رسم تاریخ این است که دیکتاتورها مخالفان‌شان را مثل خودشان بار مى‌آورند. اپوزیسیون تصویر آیینه‌اى همان دیکتاتورى است که با آن مى‌جنگد. اگر دیکتاتور

شهروند ۱۲۷۴ – پنجشنبه ۲۵ مارچ ۲۰۱۰


رسم تاریخ این است که دیکتاتورها مخالفان‌شان را مثل خودشان بار مى‌آورند. اپوزیسیون تصویر آیینه‌اى همان دیکتاتورى است که با آن مى‌جنگد. اگر دیکتاتور اعدام مى‌کند مخالفان هم همان مى‌کنند تنها اسمش‏ را عوض‏ مى‌کنند و اعدام انقلابى مى‌نامندش‏. اگر دیکتاتور تنها یک روش‏ حکومت‌کردن بلد است، مخالف هم تنها یک راه به بهشت را نشان مى‌دهد. اگر دیکتاتور هنرمند را مجبور مى‌کند تا هنرش‏ را مطابق خواسته او خلق کند، اپوزیسیون هم هر هنرمندى را که نخواهد هنرش‏ را در خدمت او بگذارد مزدور دیکتاتور مى‌نامد. این رسم را یک‌بار گاندى شکست و بار دیگر مارتین لوترکینگ و این اواخر ماندلا و حالا مردم ایران و همانند آن پرچم‌داران، براى شکستن این سنت، مردم باید در دو جبهه مبارزه کنند: خشونت‌گرایان جمهورى اسلامى و مخالفان سنتى آن‌ها.


منظورم از مخالفان سنتى مجموعه همه آن‌هایى است که در سى و یک سال گذشته روش‏هاى مبارزاتى کلاسیک را براى سرنگونى جمهورى اسلامى به‌کار گرفتند، اما به‌جایى نرسانندمان. از جناح راست سکولار، یعنى سلطنت‌طلب‌ها بگیر، تا جناح چپ سکولار که نهادهاى سیاسى مارکسیست مثل حزب کمونیست کارگرى نمایندگى‌شان مى‌کنند تا جناح چپ مذهبى خارج از دایره ی حکومت که مجاهدین باشند. از اختلافات عقیدتى و سیاسى این سه گروه که بگذریم آن‌ها را در چند زمینه بسیار شبیه خواهیم دید. یکى تعریف‌شان از دموکراسى است که چنان تنگ است که تنها خودشان در آن جا مى‌گیرند. دیگرى شالوده‌هاى رفتارى‌شان است که به‌رغم اختلافات فاحش‏ ایدئولوژیک به‌نحو بارزى به‌هم و به جمهورى اسلامى شبیهند. به‌ عنوان مثال دخالت در جزئى‌ترین دقایق زندگى خصوصى افراد را جمهورى اسلامى سى و یک سال است که با وسواس‏ تمام به اجرا گذاشته ست. و وقتى به نهاد‌هاى سیاسى اپوزیسیون سنتى مى‌رسیم بازسازى همین دخالت را به صراحت مى‌بینیم. براى نمونه، در این نهادها مسئله ازدواج و طلاق هواداران نه یک موضوع شخصى که یک مبحث حزبى است. مجاهدین در جریان انقلاب ایدئولوژیک، و بعدتر حزب کمونیست کارگرى هر دو تصمیم گرفتند که زن و شوهرهاى هوادار‌شان باید از هم جدا شوند، اما هنوز هیچ‌کدام از نهادهاى سیاسى اپوزیسیون نگفته‌اند زندگى خصوصى هواداران‌مان به‌خودشان مربوط است. اگر زن و شوهرى با هم سازگار نیستند به‌خودشان مربوط است که از هم جدا شوند یا نشوند. و اگر دو نفر تصمیم بگیرند با هم زندگى کنند باز به‌ تصمیم خودشان برمى‌گردد حتا اگر یکى هوادار باشد و آن یکى نباشد.


اما موضوع مهم‌ترى که مى‌خواهم در این مطلب به آن بپردازم شباهت اپوزیسیون سنتى سکولار با جمهورى اسلامى در زمینه آرمان‌گرایى افراطى است. به‌رغم مخالفت‌هاى تند و تیز راست سکولار و چپ سکولار با مذهب به‌سادگى مى‌توان عمیق‌ترین شالوده‌هاى تفکر مذهبى را در هر دو گروه پیدا کرد. همین‌جا بگویم که وقتى از راست سکولار و چپ سکولار صحبت مى‌کنم منظورم راست و چپ افراط گرا است. آن‌چه در این طیف جایش‏ به‌شدت خالى است یک تفکر سکولار معتدل است که مبناى سیاست‌هایش‏ را نه بر اساس‏ واکنش‏ غریزى نسبت به جمهورى اسلامى که بر مبناى درک سالم از واقعیت بگذارد. این شباهت‌ها را در چندین زمینه مى‌توان دید که نمونه‌هایى که در این‌جا مى‌خواهم به آن‌ها بپردازم برخورد با موضوع رهبرى، توبه و توبه‌پذیرى، و تعریف دموکراسى هستند.


