shahrookh-S

گفت وگو با شاهرخ مُشکین قلم بازیگر، کارگردان، رقصنده و طراح رقص

 شاهرخ مشکین قلم هنرمند پرآوازه ایرانی است که در زمینه های تئاتر، رقص و عکاسی فعالیت می کند. شاهرخ پس از خروج از ایران در اوان جوانی، در پاریس زندگی می کند و در رشته تاریخ هنر و تئاتر از دانشگاه پاریس ۸ فارغ التحصیل شده است. او موسس شرکت هنری نکیسا است و از سال ۲۰۰۴ عضو  La Comédie Française است که یکی از معتبرترین موسسه های تئاتر اروپایی است. شاهرخ با ترکیب و اثرپذیری از رقص فلامنکو، بوتو، رقص کردی، ایرانی و صوفی سبک ویژه خود را در رقص و تئاتر ابداع کرده است. اجراهای رقص شاهرخ عمدتا مبتنی بر اسطوره های ایرانی است که به عنوان نمونه می توان به هفت شهر عشق، سهراب و گردآفرید، خسرو و شیرین، بهرام و درستی، آرش کمانگیر و مهره سرخ اشاره کرد. شاهرخ در زمینه تئاتر که محور اصلی کارهای حرفه ای اوست، در نمایش های معتبری مانند شب دوازدهم شکسپیر، رومئو و جولیت، Pedro et le commandeur  و La Maison des morts  بازی کرده است. شاهرخ در تیرگان امسال سه داستان عاشقانه از شاهنامه را اجرا می کند.

 شاهرخ، عده زیادی تو را از طریق کارها و مصاحبه هایت می شناسند. اگر قرار باشد خودت را ورای زندگی حرفه ای و کاری ات تعریف کنی، چه میگویی؟

ـ همانطور که یک تعریف خاص و مشخص از هویت ایرانی وجود ندارد، به نظرم شخصیت هر کسی، پیچیدگی ها و ابعاد مختلفی دارد که ممکن است حتی متضاد هم باشند. نباید از دیدن و به رسمیت شناختن این پیچیدگی ها وحشت کرد و تلاش کرد تا خود و دیگران را در چهارچوب مشخصی قرار داد و یک صفت از پیش تعیین شده هم به آن نسبت داد. اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، می توانم به سه نثر مسجع که درفاصله یک شب تا صبح نوشتم، مالیخولیا، شب و زندگی، اشاره کنم که به نوعی آشفتگی های درونم را نشان می دهند (بخش هایی از این سه گانه اینجا آورده شده است):

مالیخولیا

کوتاه ترین بیت تلخ تنهاییم

گنگ و نامفهوم

در گلوگاه دوستان جهم، چون شرابی گس

….

آری من آن پسنده لحظه اییم که چون پیچش مرده گیسوان متظاهرم لمس کنند فاتح شوند

و با انگشتان متصاحب و زمخت مهاجمشان

تارهای نازک بودنم را در تور بافت طبیعت وحشیم تا ابد پاره پاره می سازند و از تماشای آشفته حال مالیخولیاییم لذت برند .

امروز تکیده و محزون، ساعات پی در پی، خود را به ضرب نیستی می سازم از آغاز

تا که فردا نوبتی دیگر شکند حباب آهنیم باز

نیم پوشیده و غریب در جامه فریب

شب

شباهنگام که سکوت

یار بی آزارم

مرا هم آغوش است

حسّ بی مانند آزادی بودنم را متبلور میسازد

زندگی

نیروی شگرف زنده ماندن

مبارزه بی پایان با دیگر هرگز نبودن

نبرد خونین هر لحظه با تهاجم این همیشه بودنیها

شاهرخ، چرا و از چه زمانی به رقص علاقمند شدی؟ چه دغدغه هایی را با رقص خود نشان می دهی؟

ـ زمانی قبل متنی نوشتم که شاید بهترین جواب به سئوال تو باشد.

