شماره ۱۲۲۱

خدا بگم چکارکند ما ایرانی ها را که از رو برو نیستیم. اینهمه تهدید، اینهمه بگیر و ببند و اینهمه بزن و بکوب، کوچکترین فایده ای نکرد و مردم باز هم برای چند هزارمین بار، چهارشنبه سوری را جشن گرفتند و قول می دهم به محض اینکه سال تحویل شود، دوباره تبریک گفتن ها و دید وبازدیدها را هم شروع کنند.

واقعاً به چه زبانی باید به ما بگویند که این مراسم بی خاصیت است؟ مرحوم مطهری با صدای بلند گفت که یک مشت آدم احمق از روی آتش می پرند و می گویند زردی من از تو، سرخی تو از من و خیال می کنند با گفتن این جمله صورتشان سرخ و سفید می شود و زندگی شان روبراه. اما مگر فایده ای کرد؟

انصافاً هم آدمهای موفق جهان به خاطر جشن نوروز و چهارشنبه سوری به جائی نرسیده اند.

اگر اوباما از روی آتش پریده و موفق شده بود بر حریف زیبائی چون هیلاری کلینتون پیروز شود، آدم می گفت مراسم به درد بخوری است، ما هم از روی آتش می پریم شاید رئیس جمهور شویم!

اگر آقای پوتین موقع خوردن آجیل چهارشنبه سوری نیت کرده بود که خدایا کاری کن که من نصف دریای مازندران را بالا بکشم، آدم می گفت این آجیل معجزه می کند و آنقدر از آن می خورد که بترکد!

اگر آقای چاوز فالگوش ایستاده بود و فهمیده بود هرکس چهار تا کلام از آقای احمدی نژاد تعریف کند میلیون میلیون پول می گیرد، آدم می گفت فالگوش ایستادن چیز به درد بخوری است و هرشب می رفت یک گوشه ای می ایستاد و هر چرت و پرتی را که مردم پشت سر دولت می گفتند گزارش می کرد و حق الزحمه اش را می گرفت و پولدار می شد، اما به واقع کدام یک از این حوادث روی داده است؟

پادشاه عربستان از روی آتش پریده است که بزرگترین ذخایر نفت جهان را دارد؟

مقامات ترکیه بابت خوب بازی کردن هایشان در شطرنج سیاسی، کشورشان را به مقام قابل اعتنائی در جهان رسانده اند یا بابت جشن گرفتن نوروز؟ و ستاره های سینما که چند ماه یکبار زنشان را طلاق می دهند و با دختر زیبای دیگری ازدواج می کنند بابت سبزه گره زدن موفق به اینکارمی شوند یا بابت ثروت های افسانه ای شان وگره زدن اسکناس ها به هم؟

ول کنید این مراسم را. کدام جشن؟ کدام سنت دیرین وکدام رسم و رسوم تاریخی و باستانی؟ بروید ببیند چکار می شود کرد که ظرف ده سال ۱۶۰ میلیارد تومان درآمد کسب کرد؟ به جای از روی آتش پریدن، بروید ۴۰۰ میلیارد ۴۰۰ میلیارد وام پس ندادنی بگیرید وکیفش را بکنید. فکر نان کنید که خربزه آب است!



خدا بیامرزد “هزار” را!


خدا رحمت کند عدد هزار را ! چه دلفریب و دوست داشتنی بود.

روزگاری “هزار” مثل یک دختر زیبا و لوند، یک موجود رویائی به حساب می آمد. مردم شبها خوابش را می دیدند و هنگام روز وقتی عشوه گر و خرامان وارد مجلس یا محفلی می شد، کوچک و بزرگ جلوی پایش بلند می شدند و اگر به بانکی پا می گذاشت، رئیس بانک شخصاً به استقبالش می رفت و صورتش را که هیچ، دستش را هم می بوسید. اما امروز هزار را وقتی داخل آدم حساب می کنند که همراه بزرگترش به بانک آمده باشد. همراه مامانش میلیون یا دست در دست پدرش میلیارد!

سکه های هزار ریالی را که اخیراً دولت ضرب کرده است، حالت یک جوک بی مزه را دارد که قابل تعریف کردن برای دیگران نیست.

سکه هزار ریالی حکم همان یک شاهی های سابق را دارد. به گدا هم که بدهی هزارجور بد و بیراه نثارت می کند. خدا نکند شانس از هیچ تنابنده ای روی بگرداند، حتی اگر آن تنابنده یک عدد باشد!