دنیای  دیوانه‌ی دیوانه !

 

نشسته بودیم با آقای نکته‌بین و یاران دیگر به گپ و گفت بودیم که آقای حیران (حیران لقبی‌ست که دوستان به او داده‌اند، چون همیشه حیران به نظر می‌رسد) روزنامه‌ای را که داشت می‌خواند کوبید تو سرِ خودش و با چشم‌های گشاد به جمع خیره شد. همهِ دوستان هم، حیرتزده، به او خیره شدند.

آقای نکته‌بین استکان چایش را گذاشت روی میز و با تعجب پرسید:

“چی شده، چرا خودزنی می‌‌کنی؟ هنوز که محرم نیومده …”

آقای حیران دستش را با روزنامه دراز کرد به سمت آقای نکته‌بین و مانند آدم‌های لال با تته پته چیزهایی گفت که هیچ کس نفهمید. آقای نکته‌بین روزنامه را برداشت، نگاهی به آن افکند و گفت:

“این که انگلیسیه …”

روزنامه را داد به من:

“آقا، شما فارسیشو بگو!”

عامل حیرت آقای حیران چنین بود:

یک کمپانی آمریکایی* که در خدمت فرهنگ جنگ‌افزاری امریکا برای مردم اسلحه‌بند، آماج (هدف) می‌سازه تا در میدون‌های تمرینِ تیراندازی به اون نشونه گیری کنند،  برای آنکه آماج‌ها موجود واقعی به نظر بیان، اون‌ها رو به صورت انسان و حیوان، از هر جنس و طبقه، روانه‌ی بازار می‌کنه . . . چندی پیش این کمپانی یک آماج نشانه‌گیری نوین رو در سرسرای کنگره‌ بزرگداشت فرهنگ حمل سلاح امریکا به نمایش گذاشت که در سایت اینترنتی کمپانی به فروش میره. این آماج که سروصدا و جنجال بزرگی به راه انداخته، تصویر تمام قد زنی‌ست، به نام”Alexa” با لباس سکسی که هربار که بهش تیراندازی میشه از اندام و چهره‌ش خون راه می‌افته! عکسش هم اینجاست.شااش‌اش

(گفتنی‌ست که یک سوم زنان مقتول در آمریکا، توسط همسر یا شریک زندگی خودشون به قتل می‌رسند – نقل قول از جسیکا والنتی در شبکه اجتماعی توئیتر.)

Alexa

خبر که خوانده شد همه‌ی چهره‌ها شد کپی چهره‌ی آقای حیران؛ یک حیرت دسته‌جمعی! آقای نکته‌بین با لبخند و بدون هیچ نشانه‌ای از حیرت، گفت:

“در این دنیای دیوانه‌ی دیوانه، این که تعجب نداره . . . تو دنیایی که پلیس، که مثلن باید حافظِ جونِ مردم باشه، اسلحه میکشه و بی هیچ دلیل توجیه‌پذیر، ۹ گلوله پیاپی تو سر وسینه‌ی یه جوونی که فقط یه چاقو توی دستش بوده خالی می‌کنه، . . . می‌خاین وضع غیر از این باشه؟ . . . وقتی سرمایه داران کلان و کمپانی‌های سرشناس با بی‌پروایی، هزینه‌های کلانی رو به جای صرف کردن در راه گشنگی‌زدایی و فقرزدایی و کمک به جنگ‌ زده‌های آواره و در به در، به مصرف تهیه‌ی فیلم‌ها و کارتون‌هایی که فقط آموزش کشتن و قهرمان شدن و افتخارکردن و لذت بردن میرسونه، می‌خاین وضع غیر از این باشه؟ . . . چه خیال‌های خامی! . . .”

هنوز صحبت آقای نکته‌بین تمام نشده، آقای آمارگر، برابر معمول دستش رفت بالا:

“آقا اجازه؟ لطفن کسی از حیرت نیاد بیرون که آمارهای حیرت‌افزا دارم! آقای نکته‌بین با سر اشاره کرد که بفرما. آقای حیران سینه‌‌ای صاف کرد و چنین سخن سر داد:

ـ در سال ۲۰۱۰ در آمریکا ۳۱٫۶۷۲ نفر با اسلحه‌ی ‌آتشین به قتل رسیده‌اند، (که در مقایسه با سال ۱۹۹۹ که ۲۸٫۸۷۴ نفر بوده، افزایشی خیره کننده است)؛ در حالیکه در ۲۰۱۰مرگ و میر ناشی از حوادث رانندگی ۳۵٫۴۹۸ نفر و در سال ۱۹۹۹ حوادث جاده‌ای ۴۲٫۶۲۴ نفر بوده، یعنی کاهش!‌.

ـ تقریبن ۳۵ درصد خانواده‌های آمریکایی دارای جنگ‌افزار گرم هستند!

ـ در آریزونا و ۱۱ ایالت دیگر احتمال مردن آدم‌ها با گلوله بیش از احتمال مرگ در حوادث رانندگی‌ست. به طور نمونه، در سال ۲۰۱۱ در ایالت آریزونا ۷۱۰ نفر در جاده‌ها کشته شده‌اند و ۹۳۱ نفر با سلاح به قتل رسیده‌اند!”

آقای آمارگر در مکثی کوتاه آبی نوشید و نفسی تازه کرد و لحطه‌ای درنگ تا اثر آمارهایش را در چهره‌ها برانداز کند:

“بخش جالبش اینجاست، البته شاید بهتر باشه بگم، وحشتناک:

ـ “یک برآورد تحقیقاتی که در سطح ملی انجام گرفته، می‌گوید: کشته و مجروح شدن آمریکایی‌ها با سلاح گرم، برای دولت آمریکا (در واقع برای مالیات دهندگان آمریکایی!) سالی ۱۰۰ میلیارد دلار هزینه بار می آورد؛ و گزارشی از لابراتوار جنایی شیکاگو می‌گوید، این رقم برابرست با حقوق سالانه‌ی ۲ میلیون افسر پلیس!”

آقای آمارگر سخنش تمام شد، اما ظاهرن هیچ کس، حتّا آقای خندان، حاضر نبود از بهت‌زدگی بیرون آید!

آقای نکته‌بین با تاسف و از سرِ درد آهی کشید:

“راستی که عجب دنیایی شده!”

———————-

*  نامش برده نشد که تبلیغ نشود

kzayyani@gmail.com