امروز اما "عصر اطلاعات دیجیتالی" نام گرفته و هنوز جرعه آبی‌ از گلوی کسی در هر کجای عالم فرو نرفته، می‌‌شود هم زمان در سراسر جهان 

 
 شهروند ۱۲۶۲ ـ پنجشنبه ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹

 

اندوه و شادی، روز و شب، خوب و بد، زشت و زیبا، عدالت و ظلم و… ضمن اینکه همزاد یکدیگرند، هیچ کدام‌ شان پایدار هم نیستند. آمد و شدشان هم دست خودشان نیست، همانگونه که ما آدمها.

نگاه به پشت سرمان اگر بکنیم و گامی به عقب، در روز‌های صد سال پیش بگذاریم، شاهد خواهیم بود که شادی‌های این سوی کره خاکی نمی‌‌توانست با  سرعت امروز جای خود را به رنج‌های آن سوی کره‌ بدهد. آن روزها اگر در آمریکا جشن زادروز مسیح برقرار بود و آن سوی کره‌ خاکی که فاصله زیادی با آمریکا داشت، مرگ هزاران انسان به خاطر بلاهای طبیعی‌ یا غیرطبیعی، به خاطر بی‌ خبری شادی مردم آن سوی دنیا مکدر نمی‌شد. چنانچه شادی میلاد مسیح در این سو نمی‌‌توانست اندوه آن سوی کره را کم کند. امروز اما "عصر اطلاعات دیجیتالی" نام گرفته و هنوز جرعه آبی‌ از گلوی کسی در هر کجای عالم فرو نرفته، می‌‌شود هم زمان در سراسر جهان شاهد آن بود و به همین دلیل اگر رویداد مهمی‌ در هر کجای دنیا رخ دهد می‌‌تواند بر غم و شادی همه جهان تاثیر بگذارد.

 اکنون که زمان شادی است و مردم جهان جشن میلاد مسیح را با شمع و درخت و آذین بندی‌های زیبا‌ برگزار می کنند و صدای خنده هاشان همه جا طنین انداز است، ناگاه این شادی با خبری که رسانه‌های دیداری و شنیداری پخش میکنند، جای خود را به اندوه و اشک میدهد. اشک در غم کسانی‌ که هرگز نه دیده اند و نه می شناسندشان. یا شاید با خوشبینی‌ بتوان عکس آن را هم متصور شد که رویدادی دیگر غم و اندوه را به شادی تبدیل کند.

یک دهه از هزاره سوم میلادی می‌گذرد و در همین ده سال آنهم در ایام برگزاری مراسم زادروز مسیح سه حادثه توانست پایکوبی بخشی از مردم جهان که دل در گرو دیگران دارند را به اندوه تبدیل کند. همه ی آنها نه تنها دست از شادی و شادخواری کشیدند که دست یاری به سوی اندوه زدگانی دراز کردند که تنها مخرج مشترکشان انسان بودنشان بود. این ها کسانی‌ اند که زیبایی‌ را جایگزین زشتی و عدالت را جانشین ظلم کرده اند تا بدین گونه زندگی‌ را برای همه، اگر نه سرشار از شادی کنند که گامی‌ در جهت بهبود آن بردارند.

 حوادث روی میدهند و هماره نتایجی به بار می آورند که گاه لبخند به لب می نشانند و گاه اشک در چشم، تا بر گونه جاری شود و شادی را بروبد و اندوه بر دل بنشاند. نتایج یک رویداد در روز‌های بعد از حادثه اما می تواند چنان باشد که زخم ناشی‌ ازآن هرگز التیام نیابد و یا بر عکس، حاصل آنچه که فردای یک رویداد تلخ شاهدیم، چنان است که اشکی اگر جاری ست، نشان شادی است و می‌‌بارد تا غبار اندوه را از چهره بروبد و لبخند بر لب بنشاند.





















