درختان ایستاده می میرند: شامگاه چهارشنبه شانزدهم سپتامبر سال ۲۰۰۹ میلادی، در آسانسور ساختمان شماره ۸۰۰ خیابان سن لارنت شهر اتاوا، قلبی ناگهان از حرکت باز ایستاد…

شهروند ۱۲۴۸  پنجشنبه ۲۴ سپتامبر  ۲۰۰۹


 

جهانگیر ولی اوغلی قهرمانی که انسانی زندگی کرد


 


 

درختان ایستاده می میرند: شامگاه چهارشنبه شانزدهم سپتامبر سال ۲۰۰۹ میلادی، در آسانسور ساختمان شماره ۸۰۰ خیابان سن لارنت شهر اتاوا، قلبی ناگهان از حرکت باز ایستاد که شعار زندگی صاحب قهرمان آن "آزیاش اینسانیاش" بود.

برگردان این عبارت ترکی یعنی: "کوتاه، اما انسانی زندگی کن".


 

صاحب قلبی که با این شعار زیبا زیسته بود، زاده عشق آباد و بالنده خاک ایران، جهانگیر خان ولی اوغلی بود. قهرمان برجسته ای که هم اسلافش قهرمان بودند و هم اخلافش. قلب جهانگیرخان، هنگامی از حرکت باز ایستاد که از کلاس زبان به آپارتمانش در طبقه نهم ساختمان شماره ۸۰۰ خیابان سن لارنت اتاوا باز می گشت.


 

زندگی پرثمر قهرمان قهرمان پرور


۴ دیماه سال ۱۳۱۱ خورشیدی در عشق آباد چشم بر جهان گشود. این روز، برابر بود با کریسمس، زادروز عیسی مسیح. این حکم تقدیر بود که او ۷۷ سال با دمی مسیحائی و منشی پوریائی زندگی کند؟

جهانگیر، ۹ ساله بود که همراه خانواده از عشق آباد به تهران مهاجرت کرد. تا سال ۱۳۲۷ خورشیدی، عضو تیم ملی ژیمناستیک ایران بود. در کنار آن، در رشته های کشتی و آکروبات نیز زورآزمائی می کرد، اما ورزش تنها دغدغه او نبود. در سال های توفانی آستانه کودتای ۲۸ مرداد  ۱۳۳۲ به سیاست پیوست و همراه با آن، در عرصه دکلمه و تئاتر به فعالیت پرداخت. به زندان افتاد و برای شش ماه در داخل ایران تبعید شد.


 

با گذشت سال های سیاه پس از کودتای ۲۸ مرداد، دوباره خود را وقف ورزش کرد. در فاصله سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۴ دبیر دبیرستان های فرگام، گام نو و آذر شماره یک  و همزمان،  استاد ورزش دانشگاه های ملی، تهران و پلی تکنیک بود.


 

پشت در پشت قهرمان

ورزش، در خانواده ولی اوغلی، یک سنت پابرجا بود. برادران جهانگیر خان، جلال و حسین ولی اوغلی، در سال های دهه ۲۰ و ۳۰ خورشیدی قهرمان بوکس و کشتی ایران بودند. بعدها، این سنت به همه هفت فرزند جهانگیرخان منتقل شد:


 

پنج دختر و ۲ پسر جهانگیرخان، سونیا، تونیا، کاتیا، نادیا، زویا، میشا و ساشا، هرکدام در یک یا چند رشته ورزشی به مقام و رکورد رسیدند:

– سونیا، تا سال ۱۳۵۴ خورشیدی قهرمان بولینگ باشگاه سپه تهران بود.

– تونیا، عضو تیم ملی شنای دختران ایران، ۲۸ سال رکورددار شنای قورباغه کشور بود.

– کاتیا، عضو تیم ملی شنای ایران و قهرمان تهران، از سال ۱۳۶۳ خورشیدی به بعد مربی تیم شنای دختران ایران بود و در مسابقات شنای زنان کشورهای اسلامی بر سکوی قهرمانی ایستاد.

– نادیا، عضو تیم ملی شنا و تیم ملی بسکتبال دختران ایران بود و در آخرین کاروان ورزشی زنان ایران، که در سال ۱۳۵۷ و در آستانه انقلاب به مصر رفت، حضور داشت. او در عین حال پرامتیازترین بسکتبالیست زن ایران در تاریخ این ورزش است.