“… شخصیت کودکانه من همیشه فراری از روزمرگی و تعلقات همگانی بود. هرچه پسند همگان بود و آسان یافت، از آن پرهیزیده  و در پی هر نابودنی بودم. از مقایسه خود با دیگران، با برادرانم، که نشانه های سنتی پسر بچه بودند، بیزار و آرزو داشتم خود را در قالب جلدی متفاوت ببینم. دوستان من از خردی همواره دخترکانی بودند که حرکات و گفتارشان سرمشق زندگیم بود. رفتار آرام و نازکانه دختران را برمی چیدم و در حالاتم انعکاس می دادم. زاده در یک خانواده نظامی، ساکن محیطی نظامی، معنی پسر بودن؛ زد و خورد، اسلحه بازی، سرباز بازی، امر و نهی، تنش، تندخویی، تهاجم و تجاوز بود. در گروه دختران، درد  دل بود، دلسوزی بود، نیوشیدن درد و دشواری های دیگران بود، عشق بود، موسیقی و رقص بود و نیاز به فرار از واقعیت های تلخ.

… نخستین آموزگاران من به راستی همین دوستان دوران خردی و خردسالگیم بودند. رفته رفته خانواده ام متوجه عشق من به موسیقی و رقص شدند. پدرم به شدت دلبسته موسیقی سنتی و شعر و ادبیات بود. در شب نشینی های  وی، در حضور دوستان هنرمندش، احساس خود را با رقص بیان می نمودم. … در همان خردی متوجه بودم که توجه آدمیان بزرگ را مبهوت، در رقص خود جلب می کردم. برایم دلپذیر بود که دنیاهای خیالی مرا در کشتی موسیقی سوار بر امواج رویا لمس می کنند و می فهمند.

shahrookh-1

دوره های نوجوانی من دستخوش زلزله انقلاب و پیامدش، تحمل رکود و خفقان بود. در همان خفقان، در خفا و درتنهاییم، رقص نیایش من، دین و ایمان من، یاور و همراه من بود. رقص که تا این دوره دستاویز فرار از روزمرگی و واقعیت ها بود، راه مبارزه گشت، کلام شد، درد دل دیگران شد. … کمتر پیش می آمد با نوایی که بار شادی داشت برقصم. از همان کودکی معنی رقصیدن مترادف با وجد نبود، بلکه معراج بود، عبادت بود. هماهنگ دیگران سکوت را می رقصیدم. رشد سبزم را در تاریکی استبداد می رقصیدم. روزها و شبها باردار غم تاریخ بودند، درد داشتند. شبهای نازا کودک جان مرا می گداختند و من در همین دوره سیاه تاریخ به نبرد با ابهام در معنی رقص برخاستم. …. تا که سرانجام  دستی مرا از آتش دوزخ بربود و در زمستان غربت رهایم کرد.

پس از ترمیم روح نیم سوخته ام، دوباره رو به سوی رقص آوردم. این بار در محیطی بسیار متفاوت؛ نیاز به پرواز داشتم به پرورش روح سرکش و پرشورم. از آگاهی وجود این بی انتها اشکال متفاوت رقص، مجنون و افسار گسیخته به سویشان می شتافتم تا جان خود را در ملموس ترین قالب بریزم. هربار با آموزش فرم های تازه، جسم من نیازهای تازه ای می یافت و در پایان هر دوره آموزشی به یک هدف مشترک می رسید؛ آزادی، عشق، تبلور، صعود و رهایی. … با شماری از هنرمندانی که نیازهایی همگون داشتند، شروع به مبادله در اندیشه ها و آموخته هایمان کردیم…. نتیجه این تبادلات آفرینش چند پیکر نگاره ای بود که چندی از شما شاهدش بودین….

