این مقاله ی من مقداری طولانی خواهد شد و افراد کم حوصله ممکن است تا انتها نخوانند اما می دانم که گروهی خواهند خواند و ضرورت دارد برخی مسائل را عمیق تر ریشه یابی کرد، ولو این که متن کمی طولانی شود.
برداشت من این است که در جامعه هایی که دموکراسی برقرار نیست و بویژه در کشور ما که رسما دیکتاتوری مذهبی حاکم است و هر صدای مخالف و مستقل از قدرت و نیروهای اقماری اش، فورا سرکوب می شود، نقش نهاد های مستقل اجتماعی و مدنی می بایست منتقد قدرت و مناسبات حاکم و در جهت تقویت بنیان های فرهنگی- اجتماعی و مدنی باشد. برای این که کلی گویی نکرده و به حواشی نپرداخته باشم، به رویدادهای اخیر کشور اشاره می کنم و مفاهیم و نیات خود از طرح این مسئله را با استفاده از فاکت های عینی تر بیان می کنم.

حشمت الله طبرزدی

حشمت الله طبرزدی

با پیروزی حسن روحانی که کاندیدای مشترک رفسنجانی- خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی بود و سکوت رضایت آمیز موسوی و کروبی را همراه داشت، فضایی بر جامعه حاکم کردند که گویا قرار است روحانی زندانیان سیاسی را آزاد کند، فضای امنیتی را از بین ببرد، آزادی بیان را نهادینه کند، آزادی های اجتماعی را مستقر سازد و به وضعیت معیشتی مردم سر و سامان بدهد. این فضای ساخته شده توسط اصلاح طلبان حکومتی و رسانه های غربی حامی از جمله بی بی سی، رادیو فردا، و سایت هایی مثل جرس و کلمه و امثال آن به اندازه ای پر رنگ بود که بخشی از جامعه ی سیاسی انتظار داشت در همان ماه اول از پیروزی روحانی، بسیاری از یخ های سیاست داخلی و خارجی ذوب شود و حد اقل همپیمانان نیروی پیروز یعنی موسوی، رهنورد و کروبی آزاد شوند. حتا با پیروزی روحانی بار دیگر جوانان به خیابان برگشتند و اعلام کردند که رای خود را پس گرفتیم!

این زودباوری و شادمانی زود هنگام، اما با عکس العمل تند دیکتاتوری و نیروهای پیرو رو برو شد و طلبکارانه اما صریح اعلام کردند که فتنه گران باید توبه کنند. این هجوم مهندسی شده، به گونه ای شدت یافت که در یک ماه گذشته انگار به تازگی جنبش سبز زاییده شده بود و ادبیات رسمی حاکم بر رسانه ها مملو از واژه های کسل کننده و بی معنای فتنه و توبه بود.

البته از سوی آزادیخواهان این کار سرکوبگران به لحاظ این که مسبوق به سابقه بود، جدی گرفته نشد و در جاهایی نیز گفته شد که این هوچی گری تبلیغی نشان از قدرت جنبش سبز دارد و شاید اصلاح طلبان حکومتی نیز چنین عکس العملی را پیش بینی نکرده بودند اما اگاهان می دانستند کسانی که انتخابات را مهندسی کرده اند پای این مسائل نیز نشسته اند. بنا بر این، دوره ی اخیر را با حملات بی امان تبلیغی اقتدارگرایان سرکوبگر پشت سر گذاشتیم.
اما به ناگاه در درون اصلاح طلبان حکومتی اتفاقاتی روی داد که همه را شگفت زده کرد. جناب اقای روحانی که با مخالفت با محمود احمدی نژاد و جانبداری از شعار های جنبش سبز به قدرت رسیده بود، مصطفا پور محمدی را به عنوان وزیر دادگستری، علی جنتی را به عنوان وزیر ارشاد، علی قباد را وزیر کار و رحمان فضلی را به عنوان وزیر کشور معرفی کرد. این در حالی بود که رای دهندگان به روحانی بر این باور بودند که او دکتر عارف را به عنوان معاون اولی، مسجد جامعی را وزیر ارشاد و حداقل کسانی چون یونسی و امثال او را به عنوان وزیر اطلاعات برمی گمارد. تبلیغات اغواگر سرکوبگران و فشار های وارده ی آنان بر روحانی، کار خود را کرده بود و اصلاح طلب های حکومتی دست از پا درازتر در برابر افکار عمومی به حالت استیصال و شرمندگی به جایگاه خود برگشته بودند. مگر همین ها نبودند که عده ای را به پای صندوق های رای کشاندند و به نام جنبش سبز از آن ها برای روحانی رأی جمع کردند، آیا قرار بود با رأی آن ها پورمحمدی، جنتی و رحمان فضلی و دیگران روی کار بیایند و آیا آنان با چنین انتظاری به روحانی رای دادند؟
این مسائل در دورانی روی داد که با فضای تبلیغی مثبتی که افراد و نهادهای مستقل مدنی با اقدام شایسته ی محمد نوری زاد در تجلیل از یک خانواده ی بهایی زندانی به آن رو آورده بودند، مواجه بود. اتفاقا در یک جامعه ی بسته و سرکوب شده، زندانیان سیاسی و فعالان مدنی و حقوق بشری می بایست این بخش از بدنه ی اجتماعی را مورد توجه قرار بدهند و اگر نمی توانند در کوتاه مدت به تغییر بنیادین در حاکمیت مبادرت کنند، اما می توانند از پایین به فرهنگ سازی بپردازند. حمایت از خانواده های قربانی شده ی بهاییان و اعلام حمایت از کار شایسته ی نوری زاد و زیر فشار گذاشتن مراجع شیعی مدعی حقوق بشر و شخصیت های اصلاح طلب حکومتی برای حمایت از مذاهب دیگر ، می رفت که به یک موج قدرتمند اجتماعی تبدیل شود. این کاری است که باید می شد و نهادهای مستقل مدنی و حقوق بشری را به دنبال خود می کشانید تا مرزهای تبعیض و خودی- غیرخودی کاذب در بین طبقات اجتماعی را در می نوردید. اما درست در همین زمان افرادی، به نام گروهی از زندانیان سیاسی که برخی از آن ها حتا هیچ اطلاعی از مسائل نداشتند، به پرزیدنت اوباما نامه نوشته و همصدا با مقامات حکومتی از او می خواستند تا قانون تحریم نفت مصوبه ی کنگره علیه جمهوری اسلامی را متوقف کند و به حسن روحانی فرصت بدهد. در این جا یک نیروی مدنی وابسته به قدرت که از امکانات تبلیغی فراوان برخوردار است در برابر نیروی مستقل مدنی علم می شود. آن جریانی که انجمن صنفی وابسته به کانون قدرت را در برابر سندیکای روزنامه نگاران و احزاب دولت ساخته را در برابر احزاب مستقل و تشکل های صنفی مدنی- وابسته به دولت را در برابر نهاد های اجتماعی مستقل و طی ۱۶ سال گذشته علم کرد، اینک نیز بنا دارد که همین رویه را ادامه بدهد. به همین دلیل است که نهادهای مدنی متکی به دولت با یک وزش از سوی استبداد حاکم در هم ریخته و این در حالی است که این موازی سازی همراه با سرکوب دایم، مانع از قدرت گرفتن نهاد های مدنی مستقل گردیده است.

جالب این است که حرفی که از جایگاه زندانیان سیاسی زده شد اما خاستگاه حکومتی داشت، افرادی مثل موسویان از اعضای تیم مذاکره کننده ی دوران خاتمی و ظریف که اینک مسئولیت وزارت خارجه را در دست دارد و دیگر مقامات حکومتی، پیش از صدور این نامه تکرار کرده بودند و معلوم بود که همه ی این ها با هم هماهنگ است که نام دختر رفسنجانی که پشتر چند ماهی در زندان بود نیز در همین لیست به اصطلاح زندانیان سیاسی نامه دهنده به اوباما قرار می گیرد. این اقدامات نشان می دهد که نهاد های حکومتی توانسته اند از اعتبار زندانی سیاسی که یک نیروی مدنی-اجتماعی است، به نفع اهداف سیاسی خود سود ببرند. در این جا دقیقا این نیروی اجتماعی وابسته به کانون های قدرت در برابر آن نیروی اجتماعی مستقل که در نفی تبعیض های فرهنگی- مدنی- اجتماعی و به پشتیبانی موثر از اقلیت های مذهبی قربانی شده در جامعه ی شیعی مذهب، قرار داده می شود تا اجازه ندهد جامعه ی مدنی مستقل از قدرت حاکم شکل بگیرد و این بازی ۱۶ سال است که تکرار می شود. برخی از نیروهای به ظاهر مستقل مدنی که طی ۱۶ سال گذشته همواره به دنبال اصلاح طلبان حکومتی به راه افتادند، دقیقا کسانی بودند که از قدرت آن ها در نهادهای گوناگون بهره برده بودند که طی چند سال گذشته بر همگان آشکار شد. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که نیرو های مستقل مدنی مراقب بوده و نا آگاهانه به دنبال این جریان وابسته به کانون قدرت راه نیفتد و سرمایه ی اجتماعی خود را هدر ندهد. از دیگر سو:

