نگاه آخوند به جهان و رویدادها و پدیده های آن یک بعدی و تقطیعی است.  در این نگاه تکلیف هر رویداد یا پدیده به صورت مجرد و رها از شرایط زمان و مکان روشن است و جایی برای اصل کنش و واکنش یا رابطه علت و معلول وجود ندارد: پیامبر و امامان نه تنها خوب، بلکه معصوم و بری از خطا هستند و حتی صراحت پیامبر اسلام در گفتن “من نیز انسانی مانند شما هستم” – و درنتیجه مثل شما می توانم اشتباه کنم -، جایی در نگاه یک بعدی آخوند ندارد.

خطاهای نه چندان کم شمار امامان نیز نمی تواند او را وادار به پذیرفتن این نکته کند که اینان نیز انسان هایی مانند دیگران- به فرض داناتر و آگاه تر – بوده اند.  دکان آخوند نمی تواند بدون معصومیت ادعایی پیامبر و امامان شیعه رونق داشته باشد، حتی اگر شاهدهای گوناگونی خلافش را ثابت کنند.  امام حسن (ع) که با معاویه صلح کرده و در برابر دریافت پول خلافت را به او واگذار کرده، کارش به همان اندازه درست و بدون خطا است که کار امام حسین (ع) که بیست سال بعد با رفتاری ۱۸۰ درجه متفاوت در سودای خلافت قبلا واگذار شده، در یک رودررویی نابرابر و ازنظر سیاسی و نظامی غیرمعقول خود و همراهانش را به کشتن داده است، زیرا هردو معصوم و درنتیجه بری از خطا بوده اند.

 یک بعدی نگری آخوند منحصر به جناح قشری آن مانند مصباح یزدی یا سیدعلی خامنه ای نیست و حتی آخوند فلسفه خوان و فلسفه دانی مانند آیت الله خمینی – که قاعدتا باید با رابطه علت و معلول و اصل کنش و واکنش آشنایی داشته باشد – را نیز شامل می شود.  او نیز به همان درد مبتلاست و به عنوان نمونه هنگامی که بالا رفتن “دانشجویان پیروخط امام” از دیوار سفارت امریکا و گروگان گرفتن کارکنان آن را “انقلابی بزرگتر از انقلاب اول” می نامد یا به جای تقبیح این رفتار جاهلانه و زشت و خلاف همه اصول بین المللی می گوید: “امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند” یا به جای پذیرش متارکه جنگ و دریافت غرامت، پس از بیرون راندن دشمن متجاوز از خاک کشور شعار “جنگ، جنگ تاپیروزی” و “راه قدس از کربلا می گذرد” سر می دهد، آشکارا نشان می دهد که نه تنها یک رهبر آینده نگر و دوراندیش که به پیامد کارهایش آگاهی دارد، نیست، بلکه حتی جلوتر از نوک دماغ خود را نیز نمی تواند ببیند.

iran--us-flag

شاید یکی از دلیل های عیار بالای توان فریبکاری آخوند را بتوان درهمین نگاه یک بعدی یافت.  این نوع نگاه و تبیین رویدادها و پدیده های جهان، با ذهن ساده و غیرپیچیده ی توده مردم همخوانی دارد.  به همین خاطر است که آخوند به راحتی پیام خود را به عوام منتقل می کند در حالی که استاد دانشگاه، دانشمند، فیلسوف و روشنفکر قادر به این کار نیستند.

در کتاب درسی دوران دبستان ما حکایت کوتاهی بود که این موضوع را روشن می کند.  نقل به مضمون آن این بود که گذر مرد باسوادی به روستایی افتاد که همه اهل آن بیسواد بودند.  مرد خیراندیش تصمیم گرفت به آنان سواد بیاموزد.  کلاسی ترتیب داد و روی تخته نوشت: “مار”.  ملای روستا که از باسواد شدن روستاییان نگران بود و آن را موجب از رونق افتادن دکان خود می دید گفت این که تو نوشته ای مار نیست، من یک مار می نویسم تا مردم خود بگویند کدام درست است.  سپس تصویر مار را روی تخته کشید.  روستاییان با دیدن تصویر مار همگی تصدیق کردند که آن که ملا کشیده مار است و مرد سوادآموز را از ده بیرون راندند.  در این حکایت، اگر به مرد باسواد فرصت داده می شد می توانست با ده ها دلیل ثابت کند که حرفش درست است و ملا فریبکاری بیش نیست.  اما ذهن ساده و گریزان از پیچیدگی مردم نادان با تصویری که ملا کشیده بود راحت تر ارتباط برقرارمی کرد.  البته حکایت کتاب دبستان در همین جا پایان می یافت و توضیح نمی داد که مردم نادان وقتی بعدها بر اثر جبر زمان خواندن و نوشتن می آموختند چه احساسی نسبت به ملای مکار که فریبشان داده بود پیدا می کردند ولی به هرحال، در آن مقطع زمانی ملا با آن حیله حرف خود را به کرسی نشانده و حریف را از میدان به درکرده بود.

عملکرد نگاه یک بعدی آخوند درمسئله ای به پیچیدگی پرونده هسته ای یا تجدید رابطه با امریکا بی شباهت به نگاه آن ملای روستا نیست.  صورت مسئله را چنان ساده می کند که گویی امریکا در ۳۵ سال گذشته فقط و فقط در انتظار این بوده که دولت اعتدال گرای شیخ حسن روحانی بر سرکار آید و لبخند مرحمت آمیز بزند تا با آغوش باز به سویش بشتابد و به مذاکره ای که وعده داده تن دهد.  انگار نه انگار که در این مدت گروگان گیری شده، پرچم امریکا لگدمال و به آتش کشیده شده، سربازان امریکایی در بیروت کشته شده اند و… و… و…  ذهن یک بعدی نگر آخوند قادر به درک این نکته نیست که حتی پرونده هسته ای برای امریکا و غرب یک ابزار فشار و واداشتن به تمکین است و اکنون که حریف از سرناچاری سرتسلیم فروآورده، امریکا این فرصت را برای تسویه همه حساب های گذشته و بویژه نشان دادن این که چه غلط هایی می تواند بکند از دست نخواهد داد.

درست در روزی که شیخ حسن روحانی پس از چند روز دلبری دیپلوماتیک نیویورک را ترک می کرد، موسسه معتبر “گالوپ” نتیجه یک نظرسنجی در مورد احساس امریکاییان نسبت به حکومت آخوندی را منتشرکرد. بنابراین نظرسنجی، ۸۳ درصد ازامریکاییان نظام حاکم بر ایران را دشمن یا غیردوست خود می دانند و بنابراین حتی اگر باراک اوباما شیفته برقراری رابطه با نظام ولایت مطلقه فقیه باشد هم نمی تواند چنان که وزیر امورخارجه اش گفته، مسائل موجود را در ۳ ماه حل و فصل کند.  به جرئت می توان گفت که حکومت آخوندی پس از آن همه فرصت سوزی ها در زمان هایی که برای جبران خطاهای گذشته مناسب بود، اکنون بدترین زمان ممکن را برای اجرای ناشیانه نمایش مضحک “نرمش قهرمانانه” انتخاب کرده است.  زمانی که دستش کاملا خالی است و حتی توان بلوف زدن نیز ندارد و حریف همه کارت های برنده را در دست دارد.

نگاه یک بعدی اگر بتواند در عوام فریبی – آنهم تا زمانی که واقعیت های تلخ اقتصادی و اجتماعی خود را تحمیل نکرده اند – کارآیی داشته باشد، درعرصه سیاست خارجی که آوردگاه هوشمندی، خردورزی، همه جانبه نگری و توجه به قانونمندی های روابط علت و معلولی و کنش و واکنش هاست، کارآمدی ندارد.  نظام ولایت مطلقه فقیه در دام خودکرده های بی تدبیرش گرفتار شده و از سر اضطرار و ناچاری بزرگترین خطای راهبردی خود را مرتکب شده است.  آیا اپوزیسیون از آن درجه از هوشمندی برخوردار است که از این فرصت طلایی برای پایان بخشیدن به کابوس ۳۵ ساله بهره جوید؟!

 

 

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com