سالهای سال است که در آمریکا زندگی میکنم. خود ناخواسته و به اجبار کوچ کرده. ضربه دیده و هویت گم کرده! خیلی زود متوجه شدم که من 

 


 
شهروند ۱۲۶۷ ـ پنجشنبه ۴ فوریه ۲۰۱۰


 

ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم

جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم

                                             حافظ  

 اشکبوس طالبی

نمی دانم نام این نوشته را چه بگذارم ! درد دل؟ انتقاد؟ نامه سرگشاده؟ و یا روانشناسی گروهی ایرانیان؟


 

مقدمه

 سالهای سال است که در آمریکا زندگی میکنم. خود ناخواسته و به اجبار کوچ کرده. ضربه دیده و هویت گم کرده! خیلی زود متوجه شدم که من در این وادی تنها نیستم. ده ها هزار و شاید میلیون ها انسان دیگر همچون من به ناچار جلای وطن کرده و از آب و خاک و وابستگی های قومی و خانوادگی بریده و سرانجام به این سوی اقیانوس ها رسیده اند . به کدامین گناه؟ که این رشته سر دراز دارد.

 شاید مهاجران اولیه بعد از انقلاب اسلامی که به نوعی از ابواب جمعی رژیم سرنگون شده پهلوی بودند، کمتر از گروههای بعدی مهاجر، این دست و آن دست شدند و این گذار گسیختن و پیوستن دوباره را با هزینه های روحی ناچیزتری سامان دادند، اما موج مهاجرت های دوم و سوم، هم از نظر اجتماعی و هم از نظر بافت فرهنگی و طبقاتی به هیچ عنوان با مهاجران سلطنت طلب سنخیتی که نداشتند هیچ، بلکه به نوعى خود از آنها ضربه دیده و خشمگین و واخورده بودند و با هیچ چسب و سریشمی هم نمیتوانستند خودشان را به آنها بچسبانند. توده عظیمی از روشنفکران، معلمان، استادان دانشگاه، هنرمندان، دانشجویان المپیادی، خوانندگان، صاحبان مشاغل تکنیکی، مهندسان، پزشکان، حقوقدانان، نویسندگان، روزنامه نگاران، نقاشان، زندانیان سیاسی سابق و جدید، اعضا و هواداران جنبش های چپ و چریکی، پناهندگان سیاسی سکولار، فعالان جنبش های زنان، اقوام و ملیت های زخمی شده و خونین و اقلیت های مذهبی که همگی به نوعى از خفقان حکومت دینی به تنگ آمده بودند و دستگاهای عریض و طویل ارگانهای دیکتاتوری شیعه آنها را به حاشیه یا حتی خارج از جامعه پرتاب کرده بود.

این گروه عظیم نسبتاً میانسال و نسبتاً باهوش و دانشگاه دیده، که هرکدام داستان زندگیشان میتواند موضوع فیلمها و داستانهای تکاندهنده ای باشد، دل و جان به آتش نهاده و خود را از کوه ها، رودها، بیراهه ها و شهرهای ناشناخته به اروپا و امریکا رساندند. این جریان کنده شدن به اجبار و ریشه زدن به اکراه چندان هم ساده و بدون هزینه های روحی، جسمی، اقتصادی و خانوادگی نبود. داستانهای زیادی از جنونهای آنی، طلاق، زندان، انحراف، پرخاشگری بیمارگونه و حتی خودکشی و دیگرکشی از این گروه ثبت شده است. سالها طول کشید تا آبها از آسیابها بیفتد و پرخاشگری ها و مشکلات عاطفی درونی ته نشین شوند و واقعیت های زندگی جدید چشم بگشایند. سالها طول کشید تا این گروه میلیونی از هم گسیخته و ناامید و افسرده و شکست خورده و خسران دیده، بر آسیب های روانی خود چیره شوند و از حس بدگمانی و توهم توطئه فرا روند، تا با وضعیت به غایت پیچیده و نامتجانس جامعه جدید و فرهنگ جدید هم رنگ و سازگار شوند و سالهای دیگر گذشت تا آرام آرام و با احتیاط و سوء ظن کمتر گروه گروه به هم پیوستند و در محلات و شهرها و حتی ایالات ها با ایجاد کانونهای فرهنگی، کلاسهای فارسی، برنامه های چهارشنبه سوری و عید نوروز و انتشار مجله ها و نشریات فارسی زبان، گسترش موسیقی سنتی در تلاش بازسازی و تثبیت هویتIdentity  از دست رفته بودند.

در فاصله سالهای ۵۷ تا ۶۲ که عمده ترین گروه های مرفه و بورکرات و تجاری و مهاجران ایرانی در امریکا را طیف سلطنت طلب فراری یا رانده شده ی مغلوب تشکیل می دادند که عمدتا صنعتی وابسته و ارتشیان طبقه متوسط به بالا بودند. آنها خیلی ساده تر خودشان را سازمان دادند و زیر پرچم درفش کاویانی و شیر و خورشید سرخ انسجام یافتند. آنها کالیفرنیا را مرکز زندگی جدید انتخاب کردند تا شهر لوس آنجلس را به تهران جلس تبدیل کرده و به نوعى سیستم شاهنشاهی ـ تهرانی را با کمی دست کاری و زرق و برق دموکراسی خواهی بازسازی نمودند و به علت داشتن تجربه و امکانات وسیعتر و بهره برداری از ایستگاه های رادیویی و برنامه های تلویزیونی خود را به سخنگوی کل جامعه ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی ارتقاء دادند. مهاجرت سازمانی و تشکیلاتی مجاهدین خلق به عراق و تخاصم مسلحانه آنها با رژیم جمهوری اسلامی و تبلیغات گسترده و سازمان یافته آنها در اروپا و امریکا توانست بخش وسیعی از سیاستمداران اروپایی و آمریکایی را به هواداری خود ترغیب کند و عملاً به تنها صدای رادیکال مخالف جمهوری اسلامی در خارج تبدیل شدند.  نمایندگان مجاهدین در دهه ۸۰ و ۹۰ با گسترش تظاهرات افشاگرانه، خودسوزی، افشای شکنجه ها و اعدامهای تکان دهنده در زندانهای ایران توانستند در میان لایه های میانی اجتماع ایرانیان، آمریکائیان و اروپائیان نفوذ قابل توجهی دست و پا کنند و خود را به عنوان تنها نماینده (اپوزیسیون آلترناتیو) جمهوری اسلامی در خارج جا بزنند.  حمایت بخش های وسیعی از قانون گذاران و سیاستمداران مجالس اروپایی و کنگره آمریکا از مجاهدین باعث شد که رهبری آنها دچار توهم شده تا در پناه ارتش صدامی به ایران حمله کنند که نتیجه این خودکشی سیاسی را در عملیات فروغ جاویدان دیدیم.

تضاد غرب با حکومت ایران و سیاست محاصره و منزوی کردن ایران فرصتی طلایی برای مجاهدین و سلطنت طلب ها فراهم آورد تا بتوانند بخش هایی از دستگاه قانونی و اجرائی امریکا را قانع کنند تا از سیاست محاصره و انزوای ایران از تحریم اقتصادی هم فراتر رفته و عملاً امریکا را به نفی جمهوری اسلامی و تغییر رژیم در ایران بکشانند. تلاشهای بیل کلینتون برای دوخت و دوز کردن رابطه پاره پاره شده ایران و امریکا، و معذرت خواهی مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه کلینتون از ایران به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مرهمی بود بر زخم کهنه و مقدمه ای بود بر درمان بی اعتمادی عمیق بین دو کشور که متاسفانه ناتمام ماند. قدرت گیری نئوکان ها در امریکا فرصت طلائی و ممتازی بود برای سرنگونی طلبان جمهوری اسلامی. این بار مجاهدین و سلطنت طلب ها ساز و نقاره زدند و به جشن و پایکوبی پرداختند و نقل و نبات پخش کردند که ای ملت مهاجر، چه نشسته اید، چمدانها را سفت و سخت ببندید که وعده دیدارمان در تهران است و پروازهای آزادی در راه . .

تلویزیونهای لوس آنجلس بر شیپورها دمیدند که جمهوری اسلامی رفتنی است و آخوندها دارند به دنبال سوراخ موش میگردند. و چه خوب که امریکا با ماست و ما هیچ ابایی نداریم که برای رفتن جمهوری اسلامی، صدام که هیچ، دست جورج بوش و اولمرت و ناتانیاهو را هم بفشاریم!

 این ها بخشی از واقعیات های دردناک و اسف بار خشم فروخفته و تحقیر شده ما ایرانیان است تا به هر قیمت که شده برای افسردگی جمعی  و خصومت و پرخاشگری فردی خود، دلیل تراشی کرده و بر آن مرهمی انقلابی تجویز کنیم. من  قدرت عظیم ویرانگری این خشونت  و عصیان را به روشنی می بینم و آن را به عنوان یک واقعیت تکان دهنده،  اما  کور ارزیابی می کنم.


 



 

وجود یک سازمان گسترده مسئول می توانست و می تواند این انرژی جمعى را در جهت بهسازی ایران فردا به کار گیرد تا به شکلی متعال پالایش یافته و ته نشین شود  و گرنه هر آن امکان دارد تا با تخلیه کور و خشن،  این انرژی خفته،  به یک کشت و کشتار دیگر همچون انقلاب ۵۷ تبدیل گردد.

 کارنامه روانشناسی اجتماعی ما ایرانیان مهاجر فقط به همین خلاصه نمیشود. آن توده عظیم مهاجر میانسال تحصیلکرده و حساس سیاسی که در امواج سوم و چهارم مهاجرت وارد امریکا و اروپا شدند از بیخ و بن از قماش دیگری بودند و از بخش های مختلف قومی ـ شهری و جغرافیای ایران، خیلی زود از شعارها و برنامه های سلطنت طلبی و مجاهدین و بوشی ها سرخورده شدند و به دنبال چاره ای دیگر بودند. آن دسته عظیم از ایرانیان که خود هم از سلطنت طلب ها زخم خورده، هم از مجاهدین سرخورده و هم از نئوکان ها دل چرکین بودند، آرام آرام به خود آمدند که ما آن نیستیم که مجاهدین میگویند و  آن نیستیم که سلطنت طلب ها ترسیم میکنند و آن نیستیم که جمهوری اسلامی تصویر میکند. ما را نه اشتهای دوباره به سلطنت  رسیدن است و نه آرزوی جامعه بی طبقه توحیدی مجاهدین و نه توان و تحمل حکومت دینی و خرافه پرستی جمهوری اسلامی باید راهی جست. سخنی دیگر گفت. به طور دیگر سرود و بر هویت اجتماعی کهنه هویتی  نو ساخت.


 

تاریخچه نایاکNIAC

 اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی گروه اندکی جوان زیر ۳۰ سال در مریلند گرد هم آمدند. اینها جوانانی بودند دانشگاه دیده در غرب،  ریشه در ایران زده  و شاخ و برگ در اینجا روئیده- هم آنجایی و هم اینجایی- آشنا و مسلط به هردو زبان، آشنا به فرهنگ جامعه میزبان و آشنا به زیر و بم کار سیاسی ـ مدنی در جوامع غرب. این گروه انگشت شمار بر آن شدند که می شود طوری دیگر زیست، به گونه ای دیگر عشق ورزید، به شیوه ای  دیگر اندیشید و طور دیگری هویت ساخت. همگی به این باور داشتند که دانستن قدرت می آفریند و قدرت تغییر می آورد و چنین ساده و روشن پایه های یک تفکر دو فرهنگی  ایرانی- آمریکایی، نطفه بست. دو سالی طول کشید تا این پچ پچ ها به یک فعالیت جمعی تبدیل شد. چنین بود که سازمانی تولد یافت که بعدها به نایاک(NIAC) معروف شد: سازمان ملی ایرانی- آمریکایی.

 اصلی ترین هدف این سازمان در وحله اول،  آشنا کردن ایرانیان مقیم امریکا به حقوق شهروندی خودشان بود  در محدوده محل زندگیشان.  و سپس، امکان اثرگذاری آنها به عنوان شهروند رای دهنده بر نمایندگان و منتخبان محلی و ایالتی،  چه جمهوری خواه،  چه دموکرات و چه بیطرف. این سازمان با برپایی کارگاه های آموزشی در ایالات مختلف امریکا به ایرانیان علاقمند آموزش می دهد که چگونه میشود رو- در- رو با نمایندگان خودشان صحبت کنند و مسایل و مشکلاتشان را با آنها در میان بگذارند. و از این طریق، با دادن رای در انتخابات نمایندگان خود ایفای نقش کنند.

 این سازمان به هموطنان خود آموزش می دهد که " دیگر دور گود نشستن کافی است، سر به زیر انداختن و در حاشیه زیستن کافی است، غرولند کردن و  دیگران را ملامت کردن کافی است. باید رفت و زندگی جدید شهروندی در امریکا را تجربه کرد. دموکرات بودن آموزش می خواهد. هیچکس از مادر دموکرات یا جمهوری خواه زاده نمی شود."

 من خود در یکی از اولین workshopهای نایاک در دانشگاه تاوسن در مریلند شرکت کردم. با بدگمانی و پیشداوری، ولی خیلی زود متوجه شدم که این جوانها خیلی بیشتر از من می دانند که چگونه باید کار سیاسی کرد. وقتی اولین بار در محل کار سناتور دموکرات ایالات مریلند حاضر شدم تا مسائل خودم را مطرح کنم آشکارا عصبی و نامطمئن بودم، ولی اکنون فاصله من با هر کدام از نمایندگان سنا وHouse فقط یک تلفن و یا یک ایمیل است. این ها را من از نایاک یاد گرفته ام .

بگذریم نایاک موفق شد. به عنوان سخنگوی بخشی از ایرانیان در آمریکا به آمریکاییان بگوید که "ما هم ایرانی هستیم ولی از قماشی دیگر. حرفهای شما را می فهمیم و در ساختن این جامعه پا به پای شما کار می کنیم. در بیمارستان ها، مدارس، کارگاه ها، دانشگاه ها و در همه جا حضور داریم، چون شما مالیات می دهیم و ما هم همچون شما در صفوف انتخابات می ایستیم و می توانیم با حضور خود ترازوی انتخابات را کمی این بر و آن بر کنیم. صدای مارا بشنوید. ما را باور کنید. صدای ما از نوع دیگر است."

 بچه های نایاک می دانستند که بر خلاف رود شنا می کنند. سال هاست که سلطنت طلب ها و مجاهدین خود را یگانه سخنگوی ایرانیان جا زده اند و کسی در کنگره یا روزنامه ها گوشش به آنها بدهکار نیست! صدای نارسای نایاک در میان همهمه فریاد "ایران رجوی/رجوی ایران" و رادیو تلویزیون های لوس انجلسی گم و گور می شد و گاه به تمسخر و گاه با خشم و چشم پوشی بدرقه می گردید.

