شهروند ۱۲۰۸
یکماه مانده به آغازسال جدیدمسیحی، پاپ بندیکت شانزدهم برای گرسنگان جهان پیام فرستاد. در این پیام که فعلا خلاصه آن منتشر شده تا گرسنگان یک (ته بندی) بکنند، به گرسنگان جهان توصیه شده است که قبل از غذا دستهای خود را با آب و صابون بشویند و تاکید شده است که انسان نباید برای خوردن یک غذای خوب فقط شکمش را صابون بزند، بلکه صابون زدن دست نیز به اندازه صابون زدن شکم مهم است.
پاپ به گرسنگان سفارش کرده است که یک فنجان سوپ داغ قبل از غذا آنهم در این هوای سرد را فراموش نکنید. سوپ داغ معده را برای خوردن غذای اصلی آماده می کند، البته انسان هرچقدر هم که گرسنه باشد، نباید سوپ را مثل بعضی از این کاردینال ها هورت بکشد، اینها گاهی آبروریزی می کنند!
پاپ در پیام خود به گرسنگان توصیه کرده است سعی کنید سر ساعات معینی غذا بخورید و هیچوقت نگذارید گرسنگی آنچنان بر شما غلبه کند که مثل قحطی زدگان هرچه به دستتان رسید، بخورید.
در این پیام آمده است: گرسنه شدن و غذا خوردن خجالت ندارد، بنابر این هر وقت مثل من، احساس کردید دلتان ضعف می رود، زنگوله ای را که روی میزتان هست بردارید و تکان بدهید و به هرکدام از مستخدمینی که وارد شدند سفارش کنید خوراکی مختصری برایتان بیاورند تا وقت شام برسد.
سر میز شام و بعد از خوردن سوپ، وقتی مستخدمین پیش غذا را سرو می کنند، یواشکی بپرسید شام چی داریم؟ اگر غذاهائی را که نام بردند جزء غذاهای مورد علاقه شما بود، از خوردن پیش غذا به طور کلی صرف نظر کنید یا حداکثر از هرکدام از آنها، یکی دو تا قاشق بیشتر برندارید، حیف است آدم خودش را با پیش غذا سیرکند.
پاپ ضمن تشریح فواید غذا، به گرسنگان رهنمودهائی داد و گفت، موقع غذا کشیدن، هول نزنید چون غذا به اندازه کافی هست و به همه می رسد. وی مثال زد وگفت در همین میهمانی شنبه پیش به اندازه یک وانت بار غذا زیاد آمد که مجبور شدیم آنها را دور بریزیم.جیزل سوپرمدل مشهور

پاپ به گرسنگان گفته است غذا هرچقدر هم که خوشمزه باشد انسان باید برای دسر هم جا بگذارد چون به گفته پزشک مخصوص من، دسر را برای قشنگی و خالی نبودن عریضه درست نمی کنند، دسر در هضم غذا بسیار موثر است.
پاپ در پایان پیام خود افزوده است می دانم که شکم شماها با پیام من سیر نمی شود ولی همین پیام خشک و خالی از هیچی بهتر است و حکم وصف العیش، نصف العیش را دارد! پاپ قول داده است که بعد از شام، سر فرصت و بیشتر از این ها درباره فوائد غذا، انتخاب غذای خوب، چرت بعد از ناهار، و مضرات پرخوری برای گرسنگان صحبت کند!

رقیب انتخاباتی احمدی نژاد!


نمی دانم این پوستر تماشائی را چه کسی طرح ریزی کرده و از طریق اینترنت منتشرکرده است، اما هرکس اینکار را کرده مسلماً این نکته را در نظر نگرفته که با این کار، یک رقیب انتخاباتی برای آقای احمدی نژاد تراشیده است چون بدیهی است مردم با دیدن این آگهی، به جای آقای احمدی نژاد، “جیزل”Gisele خانم را انتخاب خواهند کرد!

اعلامیه حقوق بشر را طنزنویسان نوشته اند!

به مناسبت شصتمین سال تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، گفتم بگذار بالاخره و بعد از۶۰ سال، منهم این اعلامیه را بخوانم و ببینم چه چیزی در آن نوشته اند و اصلا اسم بنده را هم به عنوان بشر توی آن ثبت کرده اند یا خیر؟
اسم خودم را که هرچه گشتم پیدا نکردم! ولی یک چیزهائی توی آن بود که باعث مسرت خاطرم شد.
در ماده اول آن آمده است که: تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند، از نظر حیثیت و حقوق باهم برابرند و باید نسبت به یکدیگر، با روح برادری رفتارکنند.
ببینید توی همین ماده اول چند تا نکته خلاف و مسئله ساز وجود دارد. کجا تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند؟ افراد بشر به زور و به خواسته پدر و مادری که ۹ ماه و۹ روز قبل از خواندن روزنامه و تماشای تلویزیون حوصله شان سررفته بوده است، به دنیا می آیند.
تازه خانم ها بهتر می دانند که موقع وضع حمل، نوزاد با خواهش و تمنا به دنیا نمی آید!
در قسمت دوم این ماده آمده است که افراد بشر باید با روح برادری با یکدیگر رفتارکنند. زن ها چی؟ آنها هم باید با یکدیگر برادرانه رفتار کنند؟! نمی شد بنویسند با روح خواهر برادری با یکدیگر رفتارکنند؟
ماده ۲ می گوید هرکس می تواند بدون تمایز از نظر جنس و رنگ و نژاد و مذهب و ثروت و و و و از تمام حقوق و آزادی های ذکر شده در این اعلامیه استفاده کند.
کاشکی یک روز آقای بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل می آمد با هم دوتائی بریم توی سازمان ملل، ببینیم نگهبانان من را راه نمی دهند یا ایشان را؟! وکاشکی یک روز آقای محصولی میلیاردر مشهور می آمد با من دوتائی بریم خدمت آقای احمدی نژاد، ببینیم کداممان را می اندازند بیرون!
ماده ۳ می گوید هرکس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد. چون این ماده را به عنوان شوخی در این اعلامیه گنجانده اند منهم چیزی درباره اش نمی نویسم. یک اعلامیه ۳۰ ماده ای که نبایست تمامش جدی باشد. حتی جدی ترین روزنامه ها هم یک ستون شوخی یا طنز دارند!
ماده نهم می گوید احدی نمی تواند خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید شود. دنیا ثابت کرده است که این ماده واقعاً چرت است و نویسندگانش اصلا توی باغ نبوده اند و نمی دانسته اند که کار نشد ندارد!
ماده سیزدهم می فرماید هرکس حق دارد هرکشوری از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خود بازگردد.
اگر نویسندگان این اعلامیه هفته پیش رفته بودند بدرقه ی خانم نسرین ستوده، از این حرف ها نمی زدند!
ماده سی ام را که خواندم و اعلامیه را تمام کردم، دیدم چه عقلی کرده ام که تا به حال این اعلامیه را نخوانده ام و خودم را آلت دست یک عده طنز پرداز نکرده ام! بشر مگر کی هست که حقوقی داشته باشد و برای حقوقش اعلامیه هم بنویسند. به قول معروف موش چی چیه که کله پاچه اش باشه!

موج ارزانی در راه است!

به گزارش روزنامه اعتماد، وزیر بازرگانی ایران در یک نشست خبری مژده داد که موجی از ارزانی در راه است.
یکی از خبرنگاران از ایشان پرسید با توجه به تورم ۲۸ درصدی درکشور، ممکن است بفرمائید چه چیزهائی و به چه دلیل ارزان می شود؟
جناب وزیر پاسخ دادند خیلی چیزها هست که دلیل نمی خواهد، مثلا وقتی صبح همسر آدم چائی را دم می کند و آدم را بیدارمی کند، باید دلیل هم بیاورد که چرا صبح شده است؟!
در مورد این که این موج ارزانی چه چیزهائی به همراه می آورد نیز جناب وزیر به خبرنگاران فرمودند تا به حال موج دریا را دیده اید؟ خبرنگاران گفتند بعله …فراوان. آقای وزیر پرسیدند آیا می توان گفت چرا موج تولید می شود؟ خبرنگاران گفتند باد که بیاید موج تشکیل می شود. آقای وزیر فرمودند آفرین، باد موج ایجاد می کند و موج، موج بعدی را به همراه می آورد. بنا براین اکنون که باد شروع شده و قیمت نفت را ارزان کرده ، حتماً قیمت سایر اجناس نیز ارزان می شود ولی نمی شود گفت چه جنسی ارزان می شود چون موج گاهی پوست هندوانه با خودش می آورد، گاهی چوب بلال وگاهی هم کیسه پلاستیک. بنابراین می توان گفت از پوست هندوانه گرفته تا چوب بلال وکیسه پلاستیک، همه چیز ارزان می شود!


یک تازه نفس دیگر…

یکی دو هفته پیش، رئیس جمهور اکوادور هم به ایران رفت.
ـ معمولا وقتی جائی نذری می دهند، همسایه ها همدیگر را خبر می کنند!

آمریکا را کی کشف کرد؟

سایت پیک ایران از قول “تریبون” گزارش کرده است آقای رحیم مشائی مشاور و دوست رئیس جمهورکه با وساطت آقای هوشنگ امیراحمدی به آمریکا رفته و دو هفته تلاش کرده بود بلکه با اوباما ملاقات کند، بالاخره بی نتیجه و دست خالی به ایران بازگشت.
آقای امیراحمدی در این مورد فرموده اند این حرفها کدومه، آقای مشائی قرار است به زودی کنفرانس میراث فرهنگی را برگزارکنند و آمده بود آمریکا که نظر سرمایه داران ایرانی را در این مورد جلب کند.
خبرنگا ما از خود آقای مشائی علت سفرش را به امریکا پرسید ایشان جواب دادند اولا من آمریکا نبودم و رفته بودمUSA ، ثانیاً رفته بودم تحقیق کنم و ببینم این که آقای امیراحمدی ادعا می کند که من آمریکا را کشف کرده ام و من اوباما را بزرگش کرده ام، درسته یا نه؟!


پاورقی جدید شهروند: عروسی آدم وحوا (۳)
آدم، بولدوزر را کشف کرد!

در شماره های گذشته علت اخراج آدم و حوا از بهشت، شانسی که در هنگام ورود به کره زمین به آنها روکرد، تلاششان برای یافتن یک رستوران، برخوردشان با حیوانات جنگل را شرح دادیم وگفتیم که آدم صبح به صبح با الاغ می رفت سرکار و حوا در جستجوی یک لباس جدید، به پرسه زدن در جنگل می پرداخت و اینک دنباله ماجرا…
لباس پوشیدن حوا از روی هوس نبود، ناچار بود. او در بهشت مثل بقیه به آزاد گشتن و لخت راه رفتن عادت کرده بود و جز در مواقع خاص و مراسم رسمی، لباس نمی پوشید.
مردانی که سعادت زندگی در بهشت نصیبشان شده بود از بس حوری لخت دیده بودند، چشم و دلشان سیر بود و فقط وقتی یک حوری را با لباس می دیدند نگاهش می کردند یا جلوی پایش ترمز می کردند.
به همین دلیل حوا آنجا در امان بود چون می دانست کسی چشم چرانی نمی کند. اما روی کره خاکی نمی توانست نسبت به وضع خودش بی توجه باشد. موجودات طوری او را نگاه می کردند که انگار آدم ندیده اند و بنا براین همان برگ درخت هم از هیچی بهتر بود. تازه حیواناتی پیدا می شدند که آنهمه برگ را در جنگل ندیده می گرفتند، چشمشان دنبال تنها برگی بود که حوا جلوی خویش آویخته بود و تلاش می کردند آن را بخورند!
مدسازان بهشت هرروزجدیدترین مدل های لباس را به نمایش می گذاشتند و حوا که سمبل خوش پوشی بود، همیشه بهترین ها را سفارش می داد. وضع حوری ها که از وضع حوا هم بهتر بود. آنها کارت طلائی داشتند و مجاز بودند از هر فروشگاهی هرچه می خواهند خرید کنند. به همین دلیل بعضی از آنها آنقدر طلا و جواهر به گردنشان آویزان می کردند که دولا دولا راه می رفتند!
در مقابل اینهمه امتیاز، وظیفه یک حوری خوشحال کردن شوهر یا مالکش بود و غیر از خرید که سرگرمی همه حوری ها محسوب می شد، بزرگترین آرزوی یک حوری این بود که شوهرش از او راضی باشد. آقایانی که ساکن بهشت بودند هرکدام ۷۰ تا حوری سهمیه شان بود که البته بعضی ازآنها کم می آوردند و تقاضای اضافه حقوق می کردند!
تمام نفت وگاز بهشت صرف سوزاندن گناهکاران در جهنم می شد و صادرات و فروشی درکار نبود با وجود این سیستم اقتصادی بهشت طوری تنظیم شده بود که یک معلم و یک کارمند شرکت نفت یکسان حقوق می گرفتند.
به کارمندانی که بهشتی شده بودند ماهی سی چهل تا گونی اسکناس می دادند و می گفتند بروید خوش باشید. این پول آنقدر زیاد بود که آنها زیادی اش را می آوردند لب آسمان و از همان بالا خالی می کردند توی کرات دیگری مثل کره زمین و خیلی از کسانی که در کره زمین ظرف چند سال چنین محصولی را به دست آورده اند و میلیاردر شده اند، کسانی هستند که به موقع جنبیده اند و پولهائی را که از آسمان می باریده جمع کرده اند.
برخی از کارمندان نیکوکار و دلرحم بهشت نیز پول های زیادی شان را می بخشیدند به جهنمی ها که نوشابه خنک بخرند یا یک بادبزن حصیری تهیه کنند و خودشان را باد بزنند.
برعکس بهشت که در آن اجناس روز به روز مجانی تر می شد! در کره زمین همه چیز ساعت به ساعت گران تر می شد. به عنوان مثال درکشور خودمان الان گوجه فرنگی دانه ای ۱۵۰ تومان شده است و تخم مرغ دانه ای صد تومان است. بنابر این اگر یک خانواده چهار نفری بخواهند چهار تا تخم مرغ و چهارتا گوجه فرنگی را املت کنند و با دو تا نان سنگک بخورند، باید ۲۴۰۰ تومان پول یک املت ساده را بدهند.(نان سنگک ۱۵۰۰ تومانی هم هست ولی من با شما ۷۰۰ تومان حساب کردم)
اولین کاری که آدم شروع کرده بود، جاده سازی و سروسامان دادن به اوضاع جنگل بود. بدیهی است جاده سازی در آن جنگل بدون بولدوزر هائی که آدم در بهشت دیده بود میسر نبود. آدم پس از مقداری تفکر به یاد فیل ها افتاد.
جنگل پر از فیل بود و آدم تعدادی از آنها را با پس گردنی متقاعد کرد که اگر جاده ای وجود داشته باشد، به نفع خود آنهاست و از فیل ها و زرافه ها خواست کمک کنند تا درختهای مزاحم را از سرراه بردارند.
جاده هائی که آدم می ساخت در حقیقت یک کوره راه بود و با اتوبان هائی که توی بهشت وجود داشت قابل مقایسه نبود، با وجود این آدم شب که به منزل برمی گشت تمام عضلاتش درد می کرد.
در بهشت هر دردی با مالیدن کمی آب دهان به محل درد شفا پیدا می کرد. به این دلیل شبها وقتی آدم به غار بازمی گشت، عضلاتش را با آب دهان ماساژ می داد، شاید درد از بین برود، اما فایده ای نمی کرد. بالاخره حوصله حوا سررفت وگفت حالم را بهم زدی آدم، چرا اینقدرخودت را تف مالی می کنی؟!
بدیهی است در بهشت درمانگاه و بیمارستان هم بود، ولی همیشه خالی بود. دکترها و پرستارها همیشه نشسته بودند و راجع به گناهکاران جهنم جوک می گفتند و می خندیدند و اگر سالی ماهی کسی به درمانگاه یا بیمارستان مراجعه می کرد چنان از او مراقبت می کردند که انگار یکی از شیوخ عرب است که به اروپا آمده.
از شیوخ عرب در اروپا فقط دخترهای اروپائی نیستند که استقبال می کنند، فروشگاه های مشهور اروپا نیز آنها را فرشتگان نجات می دانند و به این دلیل به کارخانه های فرشته سازی پیشنهاد کرده اند که مجسمه فرشته ها را شبیه شیخ دوبی یا حداقل حاکم قطر بسازند.
در بهشت هروقت آدم و حوا هوس می کردند به ملاقات بستگانشان در منطقه یا شهری دیگر بروند، سوار یک اتوموبیل صفرکیلومترکه به وفورکنار خیابانها پارک شده بود می شدند و پس از راندن در اتوبان هائی که مثل آینه صاف بود و از تمیزی برق می زد، چند ثانیه بعد در مقصد بودند.
اتوموبیل های بهشت هم مثل حوری هایش، هرروز صبح به طور اتوماتیک صفر کیلومتر می شدند. این اتوموبیل ها با هوا کار می کردند، سوارشان که می شدی کافی بود مقصدت را بگوئی و به اتوموبیل فوت کنی. چشم بهم می زدی، رسیده بودی.
البته در جهنم نیز که کمی دورتر قرار داشت وسیله نقلیه وجود داشت، اما اتوموبیل های درب و داغانی که فقط برای منتقل کردن محکومین از اینور جهنم به طرف دیگر استفاده می شد.
کسانی که در جهنم دوران محکومیت خود را می گذراندند و همیشه فریاد شان به هوا بود، سوارشدن به این وسائل و ترافیک جهنم را عذابی بدتر از سوختن در آتش می دانستند. ماشین ها گرچه متعلق به عهد بوق بود، همه جایش صدا می کرد غیر از بوقش!
ادامه دارد
ایمیل نویسنده :
mirzataghikhan@yahoo.ca