اگر جملاتم را در زمان گذشته صرف می کنم، از این است که تمام نیازهایم وابسته به گذشته ام بوده اند؛ ایران. تمام این پیکر نگاره ها از خاطرات دور من سیراب می شوند و من آن ها را پیشکش به ایرانیان می کردم. بسیاری مرا می فهمیدند، تعدادی هم نه. … من رقص را ترک نکرده ام، نخواهم کرد، زیرا من رقص را انتخاب نکرده ام؛ گویا رقص مرا برگزیده است. من برای تفریح نمی رقصم، برای گذراندن وقت، برای پوچی، برای بیهودگی، برای فرم، برای رقص، نمی رقصم. من برای شیفتگان رقص می رقصم. برای هر نکته ای که احساسات مرا در برگیرد. برای اشعار پارسی، برای فروغ فرخزاد، برای مولانا، خیام، نظامی، فردوسی، برای اسطوره های زیبایمان، برای بم، برای رودبار، برای روز زن، برای مادرم، … برای خاطرات کودکیم، به یاد زیبایی ها، به یاد تلخی ها، برای فرابینی، برای حرکت، برای مبادله، برای تحول، برای روشن بینی، برای فروریختن دیوار بلند جهل، برای برافراشتن پرچم آزادی، برای انقلاب، برای ایران، می رقصم.”

چه نمادهایی رقص تو را ایرانی می کند؟

ـ اصلا رقص ایرانی چیست؟! من رقص ایرانی و فولکلور را در محافل خصوصی و در تلویزیون دیده ام و آنچه اجرا می کنم حرکت های ذاتی است که در ذهن من شکل گرفته و آن ها را پیاده کرده ام. اما از آنجایی که موسیقی و از آن مهمتر شعری که انتخاب می کنم ایرانی است، هر حرکتی که روی آن قرار می دهم، رقص ایرانی را در نظر بیننده القا می کند.

فکر می کنی تئاتر چقدر به رقص تو کمک کرده است و برعکس؟

ـ بسیار زیاد. من فاصله زیادی بین رقص و تئاتر نمی بینم، بجز این که در رقص کلام از هنرمند گرفته شده است. به بازیگر تئاتر، “اکتر” یا “حرکت کننده” می گویند و نه “گوینده”. مهم حرکت است. من چون به رقص تسلط داشتم و در زمینه های مختلف کار کرده بودم، به تئاترم خیلی کمک کرد و خیلی از کارگردان ها از این قابلیت و توانایی بدنی من استفاده می کردند. حتی در کارهایی هم که لزوما از توانایی های بدنی استفاده نمی کردند، مثل نمایش جدیدم که اجرای روز زندگی آخر مایکل جکسون است، شاید کارگردان به علت همین قابلیت های بدنی که در حرکت های من نمود داشته است، مرا انتخاب کرده است.

 

عمده کارهایی که از تو می شناسیم، مبتنی بر متون و اسطوره های قدیمی است، چقدر روی متون ادبی معاصر کار کرده ای؟

ـ من روی کارهای معاصر مثل کفن سیاه میرزاده عشقی و مهره سرخ سیاوش کسرایی هم کار کرده ام. مهره سرخ را به پیشنهاد بی بی کسرایی دختر سیاوش کسرایی اجرا کرده ام که متن بسیار سخت و پیچیده ای است. مهره سرخ، شاهنامه را به نقد می کشد که چطور در داستان رستم و سهراب، فرزند کشی توجیه می شود. سهراب چندین بار سعی می کند خود را معرفی کند و رستم را پیدا کند، اما رستم به خاطر قهرمانی خود آن را نشنیده می گیرد و سهراب را می کشد. البته چون متن بسیار پیچیده ای دارد، برای مفهوم تر شدن اجرا مجبور شدیم به طور موازی از شاهنامه فردوسی هم استفاده کنیم. این کار یکی از مدرن ترین برداشتها از یک متن کهن بود و در واقع دو کار قدیمی و جدید به طور موازی اجرا می شدند.

علاوه براین، بعضی از کارهای فروغ را پیاده کرده ام، روی زمستان با آواز شجریان، قاصدک  اخوان و روی اشعار خیام با صدای شاملو رقصیده ام و بسیاری کارهای دیگر که خوشبختانه روی یوتیوب وجود ندارند.

