این صفحه به بهائیان اختصاص دارد

رفع تعصبات

از جمله اساس بهاءالله ترک تعصب وطنی و تعصب مذهبی و تعصب جنسی و تعصب سیاسی است، زیرا عالم بشر به مرض تعصب مبتلا شده و این مرض مزمن است که سبب هلاک است جمیع اختلافات و جنگها و نزاعها و خونریزیها سببش این تعصب است. هر جنگی که می بینید یا از تعصب دینی است یا از تعصب جنسی یا از تعصب وطنی یا تعصب سیاسیست و تا این تعصبات موجود عالم انسانی آسایش نیابد…

… از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عامیانه و اوهام جنسّیه و وطنّیه و دینّیه که به تمام مخالف دین الله و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بیزار شوید و از این اوهامات تجرد یابید و آئینه دل را از زنگ این تعصب جاهلانه پاک و مقدس کنید تا به عالم انسانی یعنی عموم بشر مهربان حقیقی گردید و بهر نفسی از هر ملت و هر آئین و هر طائفه و هر جنس و هر دیار ادنی کُرهی نداشته باشید، بلکه در نهایت شفقت و دوستی باشید شاید بعون و عنایت الهیه افق انسانی از این غیوم کثیفه یعنی تعصب جاهلانه و بغض و عداوت عامیانه پاک و مقدس گردد. روز بروز سبب الفت و محبت در میان جمیع ملل شوید…

من شما را نصیحت می نمایم تا توانید در خیر عموم کوشید و محبت و الفت در کمال خلوص بجمیع افراد بشر نمائید تعصب جنسی و وطنی و دینی و مذهبی و سیاسی و تجاری و صناعی و زراعی جمیع را از میان بردارید تا آزاد از جمیع جهات باشید و مُشّید بنیان وحدت عالم انسان.

تعصب دینی و تعصب جنسی و تعصب سیاسی و تعصب اقتصادی و تعصب وطنی هادم بنیان انسانیست. تا این تعصبها موجود عالم انسانی راحت ننماید. ششهزار سال است که تاریخ، از عالم انسانی خبر می دهد در این مدت ششهزار سال عالم انسانی از حرب و ضرب و قتل و خونخواری فارغ نشد در هر زمانی در اقلیمی جنگ بود و این جنگ یا منبعث از تعصب دینی بود و یا منبعث از تعصب جنسی و یا منبعث از تعصب سیاسی و یا منبعث از تعصب وطنی پس ثابت و محقق گشت که جمیع تعصبات هادم بنیان انسانیست و تا این تعصبات موجود منازعه بقا مستولی و خونخواری و درندگی مستمر پس عالم انسانی از ظلمات طبیعت جز به ترک تعصب و اخلاق ملکوتی نجات نیابد و روشن نگردد.

نهی از تقّیه. در آئین بهائی تقّیه مردود است یعنی به دروغ دین خویش را مستور داشتن و خود را برای حفظ جان و دفع ضرری به عقیده و طایفۀ دیگری بستن در آئین بهائی ممنوع است. صدها بهائی در کشور ایران مواجه با این امر شده اند که وقتی به علت عقیده شان به زندان افتادند و حتی به اعدام محکوم شدند خیرخواهانی از دوستان یا آشنایان مسلمانشان به آنان تکلیف می کردند که مانند ما تقیه کن یعنی در لفظ بگو مسلمانم ولی دین حقیقی خود را پنهان در دل نگاه دار. هزاران نفر بهائی دیگر نیز از اول ظهور این آئین در این دوراهی قرار گرفته راه صدق و شهامت را با سرافرازی بر راه دروغ و تزویر که به اصطلاح شرعی نام تقیه بر آن نهاده اند و جزئی از ایمانشان شناخته اند ترجیح داده اند. وقتی قرار باشد به اسم دروغ مصلحت آمیز یا تقیه انسان به خود اجازه دهد که حتی در مورد ایمان که مقدس تر از آن چیزی نیست تزویر به کار برد و به دروغ متوسل شود دیگر چه اعتمادی می توان کرد که سخنان دیگرش را به راستی گفته باشد. اگر بین ملتی چنین رسمی جزئی از فرهنگ آن قوم شود بین مردم اعتماد سلب می گردد و هیچ کسی به دیگری اطمینان ندارد و همه مواظبند که به اصطلاح کسی کلاهی بر سرش نگذارد. اینکه جامعۀ بهائی در بین دیگران به راستی و درستی مشهور گشته اند. این امتیاز را آسان به دست نیاورده اند، زیرا حتی تا پای جان زبان به دروغ نیالائیده و به تزویر و ریا دست نیانداخته اند. به قول حضرت عبدالبهاء:”راست گو و کفرگو بهتر از آنست که کلمۀ ایمان بر زبان رانی و دروغ گوئی”