وقتی دو نفر با هم  قرارداد پیوند زناشویی واقعی می بندند، نه صرفاً ازدواج به خاطر نگین روی انگشتری آن بلکه به منظور کامل شدن خود همچون پیوند …

 

شهروند ۱۲۵۹ ـ ۱۰ دسامبر ۲۰۰۹


 

یکی از خوانندگان در رابطه با مقاله درج شده در شماره ۱۲۵۶هفته نامه شهروند مورخ ۱٩ نوامبر تحت عنوان "ازدواج ایرانی" با ارسال نامه ای پرسشی مطرح کرده است که در زیر می خوانید:


 

***

وقتی دو نفر با هم  قرارداد پیوند زناشویی واقعی می بندند، نه صرفاً ازدواج به خاطر نگین روی انگشتری آن بلکه به منظور کامل شدن خود همچون پیوند در طبیعت که تمام عناصر جدول آن  میخواهند خود را شبیه به عناصر ستون هفتم جدول، عناصری کامل کنند، حاصل آن پیوند، نهاد جدیدی به اسم خانواده میشود که در آن، نه زن،  زن ِ دوران مجردی است و نه مرد، آن مرد مجرد بی مسئولیت، بلکه این دو به عنوان یک مجموعه جدید هستند که با قواعد تازه که یکی از آنها حرکت به سمت  یکی شدن است، می چرخد. ولی خانم شهریاری در مقاله ی خود با نقد ازدواج ایرانی مدعی شده اند می شود داخل استخر آب شد ولی خیس نشده، خشک از آن بیرون آمد! ایشان در مقاله ی خود به زوجهای جوان توصیه کرده، میگویند زن، یا مرد  باید بتواند بدون اینکه نیم دیگرشان در جریان باشد و بخواهد، یا لازم باشد به او بگویند، به سفر برود، به تحصیل ادامه دهد و و و و و موارد دیگر، خب حالا این سئوال پیش می آید که اولا این سفرکردن مرد، بدون اطلاع و موافقت زن و برعکس و ادامه تحصیل یکی بدون تایید دیگری و ….. چگونه در عمل، می تواند در زندگی مشترک شده ی آن نیمه دوم تاثیر عینی و عملی نداشته باشد؟ و در ثانی پس پیوند زناشویی  و تشکیل نهاد جدید خانواده چه میشود؟ و جنس این پیوند با جنس رابطه ی قبل از ازدواج، مثلا با جنس رابطه ی بین دوست دختر، دوست پسری، یا  داشتن پارتنر در زندگی چه فرقی دارد؟


 

پاسخ:


 

با تشکر از این خواننده عزیز برای نامه شان، لازم به یادآوری است که در هیچ کجای این مقاله عنوان نشده بود که زن یا شوهری بدون اطلاع همسر خود به مهمانی، مسافرت یا اماکن دیگر برود. اگر فردی بدون اطلاع همسرش شروع به برنامه ریزی برای زندگی خود کند، زندگی آنها فرقی با زندگی دو همخانه نخواهد داشت. پس چرا با هم ازدواج کرده اند؟ آن چه در آن مقاله عنوان شده بود این بود: در یک ازدواج موفق، زن و شوهر به محدودیت ها و اهداف فردی یکدیگر احترام می گذارند و درعین حال انعطاف پذیری لازم برای گرفتن تصمیمات مشترک را دارند. زمانی که شخص تصمیم می گیرد که زندگیش را با شخص دیگری شریک شود، این به آن مفهوم نیست که از این پس تمام برنامه های های زندگی این شخص با شراکت همسرش انجام خواهد شد. چنین انتظار و طرز فکری باعث بالا رفتن توقع ها شده و آغازی خواهد بود برای بگومگو های بیشمار. البته پس از ازدواج برنامه های شخصی فرد به مراتب از زمان مجردی کمتر خواهد بود و پروژه های بیشتری را مشترکا با همسر خود انجام خواهد داد. برای مثال، تصمیم به بچه دار شدن، انتخاب محل زندگی، رفتن به مسافرت، دادن مهمانی و امثال آن، همه کارهایی هستند که زن و شوهر با همفکری هم برای آن برنامه ریزی می کنند و به انجام آن می پردازند. حال شخص هم چنان می تواند به برنامه های شخصی خود نیز بپردازد، تا زمانی که همسرش راضی باشد و برنامه های شخصی او اختلال در زندگی مشترک آنها ایجاد نکند. مثلا، اگر فرد مایل به بازی فوتبال با دوستان خود می باشد، می تواند مطلب را با همسر خود در میان بگذارد و از او بخواهد که یک روز در هفته مسئولیت نگهداری از فرزندان و دیگر کارهای منزل را بر عهده بگیرد تا او به برنامه فوتبال بپردازد. در عوض، روزی دیگر او کمک کند تا همسرش به برنامه های شخصی خود برسد. اگر این روش برای همه برنامه های کوچک و بزرگ زندگی مشترک به کار گرفته شود، زندگی با آرامش بیشتری پیش خواهد رفت و این طرز فکر از هیچ نقطه ای آغاز نمی شود مگراحترام متقابل به محدودیت های فردی و اهداف شخصی یکدیگر.