روزهای مراسم کریسمس است و شادی بچه گانه ای هم لبخند بر لبهای مسیح باوران نشانده و بابا نوئل تحفه ای دارد که در روزهای نور و آذین در تاریکی شب آنهم از دودکش سیاه بخاری به کودکان منتظر می‌رساند. هنوز شادی هدیه‌هایی‌ که روزها زیر درخت کاج در انتظارش بودند، به پایان نرسیده بود که زلزله ای شدید شهر "بم" را لرزاند و نه تنها یکی‌ از با ارزشترین میراث تاریخ بشری "ارگ بم" را با خاک یکسان کرد که جان بیش از هفتاد هزار نفر را هم گرفت. رسانه‌های جهان تصاویر زنان و مردان فلاکت زده ای را در چشم جهانیان می نشاندند که نیازمند کمک و یاری انسان دوستانه بودند. خانه‌های خراب شده ای را نشان می دادند که اگر مسئولان واکنش سریع نشان می دادند و به دلیل تاریک اندیشی‌شان مانع ورود به موقع‌ نیروهای کمکی‌ جهانیان که از شادی دست کشیده بودند تا وظیفه انسانی‌ شان را انجام دهند، نمی شدند، شاید جان یک نفر که اکنون دیگر نیست نجات می یافت تا شاهد باشد که میلیارد‌ها دلار کمک سازمان‌های غیردولتی و دولت‌های سایر کشورها، هرگز در بازسازی ویرانی های شهرشان "بم" به کار گرفته نشد. زنده می ماند تا ببیند که مسئولان، خود اعتراف می کنند که مثلا از پنج هزار تخته پتوی کمکی‌ فقط هزار و دویست تخته آنها بین زلزله زدگان تقسیم شده و بقیه به همراه سایر کمک‌های انسان دوستانه جهانیان سر از بازار سیاه تهران و شهر‌های بزرگ درآورده است.

 شش سال از زلزله ی  "بم" می‌گذرد و هنوز این شهر بازسازی نشده و به گزارش بعضی منابع مستقل همچنان بخشی از مردم در کانتینر زندگی‌ می کنند. زلزله زدگان شهر "بم" هنوز بی‌ سر پناهند، اما مسلمانان جنوب لبنان که مورد هجوم وحشیانه دولت اسرائیل قرار گرفتند، همه خانه دار شدند و جنگ جنوب لبنان برایشان رحمت بود تا  خانه‌های گلی شان مدرن شود و مردم "بم" در اندوه عزیزان از دست رفته‌شان اشکشان را آبِ گِل کنند تا خشتی بر خشتی نهاده شود که باز با یک لرزه بر سرشان فرو ریزد و این دور باطل مرگ و زلزله و بی‌ غمی مسئولان تکرار شود.

زمان سر ایستادن ندارد و رویداد‌ها هم؛ یکی‌ شاد و دیگری اندوهناک. در ابوقریب فاجعه رخ می دهد و صدام اعدام می شود. در افغانستان نیروهای ناتو جشن عروسی‌ را بمباران می کنند و القاعده هر روز از روز پیش گویا قدرتمندتر می شود که آمریکا در سال ۲۰۱۰، سی‌ هزار نیروی دیگر به آنجا گسیل می‌کند. حادثه هایی شاد و غم انگیز مدام ورق‌های تاریخ را افزون تر از پیش میکنند.

***



باز هم روزهای برگزاری جشن میلاد مسیح است و زرق و برق چراغ‌ها و آذین بندی‌های خیابان‌ها جهان را در جشن تولد مسیح مشغول خود کرده که در بعد از ظهری سرد در بخش گرم و در نیمه ای دیگر باز هم زلزله ای دیگر ــ که چون این بار مرکز آن در اقیانوس بود"سونامی" نامش دادند ــ در چند کشور حاشیه اقیانوس (اندونزی، هند، تایلند و سری لانکا) جان بیش از چهار صد هزار نفر را بگیرد. چراغ‌ها به احترام به هلاکت رسیدگان خاموش شدند و باز نیروهای کمکی‌ به سوی زلزله زدگان شتافتند. اندونزی و هند بیشترین آسیب را دیده بودند. گفته شده که در سوماترای اندونزی بیش از صد و هشتاد هزار نفر جان باختند. دولت هند، کشوری که بخش بزرگی از مردم اش در رنج فقر و بی‌ چیزی اند چند روز پس از حادثه سونامی اعلام کرد که به کمک‌های مالی‌ نیاز ندارد و فقط نیروهای امداد برای نجات جان زلزله زدگان راهی‌ این کشور شوند. آن روز‌ها من هم در هند بودم و گزارش‌های این حادثه را هر روز برای رادیو فردا می فرستادم. یکی‌ پرسید، چرا دولت هند از دریافت کمک‌های مالی جهانی‌ سر باز می زند؟ در پاسخ گفتم: کمک‌های مردم فقیر و غنی هند به سونامی زدگان هموطن شان در حدی است که دولت ترجیح میدهد کمک‌های مالی‌ انسان دوستانه بین المللی راهی‌ اندونزی و یا سری لانکا شود که به آن نیاز بیشتری دارند. آخر فردای سونامی، ثروتمندان هندی و از جمله هنرمندانش چنان در کنار دولت ایستادند که واقعا نیازی به کمک خارجی‌ نبود. هنرمندان مشهور هند در شهر و روستای این کشور مشغول جمع کردن کمک از مردم شدند و در پایان روز سوم اعلام شد که یاری مردم چه فقیر و چه ثروتمند برای بازگرداندن منطقه سونامی زده به شرایطی بهتر از پیش کافی‌ است. مثلا "آمیتا باچان" هنرپیشه معروف بالیوود ضمن شرکت در کمپین جمع آوری کمک‌های مالی‌ در سطح کشور، شخصا بیست میلیون دلار به صندوق دولت هند واریز کرد و این مبلغ نیز از سوی خیلی از دیگر هندی‌ها هم تکرار شد. همین جا بگویم که هزار مرجع جمع آوری کمک هم نبود که همه به دولت اعتماد داشتند و کمک‌های خود را به حسابی‌ می ریختند که دولت برای بازسازی خانه‌ها و راه اندازی زندگی‌ دوباره مردم منطقه اعلام کرده بود.

