شهروند ۱۲۲۵
سخنان باراک اوباما در اروپا، ترکیه و عراق که با آرامش و اطمینان خاصی بیان می شد، گرچه بسیاری از مردم جهان را به آینده امیدوار کرد، اما باعث عکس العمل چند پهلوی آقای احمدی نژاد رئیس جمهور ایران شد.

او که در اصفهان سخن می گفت ضمن ایرادهائی که گرفت از جمله به اوباما گفت اگر واقعاً در پی تغییر هستید روش و ادبیات خود را تغییر بدهید.
در مورد اینکه اوباما چگونه باید روش و ادبیات خود را تغییر بدهد، آقای احمدی نژاد در گفتگو با خبرنگار ما توضیحات بیشتری داد و گفت من می دانم که اصولا ادبیات آمریکائی ها با ادبیات ما فرق می کند. آنها به بعله می گویند “yes ” و به نه می گویند “no” بنابر این اگر اوباما واقعاً بخواهد به شعار “چنج” خودش جامه عمل بپوشاند، باید ادبیاتش را عوض کند، فارسی حرف بزند، به جای یس بگوید بله و به جای نو بگوید نه به بنده که رسید بگوید خیلی مخلصیم و از این قبیل حرف ها….
آقای احمدی نژاد اضافه کرد البته می دانم که اینکار کار سختی است و آدمی که یس و نویش قاطی شود، خودش هم قاطی می کند و اصلا نمی فهمد چه می گوید، چه می خورد و چه می پوشد. بنابر این کار ساده تری را که اوباما می تواند بکند این است که هرچه ما گفتیم بگوید آی به چشم، تا ما باورکنیم او تغییرکرده است!
آقای احمدی نژاد توضیح داد و گفت من می دانم که آمریکائی ها سعدی و حافظ نداشته اند تا مثل بنده آموخته باشند آرام و مودبانه حرف بزنند، اما آقای اوباما که خیلی شبیه اتللوست، می تواند مثل اتللو، شمرده و کتابی حرف بزند که مترجم من بفهمد چه می گوید نه اینکه اینطور تند و تند انگلیسی بلغور کند که هیچکس منظورش را نفهمد .
آقای احمدی نژاد گفت اوباما جوری با سرعت حرف می زند که انگار دنبالش کرده اند. مگر نمی بیند من که پیشکسوت او هستم چطور کلمه کلمه حرف می زنم و حرف هایم را صد بار تکرار می کنم تا مردم خوب حالی شان بشود و کیف کنند؟ به او بگوئید بی انصاف اقلا فکر مترجم من را بکن. هر وقت از او می پرسم این بابا چی میگه؟ میگه هیچی قربان داره از شما تعریف می کنه!
رئیس جمهور ایران به خبرنگار ما گفت یک سئوال ساده دارم، اگر اوباما که ظاهرش شبیه اتللوست راست می گوید، چرا اسم زن و بچه اش را عوض نمی کند و مثلا همسرش را “دزدمونا” صدا نمی کند تا آدم باور کند که این آدم می خواهد واقعاً یک چیزهائی را چنج کند؟!
وی از خبرنگار ما پرسید: بهتر نبود آقای اوباما در سفرهای استانی خود به اروپا و ترکیه و عراق، به جای ده ها هزار چلوکبابی که به مردم داد تا همراه او از این شهر به آن شهر بروند و فریاد زنده باد اوباما سر بدهند، بدهی های خود به ایران را بپردازد؟