اما واقعیت ها چیز دیگر بودند،  سخت و سمج، و جامعه امریکا آماده شنیدن و تجربه کردن و دانستن بیشتر. آرام آرام تعدادی از فعالان سیاسی آمریکایی، روزنامه نگاران، نویسندگان، و فعالان حقوق بشری و حتی تعدادی از نمایندگان دموکرات و جمهوریخواه به خود آمدند که ای دل غافل ما را باش که به بیراهه می رفتیم و قبول کردند که به این جوان ها گوش کنند. این بود که نایاک جوانه زد و شاخ و برگ آراست. صداها رساتر شدند و عضویت ها از انتظارات گذشتند و گروه های مختلفی از ایرانیان و آمریکاییان به آن پیوستند. کار مداوم و آرام و آگاهانه برای نایاک اعتماد و احترام آفرید تا جایی که اکنون دو نماینده سابق کنگره یکی دموکرات و یکی جمهوری خواه و دو دیپلمات طراز اول سابق آمریکایی یکیLimbert  و دیگریPickering  جزو هیات مشاور نایاک هستند و ده ها حقوقدان و پزشک و نویسنده خوشنام ایرانی نیز به نایاک مشاوره می دهند.

در ۷ سال گذشته از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۹ نایاک موفق شده برنامه های زیر را به اجرا در آورد:

 ۱ـ  تشکیل ۵ کنفرانس سیاسی در کنگره امریکا در مورد روابط امریکا و ایران و آشنا کردن نمایندگان با وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران و دفاع از راه حل دیپلماتیک برای حل مسأله انرژی اتمی؛

 ۲ـ  برپایی ۲۰ کارگاه آموزشی workshop در ایالت های مختلف امریکا برای ایرانیان و آموزش آنها در استفاده قانونی و مدنی از حقوق شهروندی خود و تاثیرگذاری بر جریانات زندگی روزانه شهروندی در امریکا؛

۳ـ  حدود ۲۰ جلسه briefing کارشناسی درDC و آگاهی دادن به اعضای کنگره و کارمندان بلندپایه نمایندگان سنا و House در رابطه با ایران؛

۴ـ کمپین وسیع در انتخابات امریکا که نایاک موفق شد ده ها هزار ایرانی را که در امریکا زندگی میکنند به پای صندوق انتخابات بکشد تا بتوانند با دادن رای خود از نمایندگان دلخواه ایالات خود پشتیبانی کنند؛


 


 

۵ ـ سازمان دادن به کمپین وسیع بر علیه National Geographic Society که نام خلیج فارس را به خلیج عربی تغییر داد. و سعی این  کمپین موفقیت آمیز موجب شد که این نشریه معتبر جهانی خود در شماره ۸ این نشریه اصلاح کرده و از آن پس همیشه از نامه خلیج فارس استفاده کند.

۶ ـ ایجاد رابطه نزدیک و همکاری با سازمان New America Foundation وAmnesty International  در رابطه با حقوق بشر در ایران و نحوه رابطه دیپلماتیک با ایران؛

۷ـ فعالیت موفقیت آمیز نایاک برعلیه لایحه جنگ با ایران که از طرف لابی پر نفوذ اسرائیلی ـ ای پک ـ به مجلس نمایندگان رفته بود که این لایحه تصویب نشد و این اولین پیروزی نایاک بر علیه "ای پک" در کنگره امریکا بود.

۸ ـ کمپین اعتراضی بر علیه Jane Harman  نماینده ایالت کالیفرنیا  که در مجلس پیشنهاد جدائی اقوام و ملیت های ایرانی را داده بود که بلافاصله نماینده مذکور بر اثر اعتراض وسیعی ازطرف ایرانیان حرف خود را پس گرفت و اظهار پشیمانی نمود؛

۹ـ کمپین اعتراضی به آقای McCain کاندیدای حزب جمهوری خواه برای ریاست جمهوری که در یک جلسه به شوخی گفته بود :"بمب بمب بمب ایران" که منجر به معذرت خواهی وی شد.

۱۰ـ کمپین اعتراضی و موفقیت آمیز بر علیه Hillary Clinton که در موقع انتخابات گفته بود ایران را نابود میکنیم- که منجر به اصلاح حرف خود شد.

۱۱ـ مبارزه و اعتراض به تبعیض شغلی و استخدامی در" مانستردات کام"  که منجر به رفع تبعیض استخدامی از ایرانیان آمریکایی شد.

