این هفته چه فیلمی ببینیم؟

 

contagion-poster

به تعریف ویکی پدیا، فوبیا، ترس نامعقول و شدید از یک موضوع، یک موقعیت یا یک شیی است و با این که فرد می داند ترسش نامعقول است ولی توانایی کنترل آن را ندارد.

خیلی ها ممکن است این حس ترس نامعقول را به خیلی چیزها داشته باشند.  برای من این حس وقتی پیش می آید که در محیطی بسته مثل آسانسور، مطب دکتر، کلاس یا سینما- غریبه ای کنارم شروع کند به سرفه یا عطسه کردن. نمی دونم تا به حال برایتان پیش آمده یا نه که در هواپیما نشسته باشید و فرد کنار دستی یا پشت سری تان تمام راه سرفه های آنچنانی بکند و دائم آب بینی اش را بگیرد و ناله کند. آن وقت است که من در سرم چنان داستانی از جرم هایی که دارد به بدنم وارد می شود می سازم که تا به حال پیش آمده از نگرانی تب کرده ام و همان باعث شده بیشتر مطمئن شوم که غریبه کنار دستی، مریضم کرده.

دیشب فیلمی دیدم که با وجود اینکه می دانم فیلم بود، چنان واقع بینانه مسئله همه گیر و اپیدمی شدن بیماری را در دنیا به تصویر کشیده بود که امروز تمام مدت باید به خودم یادآوری می کردم که اشکالی ندارد دکمه آسانسور را بزنم یا در بانک را باز کنم و قرار نیست از فردی که پشت سرم در صف ایستاده، مریضی مهلکی بگیرم.

داستان فیلم “Contagion” از یک فرودگاه آغاز می شود و زنی که منتظر پروازش نشسته. چیز زیادی در موردش نمی دانیم جز این که از سفری کاری از هنگ کنگ برمی گردد و قبل از رسیدن به مقصد، در شیکاگو توقفی چند ساعته دارد. زن به خانه می رسد، پسرش را در آغوش می کشد و می بوسد و فردا صبح هر دو به شدت مریض می شوند، تشنج می کنند و بسیار ناگهانی می میرند. دکترها دلیلش را مطمئن نیستند ولی حدس می زنند مننژیت باشد ولی وقتی  طی دو سه روز آینده چندین نفر دیگر در هنگ کنگ و شیکاگو با همان علائم می میرند، معلوم می شود که دنیا با اپیدمی بسیار جدی روبه رو است.

مرکز کنترل و پیشگیری بیماری ها و سازمان بهداشت جهانی همه کارها را متوقف می کنند تا چاره ای بیابند.  متخصصین عقیده دارند که مهمترین چیز این است که عموم مردم مطلع نشوند. آخرین تجربه دنیا آنفولانزای خوکی چند سال پیش بود که نتیجه اخطار به مردم چیزی نبود جز وحشت زده کردن آدم های سالم. دیگر این که هیچکس نمی داند عکس العمل مردم چه خواهد بود. گاهی کوسه ای پلاستیکی در فیلمی ترسناک باعث می شود مردم تا مدتی از اقیانوس دوری کنند و در عوض تمام اخطارهای روی پاکت سیگار اثری روی مردم ندارد. فکر می کنند بهتر است اول بفهمند هر آدم مبتلا به این ویروس ناشناخته امکان ابتلاء چند نفر به بیماری را دارد و امیدوارند شانس بیاورند و تا ٧٢ ساعت اطلاعات بیشتری کسب کنند. ولی روزها می گذرد و هنوز هیچ سرنخی ندارند جز این که زن مسافری که از هنگ کنگ آمده بود، ناقل ویروس بوده.

در این میان مردم هستند و زندگی روزانه. مسافران اتوبوس که یکی بعد از دیگری میله ها را می گیرند، دکمه های آسانسور که همه می زنند  جلسات کاری که همه با هم دست می دهند، بازی بچه ها در مدرسه و مدادهایی که دست به دست می شود. دکتری توضیح می دهد که هر فرد روزی دو تا سه هزار بار صورت خود را لمس می کند و در آن فاصله دستگیره های در، آبخوری و همه سطوح و نیز همدیگر را لمس می کنیم. زمان می گذرد بدون امید یافتن واکسن یا درمانی، ولی سران دولت ها هنوز عقیده دارند که نباید جزئیات را در اختیار عموم گذاشت. عقیده دارند که اگر وضعیت فوق العاده اعلام شود، مردم به همه جا حمله ور می شوند – بانک ها و پمپ های بنزین و فروشگاه های غذایی و بیمارستان ها  و در مقابل چنان وضعی، اپیدمی ویروسی کمترین نگرانی آنها خواهد بود  ولی با افزایش مرگ و میر، اوضاع از دست خارج می شود. همان طورکه پیش بینی می شد مردم به همه جا حمله ور می شوند و همه در شهرهایشان قرنطینه می شوند و اجازه مسافرت ندارند و برای تحت کنترل گرفتن آشوب ها، ارتش و تانک هایش باید وارد عمل شود. قبرستان ها حاضر نیستند جنازه های مبتلا را بپذیرند. در تمام کشورها، گورهای دسته جمعی کنده اند و جنازه ها را دسته دسته در کیسه می پیچند و خاک می کنند. پرستارها حاضر به کار نیستند. در سال ١٩١٨، آنفولانزای اسپانیایی، یک درصد از جمعیت دنیا را از بین برد و چنان اپیدمی امروزه می تواند بیش از هفتاد میلیون نفر را از بین ببرد.

وقتی بالاخره واکسنی پیدا می شود، دنیا به جهت مسائل امنیتی در مکان هایی سری و به سرعت شروع به تولید آن می کند. ولی با آماده شدن اولین سری واکسن ها، سئوال مهمی مطرح می شود: واکسن ها اول در اختیار چه کسانی قرار می گیرد؟

فیلم بسیار خوب و واقع بینانه به جزئیات می پردازد و به بسیاری مسائل اشاره می کند. آیا دولت ها دستشان با شرکت های داروسازی در یک کاسه است و برای پول درآوردن، تولید داروها را محدود می کنند؟ آیا امتحان کردن داروهای جدید روی حیوانات آزمایشگاهی، بیرحمانه است؟ اگر پای  نجات جمعیت بشر در میان باشد چطور؟ آیا در آن صورت انتخاب بین نجات جان یک میمون و یک انسان ساده تر است؟ آیا همه ما برای زنده ماندن به هر کاری تن می دهیم؟

فیلم را به چشم واقعیتی امکان پذیر نگاه کنید یا داستانی علمی تخیلی، یک چیز را بهتان قول می دهم – که بعد از تماشای این فیلم  تا چند روزی، وقتی دستتان را به دور میله های مترو یا اتوبوس حلقه می کنید و یا وقتی سبد خرید فروشگاهی را بر می دارید، فکرتان کمی مشغول جرم هایی خواهد شد که از نفر قبلی به جا مانده و حالا روی دست شما نشسته اند.

https://www.youtube.com/watch?v=4sYSyuuLk5g

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.