از درگذشت او متأثر شدم و با خود گفتم:"افسوس که صدایی رسا در مخالفت با رژیم بی مرام کنونی خاموش شد." لیکن به زودی بر احساسات 

شهروند ۱۲۶۱ ـ پنجشنبه ۲۴ دسامبر ۲۰۰۹


 

ساعت یک بامداد روز یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۸، قلب آیت الله حسینعلی منتظری در قم از حرکت باز ایستاد. از درگذشت او متأثر شدم و با خود گفتم:"افسوس که صدایی رسا در مخالفت با رژیم بی مرام کنونی خاموش شد." لیکن به زودی بر احساسات زودگذر خویش غلبه کردم و در رابطه با نقش منتظری در تحکیم و تضعیف نظام جمهوری اسلامی به تفکر پرداختم. این نوشته برآیندی است از این سیر و سفر فکری.

حسینعلی منتظری در سال ۱۳۰۱ خورشیدی در نجف آباد اصفهان در یک خانواده ی دهقانی پای به عرصه ی وجود نهاد. او از دوران کودکی تحت تأثیر محیط مذهبی نجف آباد قرار گرفت و در سن ۱۲ سالگی به حوزه ی علمیه اصفهان وارد شد. او هرگز به تحصیلات مدرن علاقه نشان نداد و در ۱۹ سالگی به عنوان یک طلبه ی جوان وارد قم گردید و پرچم دفاع از شریعت ناب محمدی را به دوش گرفت. در قم

بود که وی سخت تحت تأثیر دیدگاه خمینی دررابطه با بازگردانیدن جامعه به صدر اسلام قرار گرفت و با وی همراه شد. پس از فوت مرجع تقلید شیعیان، آیت الله بروجردی، در سال ۱۳۴۰ خورشیدی، منتظری از مرجعیت خمینی پشتیبانی کرد و سالهای سال یار غار خمینی باقی ماند و فرزند خود محمد منتظری را بدین راه کشاند.

ساواک او را در رابطه با طرفداری از راه خمینی بارها زندانی کرد و به تبعید فرستاد. یکی از موارد سال ۱۳۴۶ بود که منتظری به بهانه ی زیارت کربلا می رفت تا با خمینی ملاقات کند. رابطه ی او با خمینی آن چنان نزدیک بود که در سالهای تبعید خمینی او را به عنوان نماینده ی تام الاختیار خویش به اطرافیان معرفی کرد و بعدها (تا قبل از برکناری اش) از او به عنوان "فقیه عالیقدر"، "ذخیره ی انقلاب" و "برج بلند اسلام" یاد می کرد. در هفته های قبل از سقوط شاه که خمینی در نوفل لوشاتو بود، منتظری جهت کسب تکلیف در مورد شکل گیری حکومت اسلامی به فرانسه سفر و با خمینی ملاقات کرد.

منتظری در تمام دوران فعالیت سیاسی خود نه دیدی از حقوق بشر داشت و نه از مدرنیسم و عرفی گرایی بویی برده بود. شاهد این ادعا تألیفات اوست که اغلب به زبان عربی است و رو به سوی تأیید، تنفیذ و تبلیغ جزم های شیعی گری دارد. ذیلاً به برخی از این آثار اشاره می شود:

ـ دراسات فی صلاه الجمعه و فقه الدوله الاسلامیه (در چهار جلد که تحت عنوان "مبانی فقهی حکومت اسلامی" به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

ـ کتاب الزکوه در چهار جلد

ـ کتاب الخمس و الانفال

ـ کتاب الحدود

ـ درس هایی از نهج البلاغه در ده جلد

ـ درس هایی از اصول کافی

ـ مناظره مسلمان و بهایی

ـ شرح خطبه ی فاطمه زهرا

ـ اسلام دین فطرت

منتظری پس از بازگشت خمینی به ایران، به عنوان نزدیک ترین فرد در کنار وی قرار گرفت و در تحکیم مبانی قدرت حکومت اسلامی از جان و دل مایه گذاشت. درچند ماه نخست استقرار رژیم خمینی محمد منتظری با زورگویی و به راه انداختن دسته های اوباش برای نیروهای چپ و مجاهدین شاخ و شانه می کشید. کسان بسیاری دیوانگی های اورا مورد نکوهش قراردادند. لیکن آیت الله منتظری قاطعانه از"فرزند خلف" خود حمایت کرد و وی را ازبسیاری از اعضای هیئت حاکمه عاقل ترخواند.