 


 

اکنون پس از گذشت پنج سال شاهدان عینی و یک گزارش مستند تلویزیونی از منطقه سونامی زده در هند و سری لانکا نشان می دهد؛ موجی که خرابی‌ به بار آورد، اگرچه تعداد زیادی را به هلاکت رساند، اما فردایی که برای بازماندگان رقم زده است، شرایط بهتر زندگی‌ است. زنده ماندگان حادثه از کمک‌های دولت و مردم در شبه قاره هند و از کمک‌های بین‌المللی در سری لانکا برخوردار شدند و با درایت مسئولان از زندگی‌ مناسب تری نسبت به پیش از سونامی برخوردار شدند. چرا؟ شاید به این خاطر که این ها مردمانی هستند هندو و قرار است در آتش جهنم بسوزند. لابد به این خاطر که اگر لفت و لیسی هم بوده شامل بخشی از همه ی آن کمک ها شده و بیشتر آن صرف بازسازی شده است.

***

اوراق تاریک و روشن تاریخ هر روز بیشتر می شود و ماشین زمان هم بی وقفه در حرکت است.حوادث هم سوخت ماشینی هستند که تاریخ را می‌‌سازند؛ شیرین عبادی به خاطر فعالیت‌های حقوق بشری اش جایزه صلح نوبل می‌گیرد و خاتمی رئیس جمهور وقت به او تبریک نمی‌گوید، آقای کروبی به گفته خودش دو ساعت خوابید تا پس از بیداری شاهد ریاست جمهوری احمدی نژاد باشد. رعایت حقوق بشر در ایران تحت الشعاع برنامه اتمی قرار می‌گیرد تا ایران جهنم روزنامه نگاران شود و ابتدائی‌ترین حقوق انسانی‌ شهروندان پایمال.



اکنون باز هم زادروز تولد پیامبر عشق و دوستی است و کودکان نروژ اسباب بازی‌های نو  و دست دوم خود را برای هم سن و سال‌های خودشان در اینجا و آنجای عالم بسته بندی کرده ند تا لبخندی بر لبهای آن ها بنشانند. رسانه‌ها ضمن پخش این رویداد انسانی‌، خبر می دهند که در غزه مدرسه ای مورد هجوم نیرو‌های اسرائیلی قرار گرفت. همه راه‌های ورودی به غزه مسدود شده و اسرائیل از ورود نیروهای کمکی‌ بین المللی و خبرنگاران جلوگیری می کند. در چنین شرایطی مردم اگر در هجوم بی‌ امان هوایی‌ و زمینی‌ ارتش اسرائیل جان سالم به در برند، از تشنگی و گرسنگی می میرند که رساندن هر نوع خوردنی و آشامیدنی ممنوع شده است. آقای بوش  اعلام می‌کند که اسرائیل حق دارد از شهروندان اش در مقابل حمله موشکی حماس حمایت کند. این گفتار یعنی‌ چراغ سبز برای کشتار چهل روزه ای که شیرینی‌ جشن زادروز مسیح را به کام مردم جهان تلخ کرد.