 

چرا به تیرگان علاقه مند شدی و از کی با تیرگان همکاری کرده ای؟

ـ من از زیر گنبد کبود، یکی بود یکی نبود و بعد هم تیرگان اول با این گروه همکاری کرده ام. رابطه ای که با بچه ها داشتم خیلی خوب است. بچه ها بسیار فعال اند و با جدیت کار می کنند. جو ایرانی های تورنتو با ایرانی های دیگری که در لوس انجلس، پاریس، لندن یا آلمان دیدم بسیار متفاوت است. جمع صمیمی، یکدل و خونگرمی ست که تفاوت های یکدیگر را به رخ نمی کشند. توانسته اند یک فستیوال فرهنگی بزرگ ایجاد کنند و بودجه بگیرند تا فرهنگ ایرانی را نشان دهند و ایرانی ها با علاقه در برنامه شرکت می کنند. برخورد مردم و عشق آنها به فرهنگ ایرانی و استقبال آنها برایم بسیار مهم است.

 

به نظرت تیرگان چه نقشی در جامعه مهاجر ایرانی داشته است؟

ـ به نظرم تیرگان جشنواره ای با ابهت جشن هنر شیراز است، بدون این که دولتی از آن حمایت کند و تمام آن متکی به همت جوانان ایرانی است که به فرهنگ ایرانی علاقه دارند. نکته مهم این است که تیرگان توانسته در جامعه فرهنگی خارج از تورنتو اثر بگذارد و سطح انتظارات مخاطبان را بالا ببرد. حالا در بقیه شهرها هم مخاطبان انتظار کار قوی دارند و جامعه هنری را مجبور می کنند که کارهای بهتری را ارایه دهند. تیرگان توانسته است یک حرکت و رشد فرهنگی در جامعه مهاجر خارج از ایران ایجاد کند. من این اتفاق را در برخورد ایرانیان با اجراهای خودم هم دیده ام. مثلا در اجرای مهره سرخ در لس انجلس، انتظار نداشتم که چنین توجهی به متنی شود که سنگین است و اسطوره رستم شاهنامه را به چالش می کشد.

فکر می کنی هنر چه نقشی در جامعه ایرانی دارد و آیا می تواند کمک کند تا سوءتفاهم ها کم شوند؟

ـ به نظرم اتفاق مهمی که در زمان خاتمی افتاد این بود که آزادی های داده شده، باعث شکوفایی و فوران فعالیت های فرهنگی شد و بسیاری از تابوهای جامعه به چالش کشیده شد. بحث های جدید شکل گرفت و افق های جدید در نگرش مردم باز شد. هنر و فرهنگ می تواند نقش موثری در نقد روش های فکری جامعه داشته باشد. بحث هایی که در حالت عادی ممکن است تنش زا باشد، وقتی در قالب یک کار هنری مثل رقص بیان می شود اثر بهتری می گذارد و جامعه را دعوت می کند تا راجع به آن بحث و تفکر کند.

شاهرخ جان ممکنه در پایان شعری راجع به رقص بخوانی؟

ـ سالها قبل با قطار در اروپا سفر می کردم و بسیار دلتنگ رقص و شعر ایرانی بودم. اما چون نمی توانستم برقصم، حسم را در قالب شعری بیان کردم:

شور سماع

بر آن سرم که بی سرانه در سماع، سرود پاک گردم و گره رها کنم ز موی و پرگشایم و همه وجود بسته و سیاه و خسته را به چرخ آرم و نماز رقص را بپا کنم

سفر کنم به خلوت گزیده دلم چو نور و بگذرم از این جهان خاکی وز تیره ها به عرش عالی خیال پر زنم

سپید جامه بر کشم به تن چو شعله های دوزخ مقدس و بهشت را تداعی نگاه عارفانه جمیع بی دلان کنم

تمامی وجود را چو پیک عشق سازم و شراره ها ی نور را ز جان خود روانه فضا کنم .

شاهرخ مشکین قلم، جمعه، شنبه و یک شنبه (۱۹ و ۲۰ و ۲۱ جولای) در تیرگان داستان های عاشقانه شاهنامه Love Stories of the Shahnameh را روایت می کند.

برای تهیه ی بلیت و اطلاعات بیش تر از سایت تیرگان دیدن کنید:

http://tirgan.ca/ticketed-events