دلنوشته ای برای مهرداد آرین نژاد مدیر شایسته و کوشای جشنواره تیرگان

 

Nabavi

سخن را با بوسه بر دست ها و گام های داوطلبان برگزاری جشنواره ی تیرگان می گشایم. گروهی که عاشقانه، فهیمانه و آگاهانه این جشنواره افتخار آفرین ایرانی را برپا داشنتد، تا بیش از هر چیز زداینده ای باشد بر نگرش منفی جهانیان نسبت به ما  و فرهنگ راستین ما، که در شرایط سیاسی جهان وجود دارد، و شناساننده ی حقیقت این فرهنگ دیرپا.

آفرین بر همگی آنان که از وقت، کار و استراحت خود کاستند تا یکی از زیباترین گردهمایی های فرهنگی ایرانیان دور از سرزمینشان را بیافرینند، و خرمی و همیشه سبز بودن این فرهنگ را از طریق هنر به نمایش گذارند.

طبیعت هم در مقابل چنین عاشقانی سر تسلیم فرود آورد.  بهترین شرایط جوی را بر آنان هدیه کرد که هستی زاده  عشق است، و عشق گوهر فرهنگ ایرانی در درازای حیات آن بوده است. فرهنگی که هر آنچه و هر آن کس را که با ستیز و دژخویی به آن سرزمین گام نهاده با شکیبایی در خود دگرگون نموده و رنگی نو به آن داده است.

شور و شوق برگزارکنندگان بر بازدید کنندگان اثرگزار بود و شادی دیدار کنندگان، شادمانی بیشتری به برپاکنندگان جشنواره می داد.

از دم ورود، یارای مهارکردن اشگ هایم را که از شادی دیدن این همه تلاش در چشم خانه می جوشید نداشتم. همه ی فرزندانم را که قریب به چهارصد تن بودند عاشقانه می نگریستم و آن دمی که بی طاقت می شدم آنهایی را که در دسترس بود به مهر در آغوش می کشیدم و می بوسیدمشان و سپاسگزارشان بودم.

 هر سکوی نمایشی در نمایش بخشی از هنر ایران بود. چه زیبا به آن پرداخته می شد. رقصنده ها شور می آفریدند وترانه خوانان نوای آشنای سرزمینم را به گوش بازدید کنندگان غیر ایرانی می رساندند. در کارگاه های گونه گون، معرفی هنرهای ایران به انجام می رسید. خیمه های ویژه کودکان از زنگ و آواز و شادی و قصه  خوانی اکنده بود. در کنار نویسندگان و سخنگویان همگی سراپا گوش بودند. به یک کلام، ایرانی زیبا، به دور از تندی و خشم در این سرزمین میزبان مهربان، خلق شده بود. یکی از زیبایی هایی که بسیار چشمگیر آمد رفتار شایسته ی ایرانیان بازدید کننده و  نیالودن محیط هاربرفرانت  در پایان روز بود.

اوپرت بسیار زیبای استوره آرش گشاینده ی برنامه های هنری بود و اهدای تندیس های آرش کمانگیر،  نماد جشنواره، به هنرمندان، پایان بخش آن بود .

و اما … این دلنوشته به پایان نیامده. زبانزدی داریم که می گوید: “عیب وی جمله بگفتی، هنرش نیز بگو” که به این روایت دگرگونش می کنم: “هنرش جمله بگفتی، عیب وی نیز بگو”. آنچه که افسوسمندانه در بین جامعه رایج است در هر برخوردی و برنامه ای نخست عیب ها گفته می شود و از خوبی ها سخنی به میان نمی آید. حال بر خلاف این روال نادرست کوشیدم اول از زیبایی های جشنواره بگویم و صد البته اگر امکان می بود ورق های بسیاری از جنبه های مثبت این رخداد می توانست انباشته گردد.

 چند نکته ای، با نگاه مادرانه ی مادری که درد زایش برگزاری اولین جشنواره ی تیرگان را تجربه کرده، و حال نگرنده ی رشد این فرزند گرامی است، نظرم را گرفت. وظیفه خود دانستم که این نکات را در میان بگذارم.

