خبردار شدیم که آقای شهرام خرمشاهی، مشاور رئیس مجلس فدرال برزیل، به تورنتو آمده. برای ما که همیشه دنبال ایرانیان موفق در همه جای دنیا می گردیم 

 شهروند ۱۲۷۱ – پنجشنبه ۴ مارچ ۲۰۱۰


 

گفت وگو با شهرام خرمشاهی، ایرانی موفق در آمریکای جنوبی


 


 

خبردار شدیم که آقای شهرام خرمشاهی، مشاور رئیس مجلس فدرال برزیل، به تورنتو آمده. برای ما که همیشه دنبال ایرانیان موفق در همه جای دنیا می گردیم تا هم از این بابت خوشحال شویم و هم آن را به عنوان نمونه ای از خواستن، توانستن است، به دیگر هموطنانمان معرفی کنیم، گفت وگو با ایشان جالب بود، زیرا که همیشه از موفقیت ایرانیان در آمریکای شمالی و اروپا شنیده بودیم، ولی از آمریکای جنوبی نه. حال یک ایرانی در برزیل، کشور آفتاب و ساحل و جنگل های استوایی، با مردمی گرم و شاد و همیشه رقصان، با فوتبال و پله و سایر بزرگان این ورزش محبوب و مردمی و رئیس جمهوری که خود کارگر بوده است، به یکی از مقام های بالای سیاسی این کشور رسیده است.


 

همیشه پیش از مصاحبه با افراد، از اینترنت کمک می گیرم تا اطلاعاتی در موردش به دست بیاورم. اما این بار هر چه به فارسی و انگلیسی نام شهرام خرمشاهی را جستجو کردم، یا افرادی را یافتم که مناسبتی با فرد مورد نظر من نداشت و یا آن چه که مورد نظر من بود به زبان پرتغالی ـ زبان برزیل ـ بود و هر زمان هم که از گوگل خواستم صفحه مورد نظرم را ترجمه کند، قادر نبود. پس بدون هیچ شناختی از او در دفتر شهروند میزبان ایشان شدیم.


 

نزدیک به ۴۰ سال است که از ایران خارج شده، ولی در گفت وگو با او، جز در موارد لزوم، کلمه ای غیرفارسی نشنیدم.

شهرام خرمشاهی، ۵۵ ساله، در سال ۱۹۷۲، پس از پایان دبیرستان به برزیل می رود تا در رشته ی معماری درس بخواند و همانجا ماندگار می شود.


 

 

 

می پرسم:

 چرا برزیل؟ عاشق پله بودید؟

می خندد و می گوید: نه، برادر بزرگترم در رشته معماری دانشگاه تهران تحصیل می کرد که شنید برزیل  برای تحصیل معماری جای خوبی ست. برای همین رفت آنجا و بعد به من و برادرم خبر داد که برزیل جای خوبی است و خیال دارد که بماند و ما را هم تشویق کرد. به همین دلیل آنجا را انتخاب کردم.


 

و شما هم معماری خواندید.


 

ـ نه. من مثل دو برادر دیگرم معماری نخواندم و موسیقی خواندم آهنگسازی و رهبری ارکستر. البته قبل از پایان تحصیل در این رشته، شروع به تحصیل در رشته ی روابط عمومی کردم و چون علاقه به عکاسی داشتم و به نظر دوستان عکس های خوبی می گرفتم، به یک روزنامه معرفی شدم تا برای تأمین مخارج تحصیل به عنوان عکاس خبرنگار کار کنم. تحصیل در موسیقی که تمام شد، روابط عمومی را ادامه دادم و در شاخه ی روزنامه نگاری تمام کردم. و بعد همان را ادامه دادم و بخش دیگرش را که نوعی از Marketing بود مثل بازاریابی سیاسی که البته نمیدانم ترجمه ی درستی از عنوان اصلی این رشته باشد یا نه، خواندم و بعد هم "روابط بین الملل" را در دانشگاه دیگری خواندم.


 

پس شما در چندین رشته در دانشگاه تحصیل کردید.


 

ـ بله. در رشته های موسیقی، روزنامه نگاری، روابط عمومی، مارکتینگ و روابط بین الملل و همه در سطح لیسانس، چون نه وقتی برای ادامه آن در سطوح بالاتر داشتم و نه نیاز آن را احساس می کردم.


 

بر سر موسیقی چه آمد؟


 

ـ در آن رشته کار نکردم. تنها یک آهنگ ساختم که آن را هم به همسرم تقدیم کردم. با اینکه برای علاقه به رشته موسیقی رفتم ولی وقتی در روزنامه کار کردم دیدم به کار روزنامه نگاری بیشتر علاقه دارم.


 مجسمه مسیح در ریودوژانیرو

در چه روزنامه هایی کار می کردید؟


 

ـ اول در روزنامه ی Correio Braziliense کار کردم که بزرگترین و قدیمی ترین روزنامه ی پایتخت بود و الان هم هست و بعد در Journal De Brasilia هم کار کردم.


 

چه شد که وارد دنیای سیاست شدید؟


 

ـ موقعی که خبرنگار بودم اوایل در سرویس شهری روزنامه کار میکردم، بعدا مرا به کنگره فرستادند و خبرنگار ویژه پارلمان ملی برزیل شدم. در آنجا با سیاستمداران از نزدیک آشنا شدم و در سال ۱۹۸۶ در حالی که همچنان در روزنامه کار می کردم مشاور وزیر امور خارجه البته به عنوان یک کارمند غیررسمی شدم تا اینکه اوایل سال ۱۹۹۱  بود که من به عنوان نماینده وزارت توریسم برزیل به کانادا آمدم. همان موقع هم اوایل انتشار شهروند بود و شهروند در این مورد خبری منتشر کرد. در واقع شهروند شاید اولین نشریه ی فارسی زبان باشد که از من خبری نوشت. بعد از آن استاندار برازیلیا از من دعوت به کار کرد برای معاونت استانداری تا سال ۲۰۰۶ که به مجلس رفتم.


 

نحوه ی انتخابات در برزیل چگونه است؟


 

ـ انتخابات هر چهار سال یک بار است. اعضای احزاب مختلف خود را کاندیدا می کنند و مردم هم رای می دهند و با رای مستقیم مردم نمایندگان انتخاب می شوند.


 

شما عضو حزبی هم هستید؟


 

ـ نه من عضو هیچ حزبی نیستم، چون در این صورت است که می شود حمایت چند حزب را داشت. اگر عضو حزبی باشید فقط حمایت تعدادی از افراد آن حزب را خواهید داشت.


 

پس وسط میدان ایستاده اید.


 

ـ (با خنده) ما به این وضعیت می گوییم روی دیوار ایستادن. البته اگر شما حزب نداشته باشید نمی توانید به عنوان وکیل مجلس انتخاب شوید. اما من Parliamentary Secretary هستم که به ریاست مجلس در امور خارجه مشاوره می دهم. و طریقه عمل آن هم این است که در صحن مجلس و برای رای گیری نمی توانم دخالتی کنم چون وکیل نیستم ولی نظر مشورتی ام را به رئیس مجلس و وکلای دیگر پیشنهاد می کنم  و آنها در صحن مجلس مطرح می کنند.


 

شما چگونه انتخاب شدید؟


 

ـ در برزیل خود رئیس مجلس مشاورش را انتخاب می کند و او مرا انتخاب کرد. در سلسله مراتب قدرت سیاسی، پس از رئیس جمهور و معاونش، رئیس قوه مقننه که همان رئیس مجلس برزیل است سومین مقام را دارد. اگر رئیس جمهور در کشور نباشد، معاون او وظایفش را انجام می دهد و اگر هر دو در کشور نباشند این وظیفه را رئیس مجلس برعهده می گیرد. در برزیل رئیس جمهور نمی تواند رأساً تصمیم بگیرد و بگوید این حرف آخر است. در آنجا حتما تصمیمات باید از تصویب مجلس بگذرد. برای همین هست که مجلس نقش مهمی در سیاست برزیل دارد و قوه اجرایی بدون مجلس نمی تواند عمل کند. و این نوعی دمکراسی ست که من به آن علاقه دارم.