۱۲ـ کمپین اعتراضی بهDon Imus  گوینده تلویزیونی MSNBC  که در یکی از برنامه های خود در سال ۲۰۰۴ گفته بود "خوشحالم که هواپیمای ایرانی سقوط کرده و ۴۳ نفر کشته شده اند" بر اثر نامه ها و ایمیل ها و تلفن های اعتراضی این بنگاه  تلویزیونی از ایرانیان پوزش خواست .

۱۳ـ  نایاک همچنین موفق شد با  نویسنده و کارگردان فیلم"Crossing Over" مذاکره و  مجادله کند که در فیلمنامه ایرانیان را  به عنوان "Honor Killing"  معرفی کرده بود. نایاک بالاخره توانست آنها را قانع کند که این برچسب هیچ واقعیت ندارد و لذا منجر به تغییر فیلمنامه و اصل فیلم شد که می توانست مثل فیلم "Not Without My Daughter" تصویر خشن و غیر واقعی از ایرانیان نشان دهد.

۱۴ـ یکی دیگر از موفقیت های نایاک در دفاع از هویت ایرانی،  کمپین جدید این سازمان بر علیه Ralph Lawer  و  Mike Smith از گویندگان Fox Sport که حامد حدادی اولین بازیکن بسکتبال تیم ممفیس  درایالت تنسی را مسخره کرده بودند و گفته بودند مگر ایرانی ها هم می توانند بسکتبال هم بازی کنند؟ در طول ۲ شب حدود ۲۰۰۰ ایرانی با سازماندهی نایاک با تلفن و ایمیل اعتراض خودشان را بیان کردند که در نتیجه این دو گوینده در همان رادیو از مردم ایران و آقای حدادی معذرت خواهی کردند.

  ۱۵ـ  یکی از جالب ترین فعالیت های نایاک که در حال اقدام است کمپین جهانی در مورد ندا آقا سلطان است که از طرف روزنامه TIME  به عنوان زن سال شناخته شده و عکس ایشان در جلد مجله چاپ شود. ما همه را به این کمپین انسانی دعوت میکنیم شاید ندا آقا سلطان بعد از زنده یاد مصدق یک ایرانی دیگری باشد که در سطح جهانی از او قدردانی گردد.

 ۱۶ـ یکی از موفقیت های دیگر نایاک در تابستان امسال بود که با رایزنی فراوان توانست دستگاه اجرایی امریکا و سیاست خارجی امریکا را قانع کند تا در مورد کودتای انتخاباتی و جنبش مردمی سبز موضع بگیرد و از جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران حمایت کند تا حدی که اوباما در رابطه با پذیرش جایزه صلح نوبل به طور غیر مستقیم جنبش سبز و ندا آقا سلطان را مستحق این جایزه جهانی قلمداد کرد.

 

واکنش ها به موفقیت های نایاک

 این فعالیت ها و حضور موثر نایاک در صحنه ی سیاسی امریکا واکنش های طبیعی فراوانی را باعث شد که همگی از نظر روانی توجیه پذیرند. سلطنت طلبان بیش از دیگران واکنش نشان دادند البته با شانتاژ سیاسی، کمپین ترساندن ایرانیان از نایاک که نایاک حقوق بگیر جمهوری اسلامی است و برای جمهوری اسلامی لابی میکند. پیچ هر تلویزیون ایرانی لس آنجلس را که باز کنی توهین و تهمت و ناسزاگویی است که بر سر نایاک می بارد و دلیلشان این است که نایاک دیگر کیست… ماییم  یگانه پهلوان میدان- شماها یا با مائید یا مخالف ما- چون با ما نیستید پس با جمهوری اسلامی هستید. رنگ ها دو نوعند یا سفید یا سیاه و هیچ رنگ دگر در میانه نیست. ناسزا گفتند و تهمت زدند، پرونده سازی کردند و صدای "های دزد ـ های دزد" سر دادند.

