۱

وقتی مرگ در می کوبد اهمیتی نمی دهد که خانواده ای را به عزای عزیزشان خواهد نشاند، دشنه ای با زخمی کاری بر دلها فرو خواهد کرد، اشکی بر گونه ها خواهد پاشاند و کسی را از انسان خواهد گرفت که تا دیروز در غم و شادی اش شریک بود. و کاری نمی توان کرد جز پیشه کردن صبر و سپردن روح و روان آشفته خویش به زمان تا بگذرد و آرام آرام به بازماندگان بقبولاند که دیگر نیست و جای خالی اش را باید باور کرد. باید باور کرد که دیگر هر روز غروب با خنده هایش نخواهد آمد، باید باور کرد که برای دیدارش باید به سنگی در سنگستانی به نام قبرستان خیره شد و  قاب عکس هایی آرمیده در غبار. و خاطره هایی که هرگز از یاد نخواهند رفت.

۲

مرگ به حکم ذاتی خود در عین حال که عزیزی را می رباید، به یاد نیز می آورد که عزیز بودن پس از مرگ در زیست با عