Abdolsattar-Doshookiدر حالی که  طی سال های گذشته لنز رسانه ها بر روی دریاچه اورمیه در شمال غرب کشور متمرکز شده بود، در آن سوی مملکت یعنی در جنوب شرق کشور بزرگترین دریاچه آب شیرین فلات ایران به مرگی تدریجی محکوم شد و مـُرد و هیچکس بر شنزارهای تناسه زده هامون اشکی نریخت.

هامون نـمـُرد، بلکه پنجه های بی عاطفه و سرد دولت افغانستان بر گلوگاه هیرمند و بی تفاوتی دولتمردان بی کفایت مرکزنشین در تهران هامون را به مرگی تدریجی محکوم کردند و به همراه آن هزاران خانوار سیستانی را آواره و خانه به دوش نمودند. زمانی نه چندان دور سیستان به برکت هامون یعنی سومین دریاچه بزرگ ایران پس از دریاچه خزر و دریاچه اورمیه، انبار غله ایران محسوب می شد.

بر اساس پایگاه اطلاع رسانی کویرها و بیابان های ایران دریاچه هامون به عنوان هفتمین تالاب بین المللی جهان و بزرگ ترین دریاچه آب شیرین کشور تقریباً برای همیشه از روی نقشه جغرافیایی پاک شد. دریاچه ای که تا کمتر از دو دهه قبل هر ساله پذیرای بیش از یک میلیون پرنده مهاجر بود. با نابودی هامون بیش از ۱۵ هزار صیاد بیکار شدند و زنانی که با بهره گیری از نی های دریاچه به تولید صنایع دستی اشتغال داشتند منبع درآمد خود را از دست دادند. علاوه بر کشاورزان بیشمار، دامداران سیستانی با ۱۲۰ هزار رأس گاوی که تا دیروز در ۷۰ هزار هکتار از اراضی دریاچه چرا می کردند مهاجرت کردند و ۸۰۰ روستا تحت تاثیر هجوم شن های روان دریاچه قرار گرفته است. دریاچه ای که سالانه ۱۲ هزار تن ماهی از آن صید می شد امروز یک بستر خشک و تفتیده است. شاید اگر مطالعه دقیقی صورت می گرفت مشخص می شد که نابودی هامون بزرگ ترین پدیده پناهندگی و آوارگان زیست محیطی در کشور را رقم زده است. هامون اینک به پهنه وسیع و لم یزرعی تبدیل شده است که در میان توفان شن و غبار بادهای موسمی نظاره گر گیسوان آشفته دخترکان سیستانی و لبان تناسه بسته  پسربچگان بیشماری است  که همانند پرندگان مهاجر هامون به سرزمین های دوردست کوچ می کنند ـ پرندگانی که هرگز به ریگزار هامون باز نخواهند گشت.

Hamoon-S

اما قصه مرگ تدریجی هامون که در کتب اوستایی و شاهنامه از آن یاد شده است داستان محرومیت سرزمینی است تب دار که در هـُرم و گرمای خورشید سیستان شناور است و بر امواج وهم انگیز تالاب های خشک شده اش تمامی ارواح شریر و بی مهری های ممتد خودی های بی احساس و همسایه نامهربان به کمین معاش مستمندان نشسته اند. افغانستان برخلاف حس همجواری و ادعای دوستی و بر خلاف معاهده سال ۱۹۷۳ در مورد حقابه این دریاچه از رودخانه هیرمند، با ایجاد سد و کانال های انحرافی متعدد آب رودخانه را از جانب سیستان به سوی مزارع کشت خشخاش در داخل افغانستان سرازیر نموده است تا فرآورده نهایی آن را به جای آب حیات بخش به استان سیستان و بلوچستان و بقیه نقاط ایران صادر کند. در این راستا حتی بلوچ های ساکن ولایت نیمروز در آنسوی مرز نیز از آب هیرمند محروم شده اند. این ظلم با قساوت تمام در زمان حکومت طالبان آغاز شد و همچنان ادامه دارد. متاسفانه دولتمردان رژیم گذشته و حال منافع مردم سیستان را قربانی اهداف سیاسی و جاه طلبی های خود کرده اند. به عنوان مثال در خرداد ۱۳۵۶ اسدالله علم سعی کرد جلوی مبادله قرارداد جدید تقسیم آب رودخانه هیرمند را میان ایران و افغانستان بگیرد و در این باره مستقیم از شاه تقاضا کرد اما تلاش های وزیر دربار به جایی نرسید و قرارداد بدتری مبادله شد. اسدالله علم این قرارداد را خیانت به ایران قلمداد نموده. به صورتی که در کتاب یادداشت های خود نوشته ‌است: “مثل این است که یک قطعه از گوشت تن مرا بریده‌اند و پیش چشم من جلوی سگ انداخته‌اند”. آنگونه که در کتاب خاطرات علم آمده است این “خیانت بزرگ به مردم سیستان” باعث کدورت بسیار شدید علم شد به گونه‌ای که به فکر استعفا از وزارت دربار افتاد. متاسفانه رویه جمهوری اسلامی در مورد مسئله هیرمند و منافع مردم سیستان نسخه مشابهی از “خیانت بزرگ” رژیم گذشته است. به عنوان مثال جمهوری اسلامی، علاوه بر اجازه عبور ترانزیتی سوخت و بنزین از طریق خاک ایران، امتیازات بسیار وسیعی از جمله اهدای تسهیلات ترانزیتی، گمرگی و بندرگاهی و اراضی صنعتی رایگان در بندر آزاد چابهار برای تطمیع افغانستان بدون کسب هیچگونه امتیاز یا چانه زنی بر سر عملیات رهاسازی سهم آب ایران از رودخانه هیرمند و حقابه دریاچه هامون، فراهم نموده است. حال بعد از کوچ هزاران خانوار بی پناه سیستانی و بلوچ  و معضلات بلقوه امنیتی و بعد از مرگ هامون مجلس ایران با “تشکیل فراکسیون احیا دریاچه هامون” موافقت نموده تا این “نوشدارو” تسلی خاطری باشد برای نوادگان رستم و سهراب در سیستان.

 

ضعف و بی تدبیری جمهوری اسلامی در طی بیش از سه دهه گذشته عملا چوب حراج به منافع ایران از هر چهار طرف زده است. در شمال و در دریای خزر توسط آذربایجان، در میادین مشترک نفتی در غرب کشور توسط عراق، در حوزه های مشترک نفت و گاز در جنوب کشور توسط قطر، و قطع آب هیرمند توسط افغانستان در شرق کشور. اما در آن سه سو بر عکس سیستان حیات و دوام ده ها هزار نفر به طور مستقیم تحت تاثیر مستقیم این گونه اجحاف ها قرار نگرفته و مردمان بیشماری از هستی ساقط و آواره نشدند. دریغا که اگر این فاجعه انسانی و محیط زیستی در استان دیگری بجز سیستان و بلوچستان اتفاق می افتد، حداقل رسانه ها و فعالان مدنی و محیط زیستی اینگونه خاموش و بی تفاوت از کنار آن نمی گذشتند.

به گفته بهمن آقایی دیبا کارشناس حقوق بین الملل در امور دریاها، در سال‌های ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳، دیپلمات‌های ایرانی مشغول مذاکرات فشرده با مقامات افغان در مورد مسأله آب رود هیرمند بودند. ایران دست بالا را داشت و به لحاظ حقوقی می‌توانست برای گرفتن سهم منصفانه‌ای از آب این رودخانه فشار بیاورد. اما شاه ایران بی‌ توجه به مذاکرات جاری و به دلیل وضعیت سیاسی حساس افغانستان تصمیم گرفت، بر خلاف مواد قرارداد سال ١٣١٧ و اعلامیه متمم آن امتیاز بزرگی به افغان‌ها بدهد. بلافاصله پس از این تصمیم سیاسی، ایران و افغانستان معاهده سال ۱۹۷۳ بر سر رود هیرمند را امضا کردند، که به سهم نابرابر ایران از این آب‌ها وجهه قانونی داد. اکنون دولت افغانستان حاضر نیست در عمل حتی همین سهم ناچیز و نابرابر ایران را برسمیت بشناسد. در معاهده ۱۹۷۳ ایران و افغانستان در مورد رود هیرمند تصریح شده است که سالانه ۸۵۰ میلیون متر مکعب از آب هیرمند به ایران تعلق دارد. وانگهی بر اساس قرارداد سال ١٣١٧ و اعلامیه متمم آن دولت افغانستان متعهد شده بود “که به منظور آن که هیچ گونه تضییع و ضرری متوجه آبیاری و زراعت اراضی سیستان نشود از اقدامی که موجب تقلیل سهمیه آب ایران در بند کمال خان (توافقی که در ماده اول قرارداده شده است) بشود، خودداری خواهد ورزید” و آب به طور نصف نصف (بالمناصفه) بین ایران و افغانستان تقسیم شود (ماده یک قرارداد).

دولت تدبیر و امید آقای روحانی اکثریت آراء را در استان سیستان و بلوچستان به دست آورد. مردم آن خطه با مصائب و مشکلات فراوانی دست به گریبان هستند. مشکلاتی نظیر زلزله، وبا، اعدام، اعتیاد، بیکاری، بیماری، مدارس کپری، فقر، تبعیض، و رها سازی به امان خدا و بلاهای زمینی و آسمانی. در مورد حقوق مردم سیستان جمهوری اسلامی سیاست انفعالی و به قول اسدالله علم وزیر دربار شاه، سیاست “خیانت آمیز” رژیم گذشته را دنبال کرده است و  کوچکترین تمایلی برای استفاده از فرصت های فراوان جهت احقاق حقوق مردم سیستان از خود نشان نداده است. چگونه است رژیمی که ادعا می کند قادر است حق مستضعفین جهان را از حلقوم استکبار جهانی بیرون بکشد، از رساندن آب رودخانه هیرمند به لبان تناسه زده فرزندان تشنه رستم و سهراب درمانده است؟

فرزندان سیستان فریاد می زنند: “آب هیرمند حق مسلم ماست”. امیدوارم که تاریخ در مورد دولت تدبیر و امید آقای روحانی قضاوت دگرگونه ای داشته باشد. مردم سیستان منتظر اقدام عاجل دولت در این زمینه حیاتی هستند. متاسفانه در شرایطی که افغانستان محاط در خشکی و بدون دسترسی به دریا در طی ده سال گذشته با پاکستان تنش و مشکلات عدیده ای داشته است، دیپلماسی سردرگم و غرب ستیز جمهوری اسلامی با فرصت سوزی تمام و کمال حتی کمترین اهمیتی برای معاش و  منافع مردم سیستان بخصوص در رابطه با عملکرد ناجوانمردانه افغانستان در مورد قطع آب رودخانه هیرمند، قائل نشده است. شوربختانه نمایندگان ولایتمدار و انتصابی استان در مجلس شورای اسلامی نیز در طی دو دهه گذشته با فرصت طلبی و خودخواهی سکوت را در مقابل مرگ تدریجی هامون پیشه نمودند، و کشاورزان، دامداران و صیادان درمانده سیستانی شاهد جان دادن تدریجی هامون در مقابل چشمان اشکبار خود بودند. چشمانی که اینک همانند هامون از اشک تهی شده اند و در توفان بی امان شن و ناامیدی برای گریز از این سرنوشت محتوم در جستجوی روزنه فرار به سوی سرزمین های امیدآور دیگری هستند.

هامون مـُرد! و هیچ تحلیلگر و فعال محیط زیست در سوگ آن نه گریست و نه طوماری برای نجات آن جمع شد و نه مرثیه ای تسلیت گونه در سوگ هامون سروده شد. هامون در تنهایی خویش مـُرد! اما امیدوارم دولت آقای روحانی هر چه زودتر به داد بینوایان رها شده در توفان شن سیستان برسد!

 

مرکز مطالعات بلوچستان

شنبه ۶ مهر ١٣٩٢

doshoki@gmail.com