مگر مقامات حکومتی بارها نگفته اند که ان روزی که ما در چاه های نفت خود را ببندیم، آن روز جشن ما خواهد بود؟ مگر همین اصلاح طلب های حکومتی نبودند که مدعی بودند احمدی نژاد ۸۰۰ میلیارد دلار پول نفت را هدر داده است؟ مگر همین ها نبودند که می گفتند مشکل در مدیریت و نه تحریم ها است؟ چگونه است که هنوز قدرت را به دست نگرفته از زبان زندانی سیاسی از اوباما می خواهند تا نفت را تحریم نکند و اجازه دهد تا رژیم نفت بیشتر ی بفروشد و این سرمایه ی ملی و متعلق به نسل های حال و آینده را بیشتر هدر داده و هزینه ی ماشین نظامی- امنیتی خود کرده و راحت تر مردم ایران را سرکوب کند!

آیا این ها از عقل سیاسی و تحلیلی محرومند که نفهمند اوباما هیچ گاه حاضر نیست در پای امنیت جهانی و به ویژه فشار های اسرائیل، دست از تحریم نفت جمهوری اسلامی بر دارد!  بعید است که تا این میزان نا آگاه باشند، پس این فرا فکنی ها برای چیست؟

سعید حجاریان

سعید حجاریان

این ها که به خوبی می دانند که کلید مشکلات اقتصادی مردم ایران نه در واشنگتن که دقیقا در مرکز تهران است اما چنین وانمود می کنند که در واشنگتن است. این ها حتا از رییس جمهور انتخابی خودشان نمی پرسند که چگونه شد و زیر فشار کدام نیرو، امثال پورمحمدی و جنتی را آوردی و از آزادی زندانیان سیاسی حرفی نزدی تا به آنها بگویی که به من اجازه نمی دهند و آنگاه برای فرار به جلو، یا فرا فکنی ناتوانی های خود، مشکل اصلی و عامل بدبختی های ملت ایران که در تهران است و در سوریه و لبنان و… می جنگد را رها کنند و به دست و پای اوباما افتند یا این که او را بدهکار کنند.
در خوشبینانه ترین حالت، آیا این لابیگری برای مردم ایران و برای وضعیت ناهنجار حقوق بشر است یا برای دولت مورد حمایت رفسنجانی- خاتمی؟

این آدرس اشتباه دادن برای مردم ایران است، یا ترس از نیروی دیکتاتوری و توجیه این ترس از روی آگاهی و فروکاستن مشکلات ناشی از دیکتاتوری مذهبی به نظام بین المللی و به قول خودشان امریکای کودتاگر و امپریالیزم جهانی! با چنین ترفندهایی سعی می کنند بخشی از جوانان را فریب بدهند و به دنبال خود بکشانند. اگر به فکر مردم ایران هستند از روحانی و رهبرش بپرسند با کدام مجوز دلارهای نفتی را به حزب اله داده یا در جنگ داخلی سوریه هزینه می کنند!

آیا روحانی در ۳۵ و بویژه۲۰ سال گذشته دست اندرکار هزینه ی دلارهای بی زبون ملت ایران در خارج ایران نبوده است؟

اینک به دلار های نفتی بیشتر نیاز دارد؟ آیا من به عنوان یک ایرانی حق ندارم از روحانی و دیگران بخواهم که نفت من را نفروشید و دلار ناشی از درآمد ان را به هدر ندهند؟

این چند نفر اصلاح طلب حکومتی در کنار آن نیروی سرکوبگر غیر پاسخگو، می خواهند که دنیا نفت من را بخرد و پول آن را به حکومتی بدهد که به من پاسخگو نیست، اما پول نفت من را بر خلاف منافع من هزینه می کند.آیا این تجاوز به حقوق من نیست؟ آیا من به عنوان یک ایرانی حق مطالبه ی حقوق خود را دارم یا خیر؟

من اما می خواهم از پرزیدنت اوباما بخواهم که نه دارو و کالا های اساسی که مورد استفاده ی مردم ایران است، بلکه نفت ایران را که دلارهای آن به جیب ملت ایران نمی رود و در ماشین سرکوب مورد استفاده قرار می گیرد یا در سوریه و لبنان و… هدر می رود را تحریم کنید و علاوه بر آن، دولتمردان را نیز که عامل سرکوب ملت ایران هستند تحریم کنید تا اکثریت مردم ایران- نمی گویم همه – از شما راضی باشند. این حرف اکثریت مردم است که چون اصلاح طلب های حکومتی تریبونی مثل رسانه های دولت لندن، ندارند.