خبرنگار ما جواب داد چرا والا ولی ناگهان دوزاری اش افتاد که نسنجیده حرفی را تائید کرده و پرسید مگر اوباما هم به مردمی که دورش جمع می شوند و برایش تظاهرات می کنند، چلوکباب می دهد؟
رئیس جمهور ایران با لبخند جواب داد آقا هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد. امروزه دیگر بدون وعده چلوکباب، کسی را نمی توان به مراسم استقبال و تظاهرات و انتخابات کشاند. تازه همه آن جمعیتی را که شما در عکس ها و فیلم ها می بینید واقعی نیستند و خیلی از آنها آدمهای فتوشاپی هستند.
خبرنگار ما حیرت زده پرسید آدم های فتوشاپی دیگر چه موجوداتی هستند؟ آقای احمدی نژاد عکسی از استقبال مردم ترکیه از اوباما را به خبرنگار ما نشان داد، به گوشه ای از آن عکس اشاره کرد وگفت اون آقاهه را اون گوشه می بینی؟ خبرنگار ما هرچه دقت کرد کسی را ندید و گفت شخص خاصی دیده نمی شود، یک مشت نقطه ریز ریز است به اندازه ته یک سنجاق، فکرمی کنم کله آدم هائی باشد که به سخنرانی اوباما گوش می کنند؟
آقای احمدی نژاد با انگشت به همان نقطه اشاره کرد وگفت این یارو را می گویم که دارد فریاد می زند زنده باد اوباما! این بابا را من می شناسم، اهل ورامین است، عاشق چلوکباب کوبیده است و هر رئیس جمهوری در هر کجای دنیا که چلوکباب بدهد خودش را به آنجا می رساند و شکمی از عزا درمی آورد.
خبرنگار ما ناباورانه گفت ولی این عکس از مردم ترکیه گرفته شده نه اهالی ورامین.
رئیس جمهور جواب داد بله می دانم، به همین جهت می گویم که عکس فتوشاپی است. کله این آدم را که یک تظاهرکننده حرفه ای است، از یک میتینگ در ورامین بریده اند و با فتوشاپ به تظاهرات ترکیه سنجاق کرده اند!
تازه به فرض اینکه این عکس فتوشاپی نباشد، مگر با وسائلی که امروزه وجود دارد، رفتن از ورامین به ترکیه کاری دارد؟ خود من صبح در ونزوئلا هستم و ظهر در نیکاراگوئه. رئیس جمهور آمریکا را ندیدی؟ طی چند روز نصف دنیا را گشت و برگشت؟
خبرنگار ما گفت یعنی ده ها هزار نفری که در اروپا، ترکیه و عراق به استقبال اوباما رفته بودند مثل شما و اوباما هواپیمای اختصاصی داشته اند؟…رئیس جمهور حرف خبرنگار ما را قطع کرد و گفت مگر نمی دانی؟ اوباما پنج هزار تا از اتوبوس های شرکت واحد آمریکا را پرکرده بود از جمعیت و هر کجا می رفت آنها را هم همراهش می برد. تعدادی آشپز و مستخدم، نیز استخدام شده بودند تا به محض رسیدن ایشان بلافاصله دود و دمی به راه بیندازند وکباب باد بزنند.
خبرنگار ما با تعجب گفت ولی هیچ کدام از خبرگزاری ها در مورد این پنج هزار تا اتوبوس چیزی ننوشته بودند؟
آقای احمدی نژاد با خنده جواب داد خبرنگارهای خارجی که مثل خبرنگارهای ایران آزاد نیستند. آنها که جرأت ندارند هر خبری را بنویسند. ولی خدا به تو عقل داده که ببینی و قضاوت کنی، سفرهای استانی که بدون اتوبوس شرکت واحد و چلوکباب کوبیده رونق ندارد!

سیل تربیت پذیر نیست!

مثل بسیاری از انسانها که تربیت پذیر نیستند، سیل نیز تمدن و تربیت سرش نمی شود و به قول معروف، آدم بشو نیست!
همین رودخانه خشک قم یا قمرود، هر چند سال یکبار یکمرتبه عصبانی می شود، به کله اش می زند، طغیان می کند و پدر هرچی صاحب بچه است در می آورد . ایشان! انگار حالی شان نیست که بابا، قرن بیست ویکم است، در این مملکت تغییراتی صورت گرفته و سیل هم باید روزی روزگاری خودش را با بقیه مردم تطبیق بدهد، صبح مثل بچه آدم برود توی صف نانوائی و ظهر برگردد منزل!
در سالهای اخیر، مسئولان باهوش شهر قم نشستند و پیش خودشان گفتند حالا که چندین سال است این رودخانه خشک شده و قصد طغیان و این جور کارهای نامربوط را ندارد، اگر ما بیائیم این رودخانه را تبدیل به خیابان و پارکینک کنیم، انشاالله که اخلاق نحسش را کنار می گذارد، آدم می شود و مثل جوانان شروری که زن می گیرند و می شوند مرد خانه و خانواده، اصلا یادش می رود که روزی روزگاری رودخانه بوده است.
آنها پیش خودشان حساب کردند و گفتند سیل با آن بزرگی و قدرت که بی شعورتر از یک انسان کوچولو و ضعیف نیست! همانطور که آدمها را ادب کرده ایم، همانطورکه گرانی را تحت کنترل درآورده ایم، سیل را نیز آدمش می کنیم.
به همین جهت رودخانه وسیع و خشک قم را به جای لایروبی و آماده کردن برای بارندگی های شدید و سیل های احتمالی بعدی، تبدیل به خیابان و پارکینگ کردند و در جواب معترضان گفتند آنقدر از این پارکینگ پول درمی آید که اگر هم روزی روزگاری سیل بیاید، می شود خسارتش را جبران کرد.
متاسفانه سیل اخیر قم که دو نفر را کشت، چهار نفر را مفقود الاثر نمود و خسارات بسیار وارد کرد، نشان داد که این بچه تربیت و ادب و تمدن سرش نمی شود و شاعر در مورد اوست که گفته است: تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است!




حق شهادت دیگه چیه؟!

هرگز برایتان پیش آمده است که چیزی خریده باشید و هرگز ازش استفاده نکرده باشید؟ برای ما پیش آمده. یک قالیچه خریده ایم که کلی پولش شده و زده ایم به دیوار اتاقمان. باورتان می شود که یکدفعه هم رویش راه نرفته ایم؟ نمیشه، چه جوری از دیوار بریم بالا؟!
فتحعلیشاه هم از این کارها زیاد کرده بود. هزار تا زن گرفته بود که خیلی هایشان را تا آخر عمر حتی یکبار هم ندیده بود و نمی دانست چه شکلی هستند. فقط اسمش توی لیست همسرانش بود و صبح به صبح که لیست را برمی داشت و می نشست به مطالعه، دلش خوش بود که مثلا یک زنی هم داره به نام منیرالسلطنه قفقازی که به عنوان رزرو توی یکی از اتاقهای کاخ توی آب نمک خوابیده است!
یکی از حقوقی که خانم های ایرانی سالهاست دنبالش هستند، عین همین قالیچه ایست که ما زده ایم به دیوار اتاقمان و عین همان زنهای رزروی است که آن مرحوم داشت. تزئینی و بدردنخورکه بود و نبودش یکسان است!
حق شهادت را عرض می کنم. شهادت نه به معنی کشته شدن ها ….به معنی اینکه حق داشته باشند بروند توی دادگاه و شهادت بدهند که آقا ما دیدیم اول این آقاهه زد توی گوش اون یکی .
واقعاً مگر این خانم ها سرشان درد می کند که دنبال چنین حقوقی هستند؟ بنده که مثلا چنین حقی را دارم کی از آن استفاده کرده ام که حالا خانمم بخواهد از آن استفاده کند؟
اگر می گفتند ما باید حق داشته باشیم رنگ چادرمان را خودمان انتخاب کنیم، یک حرفی. آدم می گفت جهنم، بگذار بروند و بخرند و دلشان خوش باشد، ولی کی حوصله دارد توی سرما وگرما و با آن ترافیک خودش را برساند به دادگستری، از آنهمه پله برود بالا، یکساعت توی راهرو بنشیند تا نوبتش بشود بعد برود توی اتاق و بگوید حاج آقا من به چشم خودم دیدم که ….ول کنید بابا این حرف ها را…حق شهادت دیگه چی چیه؟!

ایمیل نویسنده :
mirzataghikhan@yahoo.ca