 گشایش برنامه فوق العاده بود و فاخر و سبب سربلندی. سخنرانان با هر کلامی دل های شرکت کنندگان را از خستگی سی ساله دور کرده و پُراپُر وجد و شور می  کردند. البته ضروری است بگویم با تلاش جوانان متخصص این امکان به وجود آمد که تمامی ایرانیان جهان نظاره گر این برنامه باشند و بی تردید این شور و شادی، آنان را نیز دلشاد می کرد.

سپس برنامه اپرت استوره ی آرش اغاز گردید.

کاری بزرگ و پر تلاش که به همت هنرمندان موسیقی دان و تئاتر بر سکوی نمایش و نقش آفرینی هنرمندی یگانه بر پرده ای بزرگ خلق و به اجرا گزارده شد. برنامه با تمام زیبایی کاستی هایی داشت که به پرسش می گذارم

– آیا بهتر نمی بود که برای بیان عظمت آرش که در استواری شعر سیاوش کسرایی خود را چون کوه البرز و قله دماوند  می نمایاند،  این قطعه ی حماسی چنین تکه تکه نمی شد. گوینده ای با صدای محکم و باصلابت که آشنا به شعر خوانی و آنهم شعر حماسی است آن را بازخوانی می کرد و گروه تئاتر تنها به انجام حرکات بسیار زیبای خود می پرداخت. در شهر تورنتو بی تردید امکان دعوت از چنین گویندگانی بود. برای نمونه، ساسان قهرمان با اجرای آرش  و گویندگی زبردستانه در شعر خوانی که خود شاعر است و به شعر خوانی آشنا  و یا بهرام بهرامی که در شعر خوانی شاید یکتا باشد و زیر و بم شعر را می شناسد نمونه هایی از این شخصیت ها هستند، که با حضورشان در کنار آن موسیقی فوق العاده می توانست بی تردید کاری پر صلابت تر درخور عظمت آرش ارائه گردد.

– آیا بهتر نمی بود در کنار صدای زنانه ی  زیبای کاملیا که تمامی عواطف جامعه ی آرش را به زیبایی و نرمی به آوا بیان میکرد، خواننده ی اپرا خوانی که صدای مردانه دارد و توانایی خواندن فرازهای مربوط به آرش باشد را بر می گزیدیم، تا با قدرت آوایش آنچنان آرش را که درخور بزرگی اوست در دل شنونده بنشاند و توان همراهی با  موسیقی که توسط آن ارکستر بزرگ و توانا خلق و اجرا می شد را داشته باشد. چنانچه  آشنا به امور هنری باشیم نمی توانیم بگوییم که چنین کسی را در تورنتو نداریم. اقای سلیمان واثقی (سلی) تحصیل کرده اپرا بوده و سابقه ی هنری او به دوران اوج تالار رودکی می رسد. وی در چهار سال گذشته دو اپرت پرقدرت “موسی و شبان” و “عقل و عشق” را  در بیست شهر جهان- اروپا و امریکا- در کنار دریا دادور با ارکسترهای بزرگ جهان با موفقیت انجام داده، ولی در شهر تورنتو از وجودش برای بهتر شدن کار دعوتی نمی شود. چرایی آن را نمی دانم!

با شوق به  نمایشگاه های نقاشی سر می کشم و دل شکسته از آن خارج می شوم. نمی توانیم بگوییم هنرمندان ایرانی که در سطح جهان کارهایشان مورد پذیرش بزرگترین منتقدان است در این شهر نیستند ویا امکان دسترسی به آنان در امریکا و یا اروپا نیست.

– آیا بهتر نمی بود درصد کمی از فضای نمایشگاه را، که خوشبختانه امسال بسیار زیاد هم بود، به هنرمندان ایرانی که در سطح بین المللی شناخته شده اند اختصاص می یافت از آن رو که هنرمندان بزرگمان برای معرفی به جهان نیازمند  حضور در جشنواره نیستند و رسالت جشنواره است که کارهای آنان را به جوانان برای آشنایی با بزرگانشان به نمایش گزارد.

– آیا بهتر نمی بود هنرمندان پرتجربه و افتخار آفرینمان از طرف هئیت مدیره تیرگان دعوت رسمی می گردیدند  نه  آن که خود آنلاین تقاضای شرکت ارسال دارند!