منابع مستقل خبر می‌‌دهند که هنوز مردم غزه بی‌ سر پناه اند و در چادر زندگی می کنند و مدرسه‌ها هم چنان باز نشده اند. خبر می‌‌رسد دولت‌هایی‌ که قرار بود برای باز سازی غزه کمک مالی‌ ارسال کنند، تعهد خود را به سبب درگیری‌های بین حماس و جبهه آزادی بخش فلسطین که محمود عباس را رئیس جمهور می داند، هنوز انجام نداده اند. سازمان ملل قرار است جنایات نیروهای نظامی اسرائیل در غزه را بررسی‌ کند و به شهادت تنی چند از سربازان اسرائیلی که عذاب وجدان خواب از چشمشان ربوده، توحش بی‌ اندازه بوده است. شرایط در غزه پس از یک سال چنان وخیم است که در بیشتر کشورها در ایام جشن زادروز مسیح برای کودکان و مردم غزه باز هم کمک مالی مردمی جمع آوری شد و حتی یکی از دو دکتر نروژی که در آن روزهای آتش و خون در غزه بود و ضمن مداوای زخمی ها، چون چشم جهان عمل می کرد، در گزارشی که از غزه تهیه کرده، هشدار می دهد که اگر سیستم کمک رسانی به همین روالی باشد که امروز (تنها راه رساندن مواد خوردنی و آشامیدنی تونل هایی است که به طور غیرقانونی اندک موادی به درون شهر می رسد) علیرغم کاربرد راه های عملی سنتی توسط مردم، گرسنگی فراگیر می شود و جان هزاران نفر در خطر است.

"بم" ساخته نشده و کمک های مردم ایران و جهانیان معلوم نیست سر از کجا در آورده است. "غزه" هم مخروبه مانده  تا مسلمانان  به  سر عقل بیایند و بیش از اندیشه به قدرت، مردم را دریابند.

 سه حادثه و همه در روزهای برگزاری جشن میلاد مسیح در دهه اول هزاره سوم رخ داده است که یکی‌ از این سه رویداد تلخ(سونامی در دسامبر۲۰۰۴ )  منتهی‌ به بهتر شدن وضع زندگی‌ مردم شده و دو دیگر که زلزله بم و حمله اسرائیل به مردم بی‌ پناه غزه بوده است موجب بدتر شدن شرایط زندگی‌ مردم بوده که گویا مسئولان این دو حادثه مسلمان اند و در اندیشه حوریان بهشتی‌ کمک‌های مردم جهان را برای بهبود و رفاه حال کسانی‌ هزینه کرده اند که از زلزله زدگان و جنگ زدگان بهتراند.

***

اکنون باز مسیح را میلاد دیگری است و مردم جان به لب آمده ی ایران در فردای تولد مسیح با خروش خود زلزله بر جان کسانی انداخته اند که سال هاست ذره ای برای حقوق انسانی شهروندان اش اهمیت قائل نبوده اند. پیش لرزه های این زلزله ماه ها است که به طور جدی ریشه ی بی عدالتی را نشانه رفته است و اکنون باید امیدوار بود که با این زلزله که در روز عاشورا در تهران و شهرهای دیگر رخ داد، با چند پس لرزه درخت ظلم و بی عدالتی فرو ریزد و حق و آزادی جای آن را بگیرد. باز هم زلزله آن هم در ایران و روزهای پس از میلاد مسیح. این بار اما شاید امیدوار باشیم که فرو ریختن جور و ستم، شادی مردم جهان را دوچندان کند که عدالت و آزادی جای آن ها را خواهند گرفت.

از خود می پرسم آیا واقعا این آرمان که از پیش از برپایی جمهوری اسلامی در دل هامان خانه کرده و از سحرگاه مشروطیت به این سو در به در پیگیرانه در طلب آن هستیم، تحقق پیدا خواهد کرد؟ به خود دلداری می دهم که اگرچه هنوز هیچ کس برنامه ای برای فردای خشکیده شدن درخت جمهوری اسلامی اعلام نکرده، اما باید امیدوار بود که قانون مدارانه و با درایت همه چیز پیش می رود تا این زلزله موجب بازسازی خرابی های جنگ هشت ساله باشد و سی سال نابسامانی حکومت کسانی که به نام دین هر چه خواستند کردند.

زنده باد آزادی را فریاد می کشم و امیدوارم که آمال های سرخورده مان سرانجام به سامان برسد. 


 


 

* عباس شکری نویسنده و مترجم آزاد در اسلو ـ نروژ و از همکاران شهروند در اروپاست که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.