منتظری در آغاز خونین رژیم اسلامی ریاست مجلس خبرگان را به عهده گرفت و در تدوین قانون اساسی قرون وسطایی جمهوری اسلامی و گنجانیدن"اصل ولایت فقیه" در آن نقش کلیدی را ایفا کرد. در سال ۱۳۶۴ خورشیدی مجلس خبرگان او را به عنوان قائم مقام خمینی منصوب نمود.

در جریان لشگرکشی خمینی به کردستان در ۲۷ مرداد سال ۱۳۵۸ و اشغال خونین این منطقه توسط ارتش و سپاه پاسداران، منتظری با خمینی همدست و همیار بود. او نسبت به کشتارهای هولناک سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ کوچکترین اعتراضی نکرد و در طول جنگ ۸ ساله ی ایران و عراق با سخنرانی های نمازجمعه خود علیه صدام که به زبان های فارسی و عربی ایراد می شد، مردم را برای کشیدن بار"جهاد مقدس" تحریک کرد وآتش بیارمعرکه ی خونین جنگ شد.

عملکردهای این "فقیه عالیقدر" در این دوران، اطاعت کورکورانه اش از خمینی، ناآگاهی وی از مفاهیم و مسائل مدرن، وعده های پوچ و سرخرمن اش و اصرار وی به تحمیل سنت های پوسیده بردنیای مدرن باعث شد که مردم به او لقب "گربه نره" بدهند. او سال ها آماج طنز سیاسی نشریه ی آهنگر در تبعید بود و توده های آگاه ایران برای او لطیفه های شفاهی بسیاری ساختند. دلیل این امر را به نظر من می توان نابهنگامی افکار و اعمال منتظری و تنفرمردم از رژیم که وی یکی ازمهره های اصلی آن محسوب می شد جستجو کرد.

مخالفت منتظری با دیگر سردمداران رژیم از یک مسئله ی خانوادگی شروع شد: او پس از بازداشت برادر دامادش مهدی هاشمی، کلاس های درس خود را به عنوان اعتراض تعطیل کرد. علیرغم اعتراضات منتظری، مهدی هاشمی را در سال ۱۳۶۶ اعدام کردند. همانطور که همه می دانیم، منتظری در سال ۱۳۶۷ قاطعانه در برابر کشتار جمعی زندانیان سیاسی و سیاست شکنجه و قلع و قمع رژیم موضع گرفت. خمینی او را "ساده لوح" خواند و قبل از مرگ، در سال ۱۳۶۸، او را از جانشینی خود خلع کرد. نام منتظری را از کتاب های درسی حذف کردند و عکس اش را از دیوارهای ادارات دولتی پایین کشیدند. احمد خمینی در "رنجنامه" و  محمد محمدی ری شهری، حاکم شرع دادگاه های اسلامی، در "خاطرات سیاسی" از او هتک حرمت کردند. منتظری مغضوب شد. عناصر افراطی حزب الله بارها و بارها در برابر خانه اش گرد آمدند و با سنگ پرانی و غارت و تخریب و مضروب ساختن شاگردانش او را مورد تهدید قرار دادند و او را از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۱ در خانه خود زندانی کردند.

منتظری در تمام این دوران مقاومت کرد و از هر فرصتی برای انتقاد از فرمانروایان خودکامه ی ایران اسلامی فروگذار نکرد. او پس از اعلام نتیجه ی انتخابات ژوئن گذشته از حمله ی پاسداران به خوابگاه دانشجویان، قتل های زنجیره ای رژیم و ترورهای سیاسی اش به شدت انتقاد کرد. ایستادگی پیگیرانه و انتقاد شدید منتظری از سردمداران رژیم او را محبوب همگان ساخت. پس از برکناری منتظری بود که مردم عنوان "گربه نره" را با "حضرت آیت الله منتظری" عوض کردند. در جریان راه پیمایی های پس از مرگش، شعارهای بسیاری در حمایت از او داده شد:

ـ منتظری نستوه راهت ادامه داره/ حتی اگر دیکتاتور بر ما گلوله باره

ـ منتظری مظلوم آزادی ات مبارک

ـ منتظری نمرده/ این دولته که مرده

منتظری در اوج قدرت "نه" گفت و آن را چون چکشی بر پیکر غول خودساخته ولایت فقیه فرود آورد و محبوب شد. منتظری با وجود بیماری و پیری محکم در برابر سردمداران نظام دست پرورده ی خود موضع گرفت و از زبان دل مردم سخن گفت، لیکن غول ولایت فقیه به آفریننده ی خویش نیز رحم نکرد و بنابر ضرب المثل "از ماست که بر ماست" حتی پس از مرگ نیز از توهین به وی خودداری نورزید.


 


 

ضعف اساسی منتظری و جمله اصلاح طلبان مذهبی در این است که بنیاد ولایت فقیه و حکومت دینی را زیر سئوال نمی برند و در پی دموکراتیزه کردن (در واقع بزک کردن) آن هستند. منتظری تا آخر عمر یک فقیه شیعه باقی ماند و نه خواست و نه توانست حکومت دینی را مردود شمارد و ازحصارهای تنگ سنت های قرون وسطایی بدرآید. نمونه ی این امر را می توان دراعلامیه به اصطلاح مترقی او دررابطه با جامعه بهایی مشاهده کرد: "فرقۀ بهائیت چون دارای کتاب آسمانی همچون یهود، مسیحیان و زرتشتیان نیستند در قانون اساسی جزو اقلیتهای مذهبی شمرده نشده اند، ولی از آن جهت که اهل این کشور هستند حق آب و گل دارند، و از حقوق شهروندی برخوردار می باشند، همچنین باید از رافت اسلامی که مورد تاکید قرآن و اولیاء دین است بهره مند باشند." این اطلاعیه با دیدگاه حقوق بشری که آزادی دین وعقیده را برای همگان به رسمیت می شناسد فرسنگ ها فاصله دارد. منتظری با تحقیر از دیانت بهایی به عنوان "فرقه" یاد می کند و بهائیان را فاقد کتاب آسمانی می شمارد.

با وجود همه ی این محدودیت ها نمی توان انکار کرد که منتظری با انتقادات خود رژیم را افشا کرد و بسیاری از تضادهای درونی آن را برملا ساخت ودر این شرایط از هر عاملی که این رژیم مستبد تمام گرا را تضعیف کند باید آگاهانه بهره گرفت. اصلاح طلبان با شرکت میلیونی خود درتشییع جنازه ی منتظری بار دیگر مشروعیت رژیم را مورد پرسش جدی قرار دادند. مرگ منتظری و پشتیبانی توده های مردم از او یک معضل تاریخی جامعه ایرانی را بار دیگر عیان ساخت: پاشنه ی آهنین استبداد دینی چنان مردم را خفه کرده که نمی توانند جز در چهارچوب مذهب با رژیم مذهبی مقابله کنند. آنگاه که مردم تمامی راه ها را بسته می یابند به تنها راه ممکن روی می برند و بدان امید می بندند. این موضوع می تواند در کوتاه مدت به ایجاد یک فضای باز برای یک کار درازمدت روشنگرانه ی توده ای مدد رساند، ادامه ی این وضعیت در درازمدت می تواند مبارزه مردم را به تباهی بکشاند، دین سالاری را جانشین دین سالار دیگر کند و جامعه را در یک دورتسلسل باطل گرفتار سازد. انسان روشنگر کسی است که روی به افق های دوردست دارد. او فریب غوغای عوام را نمی خورد، به دنبال اکثریت راه نمی افتد، در ضد قهرمان قهرمان نمی بیند و اسیر روزمرگی نمی شود. باید با شکیبایی و پی گیری  شالوده ی جامعه ی فردا را پی ریزی کرد. در یک دید درازمدت، کار ما روشنگری فلسفی، آگاهی و آگاهی بخشی در راه جدایی کامل دین از دولت است.

در پایان، بدون آن که بخواهم به نقش مثبت آقای منتظری در دوران پس از خمینی کم بها دهم و از احترام خود به او بکاهم، براین نکته تاکید می کنم که راه ما راه منتظری نیست.

تورنتو، ۲۳ دسامبر ۲۰۰۹