از ایرانیان وطن پرست نیز دعوت می کنم تا این خواسته ی اکثریت ملت ایران را به گوش همه ی جهانیان برسانند.
فرا فکنی اصلاح طلبان حکومتی به این جا ختم نمی شود. آن ها که از انتخاب خود و دولت روحانی سرخورده شده اند، آهنگ جدیدی از طرف استراتژیست خود ساز کردند.  اقای سعید حجاریان در میان بهت و حیرت همگان اعلام کرد که در انتخابات ۸۸ تقلب و تخلف صورت نگرفته، بلکه این احمدی نژاد بود که دست به تدلیس سیستماتیک زد!؟

او این حرف را زد تا به سرکوبگران حاکم و قدرتمند علامت بدهد که دعوای ما بر سر احمدی نژاد بود که رفت و هر دو راحت شدیم. حال ما از حرف تقلب می گذریم، شما نیز اجازه بدهید تا دولت روحانی با همکاری ما و شما پیش برود. گور پدر کشته شده ها و مورد تجاوز واقع شده ها و زندانی شده ها و سرکوب شده ها! به راستی اگر این حرف را یکی از نیروهای مستقل زده بود، همین اصلاح طلب های حکومتی و دنباله رو های به ظاهر چپ و ملی، چه بلایی سر آن می اوردند؟

اگر زندانیان سیاسی مستقل و نهادهای مدنی مستقل از قدرت حاکم و جناح های اقماری، از پرزیدنت امریکا می خواستند تا اجازه دهید نفت ایران فروش رود تا در نتیجه، ماشین نظامی – امنیتی حاکم قوی تر سرکوب کند، همین اصلاح طلبان حکومتی و رهروان آن ها چه بر سر ان می آوردند؟

این فرا فکنی ها با آن حرف توهین امیز روحانی که تظاهرات به حق جنبش سبز را اردوکشی خیابانی نامید ،کامل شد اما صدای هیچ کدام از رسانه های حامی اصلاح طلبان حکومتی در نیامد. روحانی با این موضع خود ماهیت واقعی اش را رو کرد اما هنوز عده ای دست به کار ماله کشی و توجیه کاری هستند. اگر احمدی نژاد از تظاهرات قانونی جنبش سبز به اردوکشی خیابانی تعبیر کرده بود، همین اصلاح طلب های حکومتی و دنباله ها چه بلوایی به راه می انداختند؟

برخلاف ۱۶ سال گذشته اما انحصار رسانه ای شکسته و رسانه ها و نیرو های مستقل و آگاه فراوانی هستند که اجازه ندهند هر حرف پوچ و ضد منافع ملی،که اصلاح طلبان حکومتی بیرون می دهند و عده ای که از حکومت به نحوی نفع می برند، تکرار می کنند، به نام ملت ایران نوشته شود.

ملت ایران اگر امروز آزادی داشت و می توانست حرف خود را بزند، از اوباما می خواست که با حکومت ایران بیش از این مماشات نکند و نفت او را نخرد و با مقامات او لاس نزند و بگذارد تا این ملت با نیروی ملی و سیاسی- اجتماعی خودش، سرنوشت خود را تعیین کند. این را اگرچه انگلیس و رسانه هایش می فهمند، اما نمی خواهند عمل کنند، دولتمردان امریکایی و بویژه مردم امریکا نشان داه اند که صادق اند و درک می کنند. امریکایی ها آن قدر صداقت داشتند که نقش خود در کودتای ننگین ۲۸ مرداد را اعلام و از مردم ایران عذر خواهی کردند . ولی آیا دولت انگلیس نیز چنین کرد؟

پس جا دارد این مقاله ی من را نیز پرزیدنت امریکا بخواند و آگاه شود زندانیان سیاسی مستقل از قدرت، و اکثریت ملت سرکوب شده ی ایران، از آن ها چه می خواهند. و نیرو های ملی و نهاد های مدنی- اجتماعی مستقل از قدرت نیز صدای خود را بلند کنند و اجازه ندهند اصلاح طلبان حکومتی به مثابه ی لابی های حکومت، دنیا را به اشتباه بیندازند.