هر روز که می گذرد دامنه ی اعتراضات مردمی گسترده تر می شود، اگر تا دیروز جوانان در تاریکی شب و دور از چشم ماموران دولت و …


شهروند ۱۲۴۷  پنجشنبه ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۹


 

هر روز که می گذرد دامنه ی اعتراضات مردمی گسترده تر می شود، اگر تا دیروز جوانان در تاریکی شب و دور از چشم ماموران دولت و ولی فقیه بر دیواری یا کنج کوچه ای شعاری علیه ظلم و استبداد می نوشتند، حالا مردم و هنرمندان رو در روی رهبر رژیم می ایستند و حرف دل ملت را می زنند. اینها حکایت های تازه ای است از جبهه ی بزرگی که در برابر استبداد ایجاد شده است.

تازه ترین نمونه این برخورد را در همین هفته ای که دارد به روز قدس ختم می شود و رژیم از پس ۳۰ سال التماس به مردم برای مشارکت در روز قدس، حالا دارد از هر حیله ای بهره می برد تا بتواند مانع حضور گسترده ی مردم در این روز شود، رخ داده است.

ترس حاکمان از این روز به جایی رسیده است که سیاسی ترین روز رژیم را رهبران و فرماندهان حکومت، غیرسیاسی می خوانند و از مردم می خواهند این روز را سیاسی نکنند!

پر واضح است که روز قدس، روزی است که رژیمی رسما علیه یک حکومت و دولت و مردم آن شعار نابودی می دهد، و خود را مجاز به دخالت در امور ملل دیگری ـ که در اکثریت، هیچکدامشان راضی به این دخالت نیستند ـ میداند، و نه از دولت فلسطین که نماینده اکثریت مردم آن سرزمین است حرف شنوی می کند و نه ظرفیت و طاقت دیدن دولت و ملت اسرائیل را دارد.

حالا این همه شده است امر غیرسیاسی و مردم ایران تنها حق دارند علیه اسرائیل و به سود برخی از فلسطینی ها شعار بدهند و اما همین حق از مردم ایران به دست استبداد دینی دریغ می شود.

این همه اما تا آنجا شدنی است که دیکتاتورها بتوانند خود را به کوری و کری زده باشند که صدای اعتراض مردم از دیوارهای قطور کاخ های آنها عبور نکرده باشد. اما صدای رسای مردم را هیچ استبدادی قادر نیست برای همیشه خفه کند. نمونه، دیدار اخیر هنرمندان است با رهبر رژیم.

گردانندگان استبداد دینی به هر حیلتی بوده گروهی از هنرمندان را کشانده اند به بیت رهبری تا ژست این را بگیرند که در برابر هزاران هنرمندی که معترض نتیجه ی انتخابات هستند و بارها بیانیه داده اند که  در هیچ فعالیت هنری که توسط دولت غیرقانونی و نامشروع احمدی نژاد برگزار شود مشارکت نخواهند کرد و این رژیم را بیش از پیش ترسانده است، برنامه ریزان بیت رهبری و دولت احمدی نژاد کوشیده اند با هر تهدید و تحبیبی که هست گروهی از هنرمندان را به خانه ی رهبر و محل ملاقات های او بکشانند.

برای اینکه سیاهی لشکر هنرمندان دیدار کننده با رهبر قابل ملاحظه شود، هنرمندان به اصطلاح جنگ و جبهه و یا کسانی را که در این پیوند اثر دارند از سراسر ایران دعوت کرده اند. دعوت تنها به این جماعت محدود نشده بلکه هر کس دیگر را هم که توانسته اند به بیت ولی فقیه ببرند برده اند تا جمعیت چشمگیری گرد آید، و بی گمان فرصت طلبانی مانند شریفی نیا را هم درصف اول نشانده اند تا دیده شود که چگونه هنرمندانی به این ضیافت خوانده شده اند.

با این همه "چو بد آید همه چیز بد شود" یک بار دیگر رخ می دهد و بازی ای که قرار بود علیه هنرمندان مستقل و معترض برگزار شود با شهامت نشان دادن برخی از شرکت کنندگان به ضد آن چه حضرات آرزو داشتند و برای آن برنامه ریزی کرده بودند، تبدیل می شود.

برای نمونه به فرازهایی از سخنان مجید مجیدی که در این جلسه شرکت داشت اشاره خواهم کرد که به روشنی از آن چه پس از انتخابات رخ داده در حضور ولی فقیه انتقاد می کند و وضعیت این روزها را برای ایران "جنگ واقعی که پر از کینه است" می داند.

نه تنها مجیدی که "اکبر نبوی" نیز که تقریبا نقش مجری را داشته خطاب به چاپلوسانی که در سخنانشان به مدح و ستایش رهبر می پردازند می گوید: "چرا صریح و منتقدانه حرفهای دل خود را بیان" نمی کنید؟" و در همین هنگام است که نبوی از مجید مجیدی دعوت می کند پشت تریبون برود و سخن بگوید. مجیدی در حضور رهبر رژیم از جمله پس از اشاره به روزهای جنگ ایران و عراق می گوید: "… انگار جنگ واقعی که پر از کینه است الان دارد اتفاق می افتد…"

مجیدی ادامه می دهد: "آقا حال من خوب نیست… حال خیلی از فیلمسازها خوب نیست… خیلی از فیلم سازها امروز نیامدند… من همین جا اعلام می کنم تلویزیون حق ندارد اصلا تصویر مرا پخش کند… برای اینکه مجیدی را می برد در لیست سیاه… من هیچی ندارم، هر چی دارم از مردم و انقلاب است."

این حرفها دارد چشم در چشم رهبر رژیم زده می شود، این حرف ها در برابر دوربین دروغ سیمای جمهوری اسلامی زده می شود، در برابر رسانه ای که زیر نظر رهبر و توسط نماینده ی تام الاختیار او اداره می شود!

مجیدی به روشنی به رهبر رژیم چشم می دوزد و می گوید، تلویزیون ولی فقیه و دولت دست نشانده ی او مجاز به نشان دادن تصویر او نیست. همین حرف را هم دوربین دروغ پرداز تلویزیون رژیم دارد ضبط می کند، ضبط می کند حتی که حق پخش ندارد. 

پخش شدن از سیمای دروغ به معنای بدنامی و ناکامی است و هیچ کس نمی خواهد بدنام و ناکام بشود به دلیل پخش صدا و یا سیمایش از جایی که کان دروغ و دغل است.

مجیدی توی روی رهبر ادامه می دهد:

". . . روز به روز از معنویت فاصله گرفتیم، به شعارزدگی محض رسیدیم…"

و این ها حرفهایی است که رهبر رژیم مجبور است بشنود و برای فرار از مخمصه چاره ای نمی بیند جز این که مجیدی را به احساساتی بودن متهم کند.

این همه حکایت از آن دارد که شتر در خانه ی آقا خوابیده است. مردم و هنرمندان آنان این را به هر زبانی که توانسته اند گفته اند. باشد که یکبار هم شده دیکتاتورها پیش از آنکه به زباله دان تاریخ ریخته شوند حقیقت اوضاع را از مردم و هنرمندان مردمی بشنوند و تا دیر نشده به خود آیند.