– آیا بهتر  نمی بود بر دیوار نمایشگاه حداقل اثری از استاد غلامحسین نامی و استاد سیراک ملکونیان دیده می شد؛ که اینان  از پایه گزاران هنر معاصر بوده اند و در این شهر ساکن هستند. شاید اگر مسئول هنرهای تجسمی به تاریخ هنر معاصر مراجعه می کرد ما شاهد کارهای بی نظیر بزرگانی می شدیم که بیرون از ایران هستند و دعوت رسمی از آنان مشکلی برای جشنواره ایجاد نمی کرد.

سخنرانان مهمان  که از دیگر شهرهای جهان آمده بودند با داستان خوانی ها و سخنرانی هایشان روح تشنه شرکت کنندگان را سیراب نمودند و بر دانش آنان افزودند. آن چه موجب پرسش است، این که:

– آیا بهتر نمی بود از نویسنده و شاعر بزرگی چون دکتر رضا براهنی که در شهر ما ماواء دارد و افتخار ادبیات معاصر ما هست بی توجه به علاقه مند بودن یا نبودن به او دعوت رسمی می شد تا از شاهکارهای  این دوره ی طلایی ادبیات ایران سخن گوید.

و کلام آخر که در مورد  آخرین روز و برنامه پایانی جشنواره است: یکی از زیبایی های این برنامه دعوت از دواطلبان برای آمدن به صحنه بود که با حضورشان و فریاد تشکر شرکت کنندگان بی گمان خستگی دوساله از جانشان به انرژی بدل گشت تا آماده جشنواره ای دیگر باشند. و اما  آن چه  اندوهی به دل آورد  این پرسش هاست.

– آیا بهتر نیست همان گونه که تلاش در انتقال فرهنگی هنرهایمان داریم، به انتقال آداب خجسته و انسانی فرهنگ خود که در این سال های آشوب اخلاقی در سرزمین مادر می رود که فراموش شود هم، بپردازیم.

– آیا حرمت پیش کسوتان و یاد کردن از آنان از زیبایی های هر فرهنگی نیست؟

– آیا اگر مدیر بسیار شایسته این جشنواره، که خود می داند، چه اندازه  برایم گرامی و عزیز است، زمان اندکی در حد کمتر از پنج دقیقه را ویژه ی نام بردن و تشکر از چند نام- نام یارانی که  در آغاز این حرکت دست در دستشان داشت و با هم این موج را به حرکت آوردند-  آموزشی نبود برای نسل جوان؟

آنان می توانستند حرمت نهادن به پیش کسوت، که البته منظور “بیش سالی” نیست که “پیش گامی” است را بیاموزانند و در آینده همین حرمت را برای مدیران قبلی نگاه دارند. پیش کسوت که آغازگر است و با تمام ناشناخته ها روبرو می شود، و حاصل آن را برای نسل بعد به جای می گذارد. حرمت نهادن و یاد کردن از آنان و سپاسی تقدیم آنان، زیباست،  چنانچه در جامعه کانادایی مکرر در برنامه ها ناظر این کار انسانی و مهم  هستیم.

 در پایان این دلنوشته، وظیفه خود می دانم که از طرف خود به عنوان یک شرکت کننده ی در جشنواره ی تیرگان   ۲۰۱۳ از تلاش گرانی، چون خانم ستاره دل زنده، اقای رضا مقدس، خانم فیروزه آغداشلو و استاد نامی که در اولین جشنواره تیرگان سال ۲۰۰۸، خانم دکتر ماریا صبای مقدم و آقای فاریا شاکری که تا دومین جشنواره تیرگان در هیئت اجرایی فعال بودند و تلاشی خستگی ناپذیر برای برگزاری آن فستیوال ها داشتند،  و سپس این وظیفه را به نسل جوان تری واگذار کردند، سپاسگزاری کنم.

فراز های تیرگان ۲۰۱۳ کمّی و فرود های آن کیفی بود.

با آرزوی تیرگانی دیگر امید را از این تیرگان هدیه گرفتیم و  در دل کاشتیم و بی گمان تیرگان دیگر با تیری دور پروازتر با صلابتی به صلابت تیر آرش برگزار خواهد شد.