یکی، دو روزی ست که بی حوصله ام و جرأت نمی کنم تلویزیون یا رادیو را روشن کنم. روزنامه را نمی خوانم. به سراغ کامپیوتر هم نمی روم. نه این که نخواهم بروم، جرأتش را ندارم. امروز بالاخره دل به دریا می زنم و  پس از دو روز و نیم به سراغ مانیتور کامپیوتر می روم و به محض روشن شدن آن، تصویر خندان شیرکو معارفی را می بینم و زیرش خبر اعدامش را می خوانم. شوکه می شوم. فرقی نمی کند شیرکو، حبیب، رضا، سیمین و یا هر نام و اسمی دیگر. مهم جان انسان هایی است که آسان گرفته می شود. یک ماه است که ماشین اعدام و کشتار جمهوری اسلامی بدون وقفه در حال کار است. بیش از ۲۰۰ نفر در ماه اول حکومت آقای روحانی در ایران  اعدام شده اند. مردم در شرایط سخت، روزمرگی را سپری می کنند. جکومت از نظر اقتصادی و سیاست خارجی درمانده است  و برای زهر چشم گرفتن، از ترفند کهنه ی ایجاد وحشت، استفاده می کند و اعدام های گروهی را به راه انداخته است.

طرح از مانا نیستانی

طرح از مانا نیستانی

در بازی سیاست، خامنه ای می خواهد نقش خمینی را بازی کند و چه ناشیانه بازی می کند به مانند ماکت خمینی عمل می کند، البته در جنایت و آدم کشی. می خواهد اکثر کارهایی که او کرده است را تکرار کند. او هم می خواهد از مرادش خمینی عقب نماند. دلش می خواهد کشتاری دیگر همچون کشتارهای دهه ۶۰ راه بیاندازد تا چند سالی بتواند برای تجدید قوا، جان بگیرد. برای این کار مجددا به سراغ استان های محروم بلوچستان و کردستان می روند. از آنان قلع و قمع می کنند تا برای ایران عبرت شوند. بلوچستانی که هیچ ندارد، محروم ترین و فقیرترین استان ایران است. و کردستانی که همیشه مرغ عزا و عروسی همه ی حکومت های دیکتاتوری بوده است. هر حکومت مستبد برای زهر چشم گرفتن، مردم غیور این منطقه را قتل عام می کند. و ما آه حسرت می کشیم.  آیا سازمان های مدافع حقوق بشری در انتظار معجزه هستند، یا منتظرند کشتار وحشیانه انجام شود و بعد از ۲۰ سال در مراسمش اشک بریزند؟

همان سازمان های حقوق بشری و برندگان جایزه ی نوبلی که وقتی این اعدام شدگان در زندان بودند، زندانی سیاسی به حساب نمی آوردند و نزد ایشان زندانی سیاسی فقط جناحی از حکومت بوده است که مورد غضب جناح دیگر حکومت قرار گرفته باشد. آیا چون اعدامی ها از درون حکومت نیستند سکوت کرده اند؟ چرا این اعدام های فله ای را خشونت نمی بینند؟ فقط کافی است در جلسه ای در مورد سرنگونی جمهوری اسلامی صحبت کنید، حمله هایی است که نثار شما می شود. مارک خشونت گرا می خورید، لقب قهقراگرا می گیرید. چرا؟ چون گفتید که جمهوری اسلامی باید سرنگون شود. آنان اعتقاد بر این دارند که جمهوری اسلامی باید از بین برود. چگونه؟ شاید نظرشان بر این است که یواشکی در غذاشان مرگ موش بریزیم. خوب این هم نظری است! ولی شما که این همه از خشونت بیزارید، پس چرا راجع به خشونت های روزمره حکومت جمهوری اسلامی سکوت کرده اید؟

مگر ضرب و شتم زنان در ملأ عام و به عناوین مختلف خشونت نیست؟

مگر نبود حقوق برابر در مورد زنان خشونت نیست؟

مگر ازدواج با دختر خوانده خشونت نیست؟

مگر ازدواج های صدر اسلامی با دخترکان کوچک خشونت نیست؟

مگر صیغه که در اسلامشان به معنی اجاره ای می باشد و صیغه شده، که هیچ حقوقی ندارد، خشونت نیست؟

مگر بودن هزاران هزار کودک کار در جامعه و رها کردن شان با فقر و بدبختی در خیابان خشونت نیست؟

مگر رسیدن سن فحشا به ۱۲ سالگی، طبق آمار شهرداری تهران خشونت نیست؟

مگر اعتیاد ۵۵ درصدی مردم ایران خشونت نیست؟

مگر شکنجه و کشتن و با ماشین از روی آدم ها رد شدن خشونت نیست؟

مگر اعدام و تماشای عمل اعدام در ملا عام خشونت نیست؟ مگر …. و مگر ….. خشونت نیست؟

دست بردارید از این بازی های نخ نما شده. اکنون چرا در مقابل این اعدام ها سکوت کرده اید؟  شاید از نظر شما نابغه های سیاسی، و یا گول خورده های به تقصیر، راجع به اعدام ها هم نباید صحبت کنیم، چرا که رواج خشونت است؟ شاید هم باز می خواهید انگ های کهنه تان را به ما بزنید و بگوئید که ما همه با امریکا هم صدائیم و می خواهیم که آنها به ایران حمله کنند؟

مگر شماها نبودید که پس از انتخابات ایران سراسیمه به جلسات می رفتید و می خواستید که علیه سیاست خارجی کانادا در رابطه با مواضع اش  نسبت به انتخابات ایران بیانیه صادر کنند؟ چه شد؟ معلوم شد که عامل این خواسته آقای علی طباطبایی داماد مصطفی تاج زاده بوده است، که خانم محتشمی پور همسر آقای تاجزاده به او داماد جان می گوید.

خوشبختانه معلوم شد که آمریکا نه تنها قرار نیست به ایران حمله کند، بلکه درکورس قربان صدقه رفتن همدیگر گوی سبقت از هم می ربایند.

هر روز اعدام می کنند. دو نفر در سنندج، ۴ نفر در سقز،  ۱۶ نفر در سراوان، ۵ نفر در اورمیه و …..  تازه اگر آکسیونی برگزار شود و عکسی بلند شود، کسانی که خود را مدافع حقوق ایرانیان تورنتو می دانند، به طعنه می نویسند و یا می گویند: تو هم پژاکی شده ای؟ عمل اعدام و کشتن معنی ندارد. فقط منحرف کردن اذهان مهم است.

آقایان و خانم های مدافع حقوق بشری البته از نوع سبزش که در خارج از ایران زندگی می کنید،  آقایان گنجی، سروش، کدیور، مهاجرانی، دباغ، ابراهیم نبوی و…. و خانم فاطمه حقیقت جو و …..   چرا ساکت در خانه هایتان نشسته اید؟

آیا بمانند همشهری قبلی تان آقای ظریف در انتظار وزیر خارجه شدن می باشید؟

آیا جان این اعدام شدگان برای شما بی ارزش است؟ و شاید هم چمدان بسته در حال اجازه دخول هستید؟ (بمانند ابراهیم نبوی که درخواست از روحانی کرده است و در انتظار جواب است) و شاید هم از نظر شما کسانی که سال ها در زندان بوده اند، دیگر زندانی سیاسی نیستند و سابقه دارند و شاید هم اراذل و اوباش!

ما اپوزیسیون خارج کشوری از اول هم چشم امید به شماهای مأمور و معذور نداشتیم و نداریم. ولی شر مرسانید و اذهان عمومی را مسموم و آلوده نکنید.

اگر می خواهید به من بگوئید: خشونت گرا، واهمه ای نیست. از اپوزیسیون سرنگون طلب خارج از کشور می خواهم، که اقدام اساسی کنیم و به جای این که هر سال بیاییم مراسم یادبود کشته شدگان را برگزار کنیم، مراسم مان را از قبل برای زنده ماندن شان برگزار کنیم. آکسیون های مختلف بگذاریم. اعتصاب های غذا برگزار کنیم. تمام جهان را با این کشتارهای وحشیانه  آگاه کنیم. بخواهیم هئیت های مختلف حقوق بشری به ایران بروند و هزاران راه کار دیگر.

ما اپوزیسیون خارج از ایران در کشورهای میزبان، هم زمان با هم، هر روز در ساعت خاصی آکسیون علیه این اعدام ها برگزار کنیم. همه گروه های سیاسی سرنگون طلب از چپ چپ تا راست راست با پلاکاردهای سازمانی و حزبی خودشان در این آکسیون ها شرکت کنند و علیه جمهوری اسلامی و اعدام های مکررش موضع بگیرند، دولت جمهوری اسلامی باید این را دریابد که اپوزیسیون متنوع و متفاوت او در خارج از کشور همگی خواهان سرنگونی او هستند. جمهوری اسلامی باید بفهمد که صف عظیمی از نیروهای سیاسی/اجتماعی و حقوق بشری در برابر او ایستاده است و خواهان برچیدن حکومت جهل و جنایت اوست.

و البته این با شعار “همه با هم” خمینی که هیچ کوری را شفا نمی دهد، بلکه همه ی بیناها را هم کور می کند، فرق دارد. این نشان دادن قدرت نیروهای اپوزیسیون متنوع است به آمران و عاملان جمهوری اسلامی و پیامی رسا و بلند که آنها رفتنی هستند.

بگذارید به ما بگویند خشونت گرا!  به ما بگویند پژاک، بگویند اراذل و اوباش واهمه ای نیست. جان انسان ها بیش از این حرف ها ارزش دارد.

ای کاش، امشب که دوباره کامپیوتر را روشن می کنم دیگر خبری از اعدام و شکنجه در هیچ کجای دنیا نبینم. ای کاش!

ولی این خیالی واهی است. مگر غیر از این است که  دیکتاتورها برای بقای ننگین خود کاری جز کشتن و شکنجه و ایجاد ترس ندارند؟ پس کامپیوترها را روشن کنیم و به هم خبر دهیم، و در کنار هم باشیم برای جلوگیری از این ماشین آدم کشی جمهوری اسلامی ایران.