در زمینه رهبرى، مبناى تفکر حکومت‌مداران جمهورى اسلامى اعتقاد به امام زمان است. شخصیتى که به‌طور مطلق از هر گناهى مبرا است، پرصلابت و قدرت‌مند است، مدیر و مدبر و عادل است، و روزى که ظهور کند ظالمان را از بین خواهد برد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. مردمان جملگى به او مى‌پیوندند و او را ستایش‏ مى‌کنند و از او اطاعت خواهند کرد و او تا آخر عمر در صلح و عدالت بر جهان حکم خواهد راند. این آرمان‌گرایى را بى‌کم و کاست در اعتقادات سکولارها هم مى‌توان پیدا کرد. رهبرى که اینان نویدش‏ را مى‌دهند عین همان امام زمان است، اما سکولار و به همان نسبت اسطوره‌اى. او تمام عمرش‏ را صرف مبارزه با جمهورى اسلامى کرده است، به هیچ راه حلى به‌جز سرنگونى مطلق جمهورى اسلامى تن نمى‌دهد، مردم را با هوشمندى و درایت بى‌نظیرى به پیروزى هدایت خواهد کرد و فرداى پیروزى، ایران را براى همیشه از هر گرایش‏ اسلامى پاک خواهد کرد. بر مبناى همین تفکر است که هر دو جناح راست و چپ افراطى، هرکدام با تکیه بر آرمان‌گرایى خاص‏ خود، هر گرایش‏ پراگماتیستى به حل معضل سیاسى ایران را نه‌تنها مردود مى‌شمارند، بلکه خیانت به‌حساب مى‌آورند.


مردم اما این‌گونه فکر نمى‌کنند. اگرچه گرایش‏ عامه مردم به سمت سکولاریسم است، اما این سکولاریسم بر عکس‏ آن‌چه اپوزیسیون سنتى تبلیغش‏ را مى‌کند معتدل و پراگماتیست است. معتدل به این معنا که اگرچه مذهبى نیست، اما با آن سر دشمنى هم ندارد. و پراگماتیست به این معنا که وقتى در خلا سیاسى موجود هیچ حزب و سازمانى را پیدا نمى‌کند که این گرایش‏ از سکولاریسم را نمایندگى کند بى‌آن‌که اسیر آرمان‌گرایى افراطى شود به سوى نزدیک‌ترین تفکر موجود مى‌رود که امروزه همان جناح چپ مذهبى درون حکومت است. چنین شخصى اگرچه مذهبى نیست و اگرچه به احتمال حتا در انتخابات شرکت نکرده، اما هیچ ابایى ندارد که شعار الله اکبر بدهد و هم‌صدا با آن دوست و همسایه‌اى که راى‌اش‏ را طلب مى‌کند فریاد بزند. و آن‌زمان که این شعار کهنه مى‌شود با هشیارى ریشه‌هاى عمیق‌تر فساد را هدف بگیرد و رفتن خامنه‌اى و لغو ولایت فقیه را خواستار شود. همین مردم آن‌جا که لازم مى‌بینند بى‌دریغ از موسوى و کروبى حمایت مى‌کنند، اما کوچک‌ترین اشتباهى از سوى آنان را تحمل نمى‌کنند و میان کارزار با اقتدارگرایان جمهورى اسلامى این دو را هم چنان به باد انتقاد مى‌گیرند که آن‌ها مجبور مى‌شوند در هر مصاحبه‌اى تکرار کنند که خواسته‌هاى‌شان همان خواسته‌هاى مردم است.


جاى این تفکر غیر آرمان‌گرا در بین نهادها و شخصیت‌هاى سکولار اپوزیسیون خالى است. ما در طى پانزده یا بیست سال گذشته شاهد تغییر محسوسى در جناح چپ مذهبى داخل دایره ی حکومت بوده‌ایم. اینان به‌تدریج نظریه‌هاى افراطى سابق‌شان را به انتقاد کشیدند و به وضوح تلاش‏ کردند به مردم نزدیک‌تر شوند. به این ترتیب ربع خالى چپ معتدل مذهبى در طیف سیاسى ایران که سال‌ها خالى مانده بود به وسیله احزاب و شخصیت‌هایى مثل جبهه مشارکت و خاتمى پر شد و در عوض‏ نیروهایى مثل نهضت آزادى و شخصیت‌هایى مثل عزت‌الله سحابى فرصت کردند به سکولاریسم غیرمذهبى نزدیک شوند، اما این تغییر را ما هیچ‌گاه در جناح سکولار شاهد نبوده‌ایم. افراط‌گرایى و آرمان‌گرایى هنوز در صدر تفکر ایدئولوژیک چپ و راست سکولار خانه دارند. جناح راست سکولار هنوز با تکیه بر این که اسلام ما را هزار و چهارصد سال به عقب باز ردانده تبلیغ آیین اهورایى را مى‌کند بى‌آن‌که دقت کند این دومى دست کم چهار هزار سال به‌عقب باز خواهدمان گرداند. راستش‏ اگر کسى بخواهد اسلام را رها کند و دین دیگرى اختیار کند به او توصیه خواهم کرد به سراغ آیین جوان‌تر و مدرن‌ترى مثل بهائیت برود تا مسیحیت یا زرتشتى‌گرى که یکى دو هزار سال و دیگرى چهارهزار سال عمر دارند. همین تفکر واپس‏گرا چه در چپ و چه در راست است که باعث شده هنوز هیچ تحلیل واقع‌گرایانه‌اى از شرایط جنبش‏ سبز در بین تحلیل‌گران سیاسى سکولار به چشم نخورد.