– زویا، عضو تیم ملی شنای دختران ایران، از سال ۱۳۵۶ به بعد، مربی شنای باشگاه های ایران در تهران بود.

– میشا، در ۱۲ سالگی رکورد شنای پسران ده تا دوازده ساله را در ایران شکست و بعد در ۱۳ سالگی به کانادا مهاجرت کرد. او بعداً شهروند کانادا شد و به عضویت تیم های شنا و واترپولوی اتاوا درآمد. میشا در عین حال بازرس اداره مهاجرت اتاوا است.

– ساشا ولی اوغلی، تا سال ۲۰۰۱ میلادی در ایران می زیست و همواره عضو تیم ملی ایران و مربی شنا و غواصی بود. او بعداً به آمریکا مهاجرت کرد، به تابعیت این کشور درآمد و در سال ۲۰۰۸ میلادی عنوان قهرمانی مسابقات تیمی نجات غریق فلوریدا را به خود اختصاص داد. تیم نجات غریق فلوریدا ۴ عضو دارد و مسئول آن نیز خانم هلن خوشنویس است که در سال های پیش از انقلاب بهمن ۵۷ عضو تیم ملی شنای دختران ایران بود. او، تا سال ۱۳۶۲ خورشیدی، پیش از آن که ایران را ترک کند، مربی تیم ملی شنای دختران ایران بود.


 

نوه های قهرمان

روحیه ورزشی را، نه تنها هفت فرزند جهانگیرخان ولی اوغلی، بلکه نوه های او نیز به ارث بردند: کورش، فرزند میشا ولی اوغلی، در مسابقات دوچرخه سواری کوهستانی سال ۱۹۹۸ پکن، رکورد این مسابقات را شکست. سانیا جعفری، دختر کاتیا ولی اوغلی و نوه دیگر جهانگیرخان، عضو تیم ملی شنای دختران ایران، هم اکنون در هند مشغول تحصیلات دانشگاهی است.


 

پایان افسانه ای یک زندگی افسانه ای

 

جهانگیر ولی اوغلی،  با این کارنامه خانوادگی تحسین برانگیز، یاد پوریای ولی را زنده می کند. نحوه درگذشت او نیز، مثل تولد و مسیر زندگی پرافتخارش، حیرت انگیز است: غروب روز شانزده سپتامبر، پس از کلاس زبانی که در سن ۷۷ سالگی هر هفته سه روز در آن شرکت می کرد، در حالی که کوله پشتی بر پشت داشت، در طبقه هم کف ساختمان شماره ۸۰۰ خیابان سن لارنت اتاوا سوار بر آسانسور شد تا به آپارتمانش در طبقه نهم برود، اما تکمه طبقه نهم را نزد. آسانسور به طبقه دوازدهم رفت. همسایه طبقه دوازدهم، هنگامی که می خواست آسانسور را ترک کند، صدای فریاد یک همسایه دیگر را شنید: "جهانگیر خان! آقای ولی اوغلی!" جهانگیرخان ولی اوغلی، بر زانو نشسته و چشم بسته بود. همین!

تا یک روز پیش از آن که این درخت پرسایه و ثمر ایستاده بمیرد، او علاوه بر هفته ای  سه روز شرکت در کلاس زبان، هفته ای دو روز هم در کلاس ورزش شرکت می کرد. قهرمان، تا آخرین روز زندگی، همچنان می آموخت.


 

مراسم تدفین و خاکسپاری قهرمان

مراسم خاکسپاری جهانگیر ولی اوغلی، قهرمان پرورترین قهرمان سرزمین ما، روز چهارشنبه ۲۳ سپتامبر در اتاوا با حضور فرزندان، اعضای خانواده بزرگ و جمع کثیری از دوستداران این پوریای دوست داشتنی برگزار شد. مراسم یادبود جهانگیرخان، روز شنبه در همین شهر برپا است. او وصیت کرده است که در مراسم یادبودش روضه نخوانند. در این مراسم، تنها اسلایدها، عکس ها و فیلم های فرازهای گوناگون زندگی قهرمان پخش می شود و دکلمه های زیبائی که از شعر و ادبیات آذری اجرا کرده است. او، از جمله به منظومه حیدربابای شهریار همواره عشق می ورزید و آن را بسیار زیبا دکلمه کرده است.


 

یادش گرامی و روحش شاد، قهرمان قهرمان پروری که به کمال، انسانی زیست، چنان که به فرزندانش توصیه می کرد.