمام تعاریف «جنایت علیه بشریت» در قانون بین ‌المللی مطابق است.

طبق تخمین محافظه‌ کارانه‌ ی جانشینِ وقت خمینی (که در مورد این مساله دست به افشاگری زد، موقعیت خود را از دست داد و بقیه‌ ی عمرش را در حبس خانگی گذراند) در آن تابستان نزدیک ۴۰۰۰ زندانی سیاسی اعدام شدند.

دایی من، مهرداد، جزو آن زندانیان بود. در سال ۱۹۸۰، تنها بیست سالش بود که دستگیر شد، با این‌که هرگز دست به عمل خشونت ‌باری علیه دولت نزده بود. مدت ‌ها پس از دستگیری ‌اش، وقتی اعضای خانواده دوباره فرصت دیدار او را داشتند، به ما گفت که پس از محاکمه ‌ای پنج دقیقه‌ای او را به ده سال زندان محکوم کرده ‌اند. من در زمان کودکی خود گاه به دیدار او در زندان می ‌رفتم و آثار شکنجه ‌ی وحشیانه بر بدن او را به خاطر دارم.

مقامات در تابستان ۶۷ جلوی بازدید‌های ما از زندان را گرفتند. دو ماه از او بی‌ خبر بودیم که به مادربزرگم زنگ زدند و گفتند بیاید وسایل اندک مهرداد را ببرد. هنوز نمی‌ دانیم او را دقیقا کی اعدام کردند یا کجا دفن شده. گمان می کنیم که در خاوران باشد؛ گور دسته‌جمعی بزرگی نزدیک تهران که میان ایرانیان نماد توحش حکومت مذهبی ایران شده است.

برای خانواده ‌ی من درد این فقدان هرگز التیام نیافت. مادربزرگ و مادرم هر دو درگذشته ‌اند و آرزویشان برای رسیدن به عدالت در مورد مهرداد هرگز متحقق نشد.

رهبران ایران تلاش بسیاری کرده ‌اند تا این قتل عام را منکر شوند و آن ‌را از جامعه ‌ی بین‌ المللی پنهان نگاه دارند. حتی پس از ربع قرن، دولت ایران حاضر نیست به خانواده‌ های قربانیان اجازه دهد یادبودهایی برای عزیزان‌ شان بر پا کنند و یا آن ‌طور که شایسته است یاد آنان را بزرگ بدارند.

این قتل عام عواقب مستقیمی برای وضعیت فجیع حقوق بشر در ایران در حال حاضر دارد. آنان که مسئول کشتارهای ۶۷ هستند همچنان در مواضع بالای قدرت در ایران بوده و هستند. آنها وزرای کابینه و قضات دادگاه عالی بوده ‌اند و همچنان در تداوم سرکوب ها نقش دارند. طرفه آن‌جا که یکی از آن‌ ها، اسماعیل شوشتری، سال ‌های سال وزیر دادگستری بود. تا به امروز، حتی یک نفر هم به خاطر این کشتارهای بی ‌رحمانه مسئول شناخته نشده است. فرهنگِ مصونیت که نماد آن قتل عام ۶۷ است همچنان پابرجا است.

این است که چند ماه پیش من و ایرانی-کانادایی‌ های مثل من گرد هم آمدیم تا کارزار تابستان ۶۷ را تشکیل دهیم. این ابتکاری مردمی متشکل از وکلا، دانشگاهیان، روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق بشر است. گرچه گرایشات سیاسی ما متفاوت است، همگی باور داریم که ایران نمی ‌تواند آینده ‌ای دموکراتیک داشته باشد مگر پس از تحقق عدالت و مسئولیت ‌پذیری برای جنایات گذشته. و همه ‌مان اعتقاد داریم که راه اول دستیابی به عدالت در مورد ۶۷ گذشتن از دسیسه‌ ی سکوتِ دولت ایران و اطلاع به جهان در مورد این جنایت عمده است.

کانادا موقعیتی یگانه دارد تا با قدمی جسورانه اولین کشور جهان شود که جنایات ۶۷ علیه بشریت را به رسمیت می ‌شناسد. نه تنها کانادا موطن یکی از بزرگترین دیاسپوراهای ایرانی است که همه ساله قطعنامه‌ ای را در سازمان ملل در محکوم کردن نقض حقوق بشر در ایران پیش می ‌برد. به اضافه، دولت هارپر مدام به حقوق بشر در ایران اشاره می‌کند و اخیرا روابط دیپلماتیک بین تهران و اتاوا را خاتمه داد، از جمله به خاطر وضعیت فجیع حقوق بشر در ایران.

پس چه راه بهتری برای نشان دادن این‌که تعهد کانادا به حقوق بشر در ایران فرای سخن‌وری است که نوری به یکی از بدترین جنایات رژیم ایران بتابانیم؟

امیدواریم که قانون‌گذاران کانادا وقتی این لایحه به صحن مجلس برسد از خود رهبری حقیقی به نمایش بگذارند.

برای هزاران خانواده، مثل خانواده‌ ی من، که ۲۵ سال است عزادار بوده ‌اند، تصویب این لایحه فرق بین امید و ادامه‌ ی نومیدی است.

منبع:

http://blogs.ottawacitizen.com/2013/05/28/kaveh-sharooz-how-canada-can-lead-on-iran/