هنوز شاهد این هستیم که اینان قاطعانه و با ایمان هرگونه دستى که به دوستى از سوى مذهبى‌هاى معتدل دراز مى‌شود را پس‏ مى‌زنند و سروش‏ و گنجى و کدیور و مخملباف و حتا غیرمذهبى‌هایى نظیر کیارستمى و عبادى را عامل رژیم مى‌شناسند. اینان مثل جمهورى اسلامى در دوران اوج اعدام‌هاى سیاسى توبه هیچ‌کس‏ را نمى‌پذیرند و جز حذف کامل جناح مقابل به هیچ بدیل دیگرى رضایت نمى‌دهند. هنوز پیروزى‌هاى‌شان در برهم زدن این جلسه سخنرانى و آن نمایش‏ فیلم را به حساب مبارزه با جمهورى اسلامى مى‌گذارند. و هنوز خود وقتى به سخنرانى به تورنتو دعوت مى‌شوند بى‌محابا بر صندلى قضاوت مى‌نشینند و به خود اجازه مى‌دهند از دیگران بپرسند آن زمان که ما چنین مى‌کردیم و چنان مى‌کردیم شما کجا بودید؟ این است که مى‌بینیم به رغم تمام تلاش‏شان براى بر دوش‏ کشیدن پرچم سکولاریسم تعدادشان در جامعه ایرانى بزرگى مثل تورنتو با جمعیتى گویا هشتادهزار نفرى از چند ده نفر تجاوز نمى‌کند. و این درست در زمانى است که رقیب اصلى یعنى چپ مذهبى داخل حکومت سر آن دارد که سنگر سکولاریسم میانه‌رو را هم تسخیر کند. نگاه کنید به یکى دو مصاحبه اخیر سروش‏ (مثلا گفتگویش‏ با نوشابه امیرى در سایت روز، یکشنبه ۱۴ مارچ) که در آن جدایى سکولاریسم اعتقادى و سکولاریسم سیاسى را طرح مى‌کند و مى‌گوید که اصلاح‌طلبان اگرچه به لحاظ اعتقادى مذهبى‌اند اما در زمینه سیاسى سکولار هستند. و نظریه دولت فرادینى و سکولار را طرح مى‌کند که در آن گرایش‏ به دین و اعتقاد خاصى باعث برترى یک شهروند بر دیگرى نمى‌شود. چه فایده که سکولارهاى سنتى براى هزارمین بار تاریخچه زندگى سیاسى سروش‏ و همکارى‌هایش‏ را با جمهورى اسلامى را افشا کنند؟ آن‌چه در عمل اتفاق مى‌افتد این است که مردم واقع‌گراى ایران این گفتار را با آغوش‏ باز پذیرا خواهند شد و در عین حال که مواظبند سروش‏ و امثال او پاى‌شان را پس‏ و پیش‏ نگذارند این گفتمان را به گفتمان ایدئولوژیک جنبش‏ سبز تبدیل خواهند کرد و اجرایش‏ را از رهبران سیاسى‌شان خواهند خواست. سکولارهاى ما هنوز چنان از ازدواج پیامبر اسلام با یک دختر ۹ ساله عصبانى هستند که حاضر نیستند وقت‌شان را صرف طرح خط مشى سیاسى‌شان بعد از رسیدن به قدرت بکنند و مثلا روشن کنند که با میلیون‌ها نفرى که به اسلام معتقد خواهند ماند و حاضر خواهند بود در نظامى دموکراتیک به مبارزه ی سیاسى با دیگر احزاب بپردازند چه‌خواهند کرد.


آن‌چه ما در این زمان به آن احتیاج داریم تبلیغ و جا انداختن این اصل اساسى است که قدرت در یک حکومت دموکراتیک موقت است و براى مدت محدودى به یک حزب تعلق دارد و بعد به دیگرى منتقل خواهد شد. در این میان بسیارى رئیس‏جمهورها خواهند آمد که تاریخ از آن‌ها به نیکى یاد خواهد کرد و بسیارى دیگر خاطره ی بدى از خود برجاى خواهند گذاشت. طرفه این‌که دست یافتن به یک نظام دموکراتیک بسیار مهم‌تر است از نگران بودن که چه کسى رئیس‏ جمهور آن خواهد بود.




* دکتر شهرام تابع‌محمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینه‌هاى دیگر هنر و سیاست مى‌نویسد. او دکترای مهندسی شیمی و فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی دارد. پژوهشگر علمی وزارت محیط زیست و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.

shahramtabe@yahoo.ca