شهروند ۱۲۳۳
امروز پنجشنبه است و فردا جمعه انتخابات یا هر اسم دیگری که شما روی آن می گذارید، پایان می یابد و انشاالله دوباره نام آقای احمدی نژاد رئیس جمهور محبوب ایران، در صدر اخبار جهان خواهد درخشید.
من یکی که حوصله رئیس جمهور جدید را ندارم. اصولا هم صحیح نیست که تا آدم می آید به یک رئیس جمهور و شوخی ها، وعده ها، چاخانها و دروغ هایش عادت کند، یک نفر دیگر را بیاورند سر کار!
احمدی نژاد و اعضای دولت در حال بدرقه ی گروگان های انگلیسی
خوشبختانه درست در همین لحظه ای که شما دارید این مطلب را می خوانید، دیدم که یک نفر دیگر رای اش را به نفع آقای احمدی نژاد به صندوق انداخت!
آدم خوبیه. بیچاره زن و بچه داره و دست و بالش هم تنگه. یک روز هم که توی خیابون به هم برخوردیم، یک ضرب المثل قدیمی را به صورت دست پا شکسته برایم تکرار کرد و گفت از قدیم گفتن هرکی بیشتر پول داشته باشه، بیشتر آش رشته می خوره.
منظورش این بود که هرکه بیشتر پول بده، من به اون رای میدم!
من که بخیل نیستم، از کیسه من هم که نمیره، خدا کنه رای اش را ارزون نفروخته باشه. طفلک دو ماهی بود که مثل مرغ سرکنده بالا و پائین می پرید و به هرکس می رسید ساعتش را نگاه می کرد بعد می پرسید آقا امروزچندم برجه؟ کی انتخابات میشه …؟ سیب زمینی ها داره تموم میشه ها…!

می دانید که نظر من برعکس نظر مفسرانی است که توی تلویزیون یا توی اینترنت خبرها را تفسیر می کنند. اونا میگن هرکدام از این چهار نفرکه رئیس جمهور بشن وضع مملکت کوچکترین فرقی نمی کنه چون همه شون به قول آقای خاتمی، تدارکاتچی هستند، اما من معتقدم اینطور نیست و این چهار تا کاندیدا زمین تا آسمون باهم تفاوت می کنن. لااقل از دید طنز!
واقعاً هم اگر منصف باشیم آقای احمدی نژاد با اون سه تای بقیه فرق نداره؟ خدمتی را که ایشان به طنز ایران کردند می شود نادیده گرفت؟ در دوران حکومت ایشان مردم یکنفس گفتند و خندیدند و اس ام اس فرستادند و زندگی را به شادی گذراندند!
هزاران جوک و لطیفه ای که در چهارسال گذشته ساخته شد، یکیش در زمان عبید زاکانی که الکی الکی به پدر طنز ایران معروف شده ساخته شد؟
در زمان آقای احمدی نژاد مردم آنقدر سرحال و شاداب بودند که حتی دخترهای پانزده شانزده ساله از زور دلخوشی می رفتند توی زیرزمین منزلشان و مشغول غنی کردن اورانیوم می شدند در حالی که در زمان عبید زاکانی دخترهای پانزده شانزده بدبخت غیر از بچه داری چه کار دیگری ازشان ساخته بود؟ اصلا می دانستند اورانیوم چیه؟
از دیدی دیگر، قیافه جدی آقای رضائی را می شود با قیافه خندان آقای احمدی نژاد مقایسه کرد؟ آقای موسوی آنقدر یواش حرف می زند که آدم به سختی می فهمد چه می گوید، در حالی که احمدی نژاد چنان بلند حرف می زند که صدایش به آمریکا هم می رسد. آقای کروبی هم که تکلیفش روشن است. اشک مردم را شاید درآورده باشد ولی فکر نمی کنم در عمرش کسی را خندانده باشد؟
همین مناظره آقای احمدی نژاد با آقای موسوی را در نظر بگیرید. آقای احمدی نژاد چقدر حرف های خنده دار زد، یادتونه؟ مثلا در جواب انتقاد آقای موسوی به سیاست خارجی دولت و آزاد کردن گروگانهای انگلیس با آن آبروریزی گفت: تونی بلر کتباً نامه داد و عذرخواهی کرد و گفت ما سیاستهایمان را در رابطه با ایران عوض خواهیم کرد، بعد ما گروگانها را ول کردیم.
فکر می کنید حرفش خنده دار نبود؟ بود دیگه. برای اینکه بعدش وزارت خارجه انگلیس طی دو بیانیه رسمی این حرف را تکذیب کرد و گفت آقای بلر به هیچ عنوان از ایران عذرخواهی نکرده است. ( دومین بیانیه را وزارت خارجه انگلیس برای اطمینان خاطر بیشتر و براساس ضرب المثل: کار از محکم کاری عیب نمی کند، صادرکرده بود)
یقیناً اطلاع دارید که این ماجرا بیخ پیدا کرد و خبرگزاری های دولتی عین فتوکپی نامه انگلیس ها را منتشرکردند: تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد…
عیب قضیه این بود که بعدش، بی بی سی اعلام کرد که اولا این نامه را سفارت بریتانیا درت هران نوشته نه تونی بلر! ثانیاً این نامه غلط ترجمه شده و جز جملات مرسوم در مکاتبات دیپلماتیک، در هیچ کجای آن از ایران عذرخواهی نشده است و هر کسی که چهارتا کلام انگلیسی بلد باشد این نکته را تائید می کند.
اینطوری که بی بی سی توضیح داده بود لابد یک جای این نامه یک کلمه پیلیز، میلیزی به کار رفته بوده و مترجم آن را ببخشید و غلط کردیم و دیگه ازاین کارها نمی کنیم ترجمه کرده است بلکه انگلیس ها عبرت بگیرند و خجالت بکشند!
و حالا مردم با خنده می گویند نکند نامه را آقای دکتر کردان ترجمه کرده است؟!