 این رفتارها و پرخاشگری ها از طرف هموطنان سلطنت طلب طبیعی به نظر می رسد چون تهمت زدن و ترور شخصیت نشانه شکست است و از منطق و حقیقت گویی و پروژه دموکراسی خارج است. درست حالت آن آدم دهاتی را دارد که هنگام شب تنها در جنگل راه می رود و آواز می خواند و ناخود آگاه می خواهد چنین وانمود کند که چقدر نترس و دلیر است که به تنهایی در جنگل راه می رود و آواز هم می خواند ولی تو و من به درستی می دانیم که این آواز خواندن سرپوشی بر تنهایی و ترس و دلهره است.

 اما مجاهدین دیگر چرا؟ آنها که خود را انقلابی و یگانه آلترناتیو ابدی جمهوری اسلامی جا می زنند و قاعدتاً باید از بهم پیوستگی و سازمان یافتگی ایرانیان مهاجر خوشحال باشند و چون اهل دموکراسی و تحمل و سعه صدر هستند نباید از چند صدایی آزرده شوند. برایم تعجب آور بود که چگونه این گروه "خوشنام متحد صدام"  شمشیر از رو بسته اند و انگار که کفری و معصیتی به وقوع پیوسته و گروهی دیگر زیر پرچم "خلق قهرمان" سینه نمی زنند و شوربختانه به شیوه ای دیگر می اندیشند و آنها نیز دست و پا زدند که از سلطنت طلب ها عقب نیفتند و گوی سبقت ببرند. ناسزاگویی و تهمت را به جایی رساندند که ای دل غافل بیائید و بدانید که نایاک غیرقانونی است چون برای جمهوری اسلامی لابی می کند. تازگیها آقایی از آریزونا با نام مستعار "داعی" که خود را نویسنده و خبرنگار می داند به دستگاه امنیتی امریکا چشمک می زند که ای کجایید خفته در هتل ها! نایاک غیر قانونی ست و برای جمهوری اسلامی لابی می کند. بگیرید آنها را ببندید و شلاق و حد بزنید که پا از گلیم بیرون نهاده اند . معنی خودمانی این حرف این است که ای امنیتی های امریکا چرا کاری نمی کنید؟ و ای ایرانیهای هموطن ببینید که این نایاکیها برای جمهوری اسلامی کار می کنند و ما با جمهوری اسلامی می جنگیم. آنها را لو بدهید و بهFBI  بسپارید. اما خود جناب ایشان شاید یادشان رفته باشد که در یکی از ایمیل هایش به Timmerman جمهوریخواه نوشته بود برای پایین کشیدن اوباما و کلینتون باید نایاک را پایین کشید و شخص تریتا پارسی را.

آخر کجای این حرف قانونی است و انقلابی و ایرانی؟ که تو در کشوری زندگی میکنی و می خواهی رییس جمهور منتخب و(یگانه سیاهپوست) آن را پایین بکشی تا بر زخم خود مرهم بگذاری. این دوستان مرا به یاد آن کولی نگون بخت می اندازد که به خاطر انتقام از همسایه بچه اش را می کشد!

 



 

یادم آمد در جوانی در دانشگاه اصفهان وقتی ساواک به خانه ام حمله کرد چند تا کتاب از حزب توده و چند تا  جزوه از شریعتی به دست آورد. بعدها در دادگاه نظامی ادعا شد که من مارکسیست اسلامی هستم و لذا باید اعدام شوم. نمی دانم این دوستان مخالف نمی دانند که دموکراسی ایجاب می کند که اختلاف باشد و حل اختلاف هم درگرو مکالمه، بحث و جدل و شنیدن نقطه نظرات طرف مقابل  می باشد. مگرنه حکیمی گفت:"دلایل قوی باید و معنوی … نه رگهای گردن به حجت قوی." 