 

 این خواننده رابطه زن و شوهر را به دو نیمه از یک واحد که یکدیگر را کامل می کنند تشبیه کرده اند که تشبیه زیبایی است، اما در واقعیت هیچ فردی با زندگی یا ازدواج با فرد دیگری کامل نمی شود مگر آن که خود به تنهایی به مرحله تکامل نسبی رسیده باشد. این چیزی است که ما به آن عنوان آمادگی برای ازدواج می دهیم. شراکت زندگی به مفهوم پرکردن نقصان های شخصیتی یکدیگر و در نتیجه کامل کردن یکدیگر نیست، بلکه شریک شدن تکامل های فردی با یکدیگر است. قدم اول در راه یک ازدواج موفق خودشناسی است. فردی که هنوز به درستی خود را نمی شناسد، از علائق خود بی خبر است و نمی داند که از زندگی چه می خواهد، هرگز نمی تواند با فرد دیگری به تکامل برسد. تکامل یک انسان راه پایان ناپذیری است که تا آخر عمر ادامه دارد. شخص می تواند این راه را به تنهایی یا با همراهی شریکی طی کند. نکته مهم این است که در صورتی که شخص تصمیم گرفت که در راه رسیدن به تکامل های فردی، همسر یا شریکی برگزیند، در نهایت هر کدام از آنها به تنهایی به تکامل های فردی خود نائل خواهند آمد، اگرچه در این راه با هم همراه بوده اند. اجازه دهید مثال ساده ای بزنم: فردی که مایل به کسب تحصیلات است، اگرچه در این راه می تواند از حمایت و کمک افراد دیگر نیز بهره مند شود، ولی در نهایت، مدرک تحصیلی را فقط به نام او صادر خواهند کرد. ازدواج به معنی همراه شدن با یکدیگر در راه رسیدن به تکامل های فردی و مشترک است. موفقیت در شغل، ادامه تحصیل و امثال آن تکامل های فردی هستند که می توانند با حمایت همسر انجام شوند، در حالی که به ثمر رساندن فرزندان از کمالات مشترکی است که زن و شوهر با هم به آن نائل می آیند. هیچ انسانی هرگز با فرد دیگری یکی نمی شود. دو انسان هر چقدرهم که به هم نزدیک باشند، در نهایت هرکدام از آنها موجودی مستقل است که باید به تنهایی یا با بهره مندی از حمایت اطرافیان به تکامل های فردی خود نائل آید.


 

پرسش های خود را برای من ارسال کنید.


 

* شهرزاد شهریاری، لیسانس روانشناسی از دانشگاه تورنتو، فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو و عضو کالج و انجمن مددکاران انتاریو است.

shahrzad.therapy@gmail.com