 

آیا همیشه چنین احساسی نسبت به سیاست برزیل داشته اید و یا حالا که آقای لولا دا سیلوا رئیس جمهوری ست چنین احساسی دارید؟


 

ـ این سئوال جالبی ست که مرا یاد خاطرات گذشته انداخت. من در زمان دیکتاتوری نظامی در برزیل در دو حیطه حضور داشتم یکی دانشجو بودم و دیگری روزنامه نگار  هر دوی اینها خود به خود یعنی در مظان اتهام قرار داشتن. آن موقع فکر می کردم دیگر بدتر از آن وجود ندارد، البته فقط چند بار باتوم خوردن تظاهرکنندگان را دیدم و بیش از این چیزی ندیدم. هیچگاه ندیدم که تیراندازی شود و کسی کشته شود، البته کسانی که دست به تخریب می زدند دستگیر شده و به زندان های موقت برده می شدند، ولی همین نظامیان به اصطلاح دیکتاتور در سال ۱۹۸۸ بدون اینکه کوچکترین خونی ریخته شود و کسی کشته شود، قدرت را به غیرنظامیان منتقل کردند. و الان هم همان نظامیان بر سر کارهایشان هستند و با احترام هم با آنها رفتار می شود. آنهایی هم که در دوران نظامیان دچار خسارت شده بودند و یا از کشور رفته بودند، به کشور برگشتند و حتی ادعای خسارت کردند و به آنها غرامت پرداخت شد.

 



 

از زمانی که به خارج کشور آمدید، به ایران رفته اید؟


 

ـ بله، من سه بار از طرف دولت برزیل به طور رسمی به ایران سفر کرده ام و با مقامات ایرانی ملاقات کرده ام، البته به آن صورت قراردادی صورت نگرفت، ولی با آمدن آقای احمدی نژاد و هیئت همراهش به برزیل که ، روابط ایران و برزیل گسترش پیدا کرد، بیش از ۱۵ میلیارد دلار قراردادهای همکاری تجاری بسته شد. گرچه آمدن ایرانیها به برزیل گسترش پیدا کرده و تقاضای ویزا برای برزیل از سوی ایرانیها زیاد شده و برزیل خودش را به ایرانیها بیشتر نشان داده. دلیلش هم زیاد است برای اینکه برزیل الان بهترین کشور برای سرمایه گذاری ست و من حتی مقاله های  زیادی در این باره در  روزنامه های مختلف کانادا از جمله گلوب اندمیل و فایننشیال پست خوانده ام.


 

سرمایه گذاری در چه زمینه هایی؟


 

ـ در بسیاری حوزه ها بویژه در زمینه ی کشاورزی. برای اینکه برزیل صادرکننده بسیاری از اقلام کشاورزی ست مثل گوشت، سویا، ذرت و قهوه. و حتی در بخش انرژی پاک یا Green Energy من تشویق می کنم ایرانی ها بیایند و در این بخش ها سرمایه گذاری کنند چون سودش صددرصد است و پروژه های بسیاری وجود دارد که دولت می تواند کمک کند چه از لحاظ اطلاعاتی و چه مشاورتی. شرکت های مشاوره بسیاری در این زمینه ها می توانند به سرمایه گذاران کمک کنند.

در حوزه ی انرژی و توربین های بادی برزیل پروژه های بسیار غنی در این بخش دارد. در بخش کشاورزی می توانند کارخانه های تولید سویا برای صادرات راه اندازی کنند یا حتی برای داخل برزیل چون ما جمعیتی حدود ۲۰۰ میلیون داریم و با چهار کشور آمریکای جنوبی از جمله آرژانتین مبادله ی تجاری آزاد داریم که جمعیت این چند کشور حدود ۵۰۰ میلیون نفر است و این بازاری ست که دنیا خیلی وقت است این موضوع را دریافته ولی متاسفانه تاجران ایرانی رکشاورزی رو به رشد برزیلا زیاد در برزیل نمی بینم، حالا یا به خاطر زبان است یا کمبود اطلاعات کافی ست و من تشویق می کنم که اینها بیایند.


 

در این مدت ۳۸ سالی که در آنجا زندگی می کنید، هیچگاه پیشینه ی ایرانی شما برایتان مشکل ساز نشد، مثلا دورانی که گروگان گیری شد و یا دورانی که جنگ بود و یا وقتی آقای بوش ما را محور شرارت خواند و ما حامی تروریسم معرفی شدیم؟


 

ـ مسلماً. بعد از انقلاب مشکلاتی برای تمام ایرانیان پیش آمد در زمان گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران من در  روزنامه کار می کردم. اشخاصی که اطراف من بودند مرا می شناختند، و به آن صورت برای من مشکلی پیش نیامد ولی میدانم که برای بسیاری مشکل پیش آمد و باید مدام توضیح می دادند که ما چنان که در رسانه ها معرفی می کنند نیستیم.

من دلم می خواست که ایرانی ها می آمدند برزیل و نمایشگاهی از هنر و فرهنگ ایران برگزار می کردند تا برزیلی ها با سنت و فرهنگ ایران بیشتر آشنا شوند. من در مجلس هستم و امکان دارد بتوانم کمک کنم نمایشگاهی در خود مجلس در مورد فرهنگ ایران برگزار کنیم که انعکاس ملی خواهد داشت و روزنامه ها از آن خواهند نوشت.


 

مایلید از زندگی خانوادگی تان برایمان بگویید.


 

ـ بله. همسر من برزیلی ست و ۳۱ سال است که ازدواج کرده ایم. سه فرزند داریم. دختر بزرگم از دانشگاه رایرسون تورنتو فارغ التحصیل شد و برای کار به انگلستان رفت ولی وقتی برای دیدار پدر و مادربزرگش به برزیل آمد، دیگر به انگلستان برنگشت. دختر دیگرم در دانشگاه تورنتو مشغول تحصیل است.


 

چرا کانادا را برای تحصیل انتخاب کردند و چرا آمریکا نه؟


 

ـ ما دوستی داشتیم که کنسول کانادا در برزیل بود. ایشان ما را تشویق کرد که به کانادا بیاییم و با این کشور آشنا شویم. ما هم به خاطر پسرم که مشکل جسمی داشت، وقتی به کانادا آمدیم دیدیم برای او امکانات خوبی در این جا هست، برای همین هر سه فرزندمان همین جا درس خواندند و ما هم یک پل هوایی بین برازیلیا و تورنتو زدیم و همیشه یک پایمان اینجاست.


 

در تهران خانواده ای دارید؟


 

ـ بله. پدر و مادر من تهران هستند. پدر من، محمد خرمشاهی، نویسنده مجله طنز توفیق بود. از اولین شماره ی توفیق تا آخرین شماره اش با آن همکاری داشت. البته هنوز هم نویسنده و شاعر هست با ۹۰ سال سن. من یادم هست بچه که بودم می رفتیم به باغ توفیق در شمیران چون پدرم با برادران توفیق دوست بود. به هر حال من افتخار میکنم که پدرم نویسنده و شاعر ایرانی ست که چند کتاب هم چاپ کرده است.


 

نظر شما در مورد انتخابات ایران و وقایع پس از آن چیست؟


 

ـ با درنظر گرفتن اینکه نظر من باید با نظر رسمی دولت برزیل هماهنگ باشد، اتفاقات داخلی کشورهای دیگر را زیر سئوال نمی بریم.

اما من به عنوان یک ایرانی و به عنوان یک خواننده ی برزیلی این مسائل را دنبال کردم، و واقعا آرزویم این است که روزی خشونت ها در ایران به پایان برسد و هموطنانم در آرامش و صلح به سر برند.