شایعه پراکنی، دروغ پردازی، ترور شخصیت و ترساندن اگر نتیجه ای داشت مک کارتیسم باید تا حالا آمریکا را قبضه کرده باشد و اگر می شد با ترساندن و شانتاژ سیاسی دیگران را خاموش کرد جمهوری اسلامی به چنین منجلاب فلاکت باری در نمی افتاد.


 

نتیجه و نقطه پایانی

دوستان،  دیگر بس است نعل وارونه زدن و خرگوش را رنگ کردن و به نام بزغاله فروختن ـ بگذار تا روزنامهWashingtonTimes که به قول Joe Klein  نویسنده پرتوان TIME که این روزنامه دست راستی راNeo Religious Cult  نام گذاری کرده،  برایتان به به و چه چه بسرایند و گاه و بیگاه از شما کُد بیاورند، که اینگونه مبارزه کردن ها و تاکتیک ها نخواهند توانست نایاک و هواداران آنها را خاموش کرده و فراری دهند. صادقانه می گویم بهتر است به خود آیید و یکبار هم که شده از خود بپرسید راستی ما ها در این ۳۰ساله  مهاجرت چه کرده ایم؟ و  کجا ایستاده ایم؟   کارنامه ۳۰ ساله ما چیست؟ در کجاها موفق بوده ایم، چه گلی بر سر ایرانیان کاشته ایم؟ آیا من ایرانی که چند تایی هم شلاق خورده ام و چند صباحی را هم در انفرادی شاه و شیخ بوده ام و شغل و زندگیم را هم در کشورم از دست داده ام و چند تائی هم اعدامی نثار این آب و خاک کرده ام، حق این را ندارم که از شماهای مبارز بپرسم که شما در دل این امریکا و اروپای دموکرات چه کرده اید؟ دستاورد ۳۰ سال مبارزه ی شما چیست؟ کدامین پناهنده را ماوا داده اید؟ کدامین زندانی سیاسی را به آغوش گرفته اید؟ با کدامین مادر داغدیده گریسته اید؟ شماهایی که خود را انقلابی، آلترناتیو، مترقی، دمکرات،  آزادیخواه و ملی و طرفدار رفراندوم جا می زنید چگونه است که تحمل یک رییس جمهور سیاه پوست را ندارید که می خواهد راه دیگری را برود که نئوکان های همکار شما نمی پسندند و شما می خواهید او را به هر شکل که شده پایین بکشید.  ای شماهایی که مخالف جنگ و برادرکشی هستید کجای سیاستتان نشان می دهد که به آنچه که می گویید باور دارید؟ لااقل آزاده باشید! چون داریوش همایون که گفت: "من حاضر نیستم همراه نئوکانها و اسرائیلی ها بر علیه کشورم بجنگم. اگر حمله ای صورت گیرد من در کنار جمهوری اسلامی از وطن دفاع خواهم کرد".  شما باید بدانید که احمدی نژادها خواهند رفت، خامنه ای ها هم همینطور،  ولی ایران ماندنی است و خواهد ماند و ما امیدواریم که بسازیمش. شماها که نمی توانید پاسخگوی ۳۰ سال سردرگمی و انفعال خود باشید چگونه انتظار پاسخگویی از رژیم جمهوری اسلامی را دارید و چگونه به خود حق میدهید به دیگرانی که در این مدت کوتاه، به قول خودتان می توانند روی سیاست گذاری های کلان امریکا با ایران تاثیرگذاری کنند ناسزا بگویید؟ انتقاد کردن حق و وظیفه شما و ماست.  انتقاد کنید اما طلبکاری نکنید. اگر حساب و کتابی در پیش باشد شماها طلبکار که نیستید هیچ کلی هم بدهکاری بالا آورده اید. آیا بهتر این نیست که به قول حافظ:

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم           

جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم


 

دسامبر۲۰۰۹


 


 

Ashkbous Talebi, professor in psychology
Baltimore City College
Department of Psychology and Human Services
۲۰۰۱ Liberty Heights Ave.
Baltimore,MD 21215
ASHKBOUS@BCCC.edu
            or
ashkbous@hotmail.com