در طی چند دهه گذشته دنیا شاهد نوع جدیدی از کشتار و قتل عام انسانهای بیگناه بوده است. منظورم کشتن افراد بیگناه برای رسیدن به 

شهروند ۱۲۶۱ ـ پنجشنبه ۲۴ دسامبر ۲۰۰۹


 

آیا قتل عمد و کشتن افراد بیگناه برای پیشبرد و رسیدن به اهداف مذهبی مطابق با احکام و دستورات اسلام است؟


 

در طی چند دهه گذشته دنیا شاهد نوع جدیدی از کشتار و قتل عام انسانهای بیگناه بوده است. منظورم کشتن افراد بیگناه برای رسیدن به اهداف عقیدتی و مذهبی است. شاید موارد فوق را بتوان از جمله این نوع قتلها برشمرد. کشتار بیش از صد و پنجاه نفر از مردم بیگناه در شهر بمبئی هند در چند ماه گذشته. بنا به ادعای دولت هند افرادی که در این عملیات شرکت کردند وابستگی مذهبی داشتند. واقعه یازده سپتامبر شهر نیویورک در آمریکا که باعث کشته شدن هزاران انسان بیگناه شد. به گفته بازرسان این واقعه، افرادی که در این فاجعه دست داشتند وابستگی و اعتقادات مذهبی داشتند. بمب گذاری در ایستگاه قطاری در اسپانیا در طی چند سال گذشته که به گروه القاعده نسبت داده شد. آتش سوزی سینما رکس آبادان بیش از سی سال پیش در ایران. بمبگذاری اخیر در سیستان و بلوچستان ایران، و شاید هفته ای نیست که خبری در رسانه ها نیاید که بر اثر انفجار بمبی در مکانی عمومی در یکی از شهرهای پاکستان، عراق و یا افغانستان عده ای زن و مرد و کودک بیگناه جان خود را از دست داده اند. البته بسیاری از گروههایی که این نوع عملیات و بمبگذاری ها را انجام می دهند خود را به نوعی وابسته به گروههای اسلامی معرفی می کنند و این نوع اعمال را مطابق با احکام اسلام می دانند و معلوم نیست که این افراد تا چه حد از احکام اسلام اطلاع دارند!

متاسفانه بعد از وقوع این نوع کشتار افراد بیگناه در طی چند ده اخیر، بسیاری از سازمانهای اسلامی به طور رسمی موضع گیری نکرده اند و اعلام نکرده اند که این نوع کشتارها را مغایر با احکام اسلام دانسته و آنها را تقبیح و محکوم می کنند یا محکوم نمی کنند! به دلیل این سردرگمی، این سئوال از مراکز اسلامی موجود در دنیا پیش می آید که: آیا از نظر این مراکز اسلامی به قتل رساندن یک عده افراد بیگناه برای پیشبرد عقاید و اهداف مذهبی بر طبق احکام و دستورات اسلام بوده و هست؟ با توجه به اینکه احکام و دستورالعمل های اسلام فراگیر تمام مسلمانان جهان است به این معنی که یک حکم و دستورالعمل اسلامی به همان اندازه که شامل و واجب بر مسلمانان افغانستان و ایران و عربستان می شود به همان اندازه نیز شامل و واجب به مسلمانان کانادا و آمریکا و اروپا نیز می شود. آیا سکوت این مراکز اسلامی فعال در آمریکا و کانادا و اروپا می تواند به عنوان تایید و خرسندی این سازمانها از این نوع اعمال و قتل های عمد برای پیشبرد اهداف مذهبی قلمداد شود؟

این نوع قتل و کشتار افراد بیگناه برای پیشبرد هدف و عقیده مذهبی موردی است مربوط به عموم و بخصوص همه ایرانیان و مسلمانان جهان و یک مورد شخصی نیست.

متاسفانه این نوع بمب گذاری ها و کشتار افراد بیگناه هنوز متوقف نشده و نخواهد شد و هنوز ادامه دارد و ادامه خواهد داشت و عده ای بیگناه در آینده ای بسیار نزدیک قربانی یکی از این بمبگذاریها خواهند شد.

چه خوب بود که به جای سکوت، مدیران و مسئولان این مراکز اسلامی فعال در کانادا و دنیا نظر خودشان را نسبت به این نوع خشونت ها و کشتارها مطرح می کردند و احکام و دستورالعمل های اسلام را نیز در این مورد به وضوح و شفافیت کامل بیان می کردند. البته مسئولان این مراکز بخوبی میدانند که در فرهنگ ایرانی سکوت به معنای رضایت است.

بیش از صدها مرکز اسلامی فعال در کانادا شامل این سکوت هستند، از جمله مراکز اسلامی و فارسی زبان: مرکز اسلامی ولیعصر، مرکز اسلامی و فرهنگی حضرت زهرا، مرکز ایرانی اسلامی امام علی، مرکز اسلامی امام مهدی و جامعه اسلامی افغانها در کانادا.

در جواب نامه آقای علیرضا عاملی:

هنگامی که تصمیم گرفتم چند سئوال را از مراکز ایرانی اسلامی فعال در کانادا مطرح کنم بسیار مطمئن بودم که هنوز در بین ایرانیان خارج از کشور انسانهای با وجدان و مسلمانان با وجدانی وجود دارند که سکوت را می شکنند و موضع گیری صحیحی را در قبال سئوالات من اتخاذ می کنند. بسیار خوشحالم که آقای علیرضا عاملی یکی از این افراد با وجدان و سکوت شکن هستند و با وجود گرفتاریی که در حال حاضر دارند لطف کردند و با وجود عدم دسترسی به منابع مورد نیاز به نکات بسیار مهم در نامه خود به نشریه شهروند اشاره کردند و مطلب ایشان کمک بسیاری به آگاهی ایرانیان کانادا کرد. (من امیدوارم که گرفتاری ایشان هرچه هست به زودی به خیر و مصلحت ایشان و خانواده ایشان تمام شود).

از همه با ارزشتر اینکه ایشان با بیان موضع خود و این موضع گیری صحیح خود شریک جرم و گناه آن دسته از ایرانیان و مسلمانانی نشدند که قتل و ضرب و شتم جوانان ایران را تائید می کنند و یا در مقابل آن سکوت اختیار می کنند و از خود هیچ واکنشی نشان نمی دهند. ایشان با این نامه، خود را در ردیف ایرانیان و ایرانیان مسلمان مخالف قتل و ضرب و شتم جوانان ایران قرار دادند. براستی در یک چنین واقعه ای فقط می توان دو موضع گرفت یا موافق و یا مخالف و سکوت همانطور که قبلاً هم اشاره کردم به عنوان موافق با قتل و ضرب و شتم به حساب می آید. ای هموطن که در حال خواندن این مطلب هستی موضع شما در این مورد چیست و شما در پشت کدام صف قرار می گیری؟

البته آقای عاملی موضع خود را از قبل در چند مورد دیگر بیان کرده اند، ولی همانطور که ایشان نیز اشاره کرده اند موضع یک عالم و یا یک مرکز اسلامی می تواند بسیار موثرتر باشد. به همین دلیل من سئوال سوم خود را از مراکز اسلامی ایرانی مطرح کرده ام.