ترجمه: آرش عزیزی

رسانه‌‌ های غربی هنوز در بهتِ نتایج انتخابات ایران هستند. در حالی که تحلیل‌ گران پیش ‌بینی پیروزی یکی از تندروها را می ‌کردند، این معتدل ‌ترین از میان شش نامزد بود که پیروز انتخابات شد. در پیامد انتخابات،‌ تحلیل ‌گران غربی رئیس ‌جمهور منتخب، حسن روحانی، را تندرویی فرض کرده اند که ماسک اصلاح ‌طلب زده و یا [برعکس] او را به عنوان اصلاح‌ طلبی معرفی می‌ کنند که می‌ تواند ایران را به یکی از حامیان غرب بدل کند. هر دوی این دیدگاه‌ ها بسیار دور از واقعیت‌ های سیاست ایران است.

رویدادها از زمان انتخابات تاکنون نشان داده است که مردم در واقع پیروزی آقای روحانی را فرصتی می ‌بینند برای به عقب راندن تندروها و آماده کردن صحنه برای باز پس گرفتن آن‌چه از زمان خیزش «انقلاب سبز» در پیامد انتخابات چهار سال پیش از دست رفته است. برای درک پویاییِ رویدادهای پس از انتخابات لازم است به بررسی تشتت موجود در میان تندروها و فرصتی که مردم ایران از آن استفاده کرده ‌اند بپردازیم.

طرح مانا نیستانی

طرح مانا نیستانی

متحدان داخلی رهبر جمهوری اسلامی را می‌توان به سه جناح تقسیم کرد: سپاه پاسداران، روحانیون و دولت. این سه جناح سنتاً تحت فرمان رهبر جمهوری اسلامی، آیت ‌الله علی خامنه‌ای، عمل می‌ کنند، اما پس از تحمیل تحریم ‌های اقتصادی توسط غرب، درگیری های عمده میان این گروه‌ ها، مواضع آن‌ها را درون حلقه ‌ی قدرت تضعیف کرد.

تحریم ‌ها همان قدر که دولت محمود احمدی ‌نژاد را فلج کردند، برای پاسداران نعمتی بودند. پاسداران نه فقط قدرتی نظامی هستند بلکه با تصاحب بخش ‌های عمده‌ ی صنعتی از ساخت و ساز گرفته تا صادرات نفت، اقتصاد را به انحصار خود درآورده ‌اند. آن‌ها در ضمن متهم به قاچاق مواد مخدر به خارج و قاچاق کالاهای مصرفی و الکترونیکی به داخل {کشور} هستند. آقای احمدی ‌نژاد آن‌ها را «براداران قاچاقچی» می‌ خواند. (در واژگان جمهوری اسلامی «برادر» همان معنایی را دارد که «رفیق» در اتحاد شوروی سابق داشت).

هر چه تحریم ها سخت ‌تر شدند، سود پاسداران هم سرشارتر شد. تخاصم بین آقای احمدی ‌نژاد و پاسدارانِ تازه به ثروت رسیده به نزاع عمده ‌ای بدل شد که پای رهبر را وسط کشید.

این جنگ داخلی محدود به آقای احمدی ‌نژاد و پاسداران نبود. نزاع بین روحانیون و پاسداران هم همانقدر ویرانگر بود. روحانیون سنتاً خود را «مالکان» انقلاب می ‌دانستند و عادت داشتند پاسداران را همچون پسران جوان وفاداری ببینند که آماده‌ ی فدا کردن خود به نفع «انقلاب» (بخوانید: روحانیون) هستند. رابطه‌ ی پدر و پسری بین این دو چند سال پیش خاتمه یافت. پاسداران، که اکنون قوی‌ ترین نهاد نظامی و اقتصادی کشور هستند، میز را برگردانده ‌اند و شروع کرده اند به دستور دادن به «پدران» خود کرده اند. نافرمانی پاسداران برای روحانیون قابل تحمل نبود. در حالی که اعضای روحانیت اسلامی، بنا به ماهیت خود، معمولا مسائل را میان خود و پشت درهای بسته حل می‌کنند، از شلوغ‌ بازی ‌های آقای‌ احمدی ‌نژاد و جاه‌ طلبی‌ های پاسداران به یک بیزار بودند.

آقای خامنه ‌ای، که بین این سه گیر کرده بود، سخت کوشید بین آن ها صلح به وجود آورد اما شکاف دیگری ایجاد شده بود. از همه  سخت تر آقای احمدی ‌نژاد بود که توافقِ نوشته ناشده ی محرمیت را زیر پا گذاشت و اختلافات را علنی کرد. رهبر که دید قادر به حل غائله نیست و سخت محتاج حمایت پاسداران قدرتمند بود، چاره ‌ای نداشت مگر این که ضعیف ‌ترین این سه را قربانی کند، یعنی آقای احمدی ‌نژاد که آقای خامنه‌ ای چهار سال پیش برای رئیس‌ جمهور شدنش جنبش سبز را سرسختانه سرکوب کرده بود.

با نزدیک شدن انتخابات، نه تنها خبری از آشتی میان این سه نبود بلکه پاسداران پیروز علناً صحبت از «مهندسی انتخابات» برای گماشتن نامزد محبوب خود، محمدباقر قالیباف، بر صدر دولت می‌ کردند. این حرکت [پاسداران] پاشیدن نفت بر آتش بود و باعث نارضایتی روحانیون شد. این نه فقط به خاطر رفتار پسر یاغیشان بود، بلکه به این خاطر که نتوانستند بر سر نامزدی به توافق برسند.  مقام “رهبری” مجبور شد اجازه دهد پنج تندرو علیه هم رقابت کنند، بی آن که خود از هیچ یک حمایت کند.

طرح توکا نیستانی

طرح توکا نیستانی

فشار بین ‌المللی عظیم را هم به این اضافه کنید: تحریم‌ ها کارساز شده بودند. سوریه (متحد عمده منطقه ای جمهوری اسلامی) درگیر جنگ داخلی بود، و جنبش حماس پیشتر آنها را ترک کرده بود. با کم‌ سو شدن امید پایان غائله‌ ها، آقای خامنه ‌ای در بن ‌بستی سیاسی گیر کرد. او چاره‌ ای نداشت مگر عقب ‌نشینی و اجازه دادن به ائتلافی از اصلاح‌ طلبان و معتدل ها برای تصاحب دفتر ریاست‌ جمهوری تا بتواند برای سروسامان دادن به آشوب در نیروهایش زمان بخرد.. اما او به یک استراتژی عقب نشینی محترمانه نیاز داشت و استراتژی بسیار هوشمندانه ‌ای هم طراحی کرد. برای این کار تنها کافی بود انتخابات منصفانه ‌ای راه بیندازد… البته با یک نکته‌ ی انحرافی ظریف!

او اول کسب اطمینان کرد که  قوی ‌ترین ژنرال ‌های ارتش طرف مقابل، یعنی محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی، روسای جمهور اصلاح‌ طلب سابق، از صحنه‌ ی نبرد خارج شوند. این کار را این گونه انجام داد که آقای خاتمی را از نامزد شدن مأیوس کرد و آقای رفسنجانی را به دست شورای نگهبان سپرد که او را از فهرست نامزدها حذف کنند. سپس به دو سرباز میان‌رده از ارتش مقابل اجازه داد در مقابل یک دیگر نامزد شوند به این امید که رأی ‌شان شکسته شود. (این ترفند شکست خورد: یکی از نامزدها به نفع دیگری کنار رفت.)

اما آقای خامنه ‌ای سیطره ‌ای بر اراده‌ ی مردم نداشت.

ایرانیان در طول سال‌ ها یکی از پیچیده ترین سازوکارهای دفاعی در مبارزه با دیکتاتوری را ساخته ‌اند. آن‌ ها یاد گرفته‌ اند چگونه وانمود به کاری کنند و اما کار دیگری انجام دهند. عارضه ‌ی جانبی منفی این ترفند این است که دوستان را نیز گیج می ‌کند (از جمله رسانه ‌ها، فعالان سیاسی و نظرسنج‌ های شایسته). یکی از عنصرهای این سازوکار نگفتن حقیقت به نظرسنج‌ ها برای ایجاد گیج‌ سری و ناهمخوانی بین نظرسنجی‌ های مختلف است. این سوپریزهای پیشین در غرب ناشی از همین ترفند بودند. دولت‌ ها، اتاق‌ های فکر و رسانه ‌های غربی همه مطمئن بودند که یکی از تندروها پیروز انتخابات می‌ شود. جان برد، وزیر امور خارجه کانادا، در این زمینه چنان به افراط رفت که با انتشار بیانیه ای ـ که توهینی به ایرانیانی بود که آگاهانه در انتخابات شرکت کردند ـ یک روز پیش از اعلام نتیجه ی انتخابات گفت «با توجه به دستکاری رژیم در اراده ‌ی جمعی و روند دموکراتیک، نتیجه ‌ی انتخابات روز ۱۴ ژوئن عملا بی‌ معنی است.»

پس از ممنوع شدن نامزدی آقای رفسنجانی، خیلی ‌ها دست به تحریم انتخابات زدند با این باور که برنده از قبل تعیین شده (و باور قوی آن ها این بود که این برنده سعید جلیلی خواهد بود که تندروترین پنج نامزد است). اما آن‌ ها به زودی متوجه آشوب در جبهه‌ ی دشمن شدند. پنج [نامزد] تندرو  با زبانی که تا به حال شنیده نشده بود دست به حمله به یک دیگر زدند و  اسراری را افشا کردند که باعث شد مورد توبیخ مأموران [وزارت] اطلاعاتی ایران قرار بگیرند. عامل دوم دیگری نیز مردم را تشویق کرد نظرشان را عوض کنند: مسئولیت اداره‌ ی انتخابات با دولت آقای احمدی ‌نژاد بود. مردم امیدوار بودند که تخاصم بین او و مقام رهبری باعث ‌شود رای‌ ها درست خوانده شوند. این تغییرات همه در ۲۴ ساعت پایانی[پیش از] انتخابات صورت گرفت و به هجوم در رأی دادن انجامید  و به پیروزیِ حسن روحانی.

پیروزی آقای روحانی، از دیدگاه  ایرانیان، شکست آیت ‌الله خامنه ‌ای است و برای همین شکست است که مردم به جشن و پایکوبی مشغولند. در ساعات پایانی پیش از اعلام نتایج نهایی، تندروها شروع به انداختن تقصیر بر گردن یکدیگر کردند. جناحی از تندروها (به رهبری علی مطهری) هم اکنون به معتدلین پیوسته است.

جالب این‌جا بود که همین که نتایج اعلام شد، هزاران نفر گرد آمدند تا پیروزی را جشن بگیرند اما صحبتی از آقای روحانی نبود. مردم در عوض شعار می‌ دادند «موسوی، رأیتو پس گرفتیم» که اشاره ‌ای بود به انتخابات تقلبی سال ۲۰۰۹ که میرحسن موسویِ اصلاح ‌طلب برنده‌ ی واضح آن بود، اما رهبر از آقای احمدی‌ نژاد حمایت کرد. آقای موسوی از آن پس تاکنون در حبس خانگی به سر برده است. مردم انتظارات خود از آقای روحانی را با این شعارها نشان دادند: «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «موسوی باید باشه».

 

منبع: روزنامه‌ ی گلوب اند میل، ۲۵ ژوئن ۲۰۱۳