دوره آخرالزمان

واقعاً که دوره آخرالزمان است. همه چیز برعکس و زیرورو شده. زمانی که ما کوچک بودیم کجا جرأت می کردیم روی حرف پدرمان حرف بزنیم حتی اگر نادرست می گفت؟
حالا پدرکه هیچ، به رئیس جمهور مملکت هم رحم نمی کنند و به او هم ایراد می گیرند!
آقای احمدی نژاد در مناظره یا مناقشه تلویزیونی خود با آقای کروبی صریحاً فرمودند که تورم در ایران ۱۵ درصد است اما به گزارش سایت پیک ایران، درست فردای آن روز یعنی روز شانزده خرداد ۸۸ ، بانک مرکزی اعلام کرد که تورم ۲۳.۶ درصد است.
بابا مصبتونو شکر. آخه طرف رئیس جمهور مملکته . احترام امامزاده با متولیشه. بانک مرکزی درست کرده که آبروشو ببره؟ فرض کنیم که رئیس جمهور همینطوری خواسته باشه یک چیزی بگه، شما باید اینجورکنفش کنید؟ خدایا خودت بانک مرکزی ما را به راه راست هدایت کن!




بیچاره شاهان قدیم

آقا من دلم برای این قدیمی ها می سوزد. نه تنها برای مردم قدیم، که حتی برای پادشاهان قدیم. بیچاره ها تصور می کردند راه پول درآوردن فقط شلاق زدن، غارت کردن و قلک پیرزنان را از چنگشان در آوردن است.
بشر قرن بیست ویکم نه تنها پول کسی را به زور نمی گیرد، بلکه با شیوه هائی که یافته است کاری می کند که مردم خودشان به زبان خوش و با میل و رغبت پولشان را بیاورند۳۰۰ میلیون ، ۳۰۰ میلیون و۳۰۰ میلیارد ، ۳۰۰ میلیارد تقدیم کنند!
این رقم ها توی همین مناظره های انتخاباتی مطرح شد و کاندیدا ها پته همدیگر را روی آب انداختند.
خب این پول ها را که کسی مثل شاهان قدیم به زور شمشیر نگرفته؟ لابد دلائلی داشته که از این حساب ریخته اند به آن حساب؟
از پول هائی که به عنوان رشوه و حق حساب داده میشه یا با کلک های قانونی و غیرقانونی جابجا میشه کاری نداریم، کلک های ساده تر و قانونی اش را هم در تلویزیون های خارجی هم می بینیم:

چند سالی است که تقریبا آخر خیلی از برنامه های سرگرم کننده و شوهای تلویزیونی، راستی راستی یک اتوموبیل نو و آخرین مدل به یکنفر جایزه می دهند. ابتکار جالبی است نه؟ یک طعمه است و یک قلاب!.
یک سئوال بسیار ساده را که هر ابلهی بتواند جواب بدهد مطرح می کنند که مثلا : وقتی آفتاب می شود، شب است یا روز؟! بعد هی خواهش و التماس و وسوسه، که تلفن کنید و ماشین را ببرید. زیر سئوال بسیار ریز و طوری که هیچ کس نمی تواند بخواند می نویسند: هر تلفن دقیقه ای ۴۹ سنت. و این در حالی است که هزینه معمولی تلفن سه تا چهار سنت بیشتر نیست. بقیه داستان را خودتان حدس بزنید.
اگر از ده ها میلیون جمعیت یک کشور فقط یک میلیون نفر تلفن کنند می شود چهار صد و نود هزار یورو یا دلار. حداکثر یک سوم این پول را میدهند به شرکت مخابرات و دو سومش را هم بالا می کشند. و فرض می کنیم که یک ماشین بیست هزار یوروئی یا بیست هزار دلاری هم جایزه بدهند. خدا بدهد برکت به آنچه که باقی میماند.
دلم می خواهد بدانم، وقتی پادشاهان قدیم در آن دنیا پای تلویزیون می نشینند و می بینند که امروزی ها چگونه میلیون میلیون پول در می آورند و چطوری میلیارد میلیارد پول را جابجا می کنند، چه حالی میشوند؟!


هندوانه تعمیری.!

رنگ کردن قورباغه و جا زدن آن به عنوان فولکس واگن که سیاستمداران مبتکر آن هستند، باعث شده جوانان مبتکر ایرانی نیز فکرشان را به کار بیندازند و هندوانه های نارس را تعمیر کنند و بدهند دست مردم.
بدیهی است که تعمیرگاه این هندوانه فروشان دوره گرد در پشت صحنه است و صافکاری و رنگ هندوانه را مشتری نمی بیند. درست می گویند که هنر نزد ایرانیان است و بس!


ایمیل نویسنده :
mirzataghikhan@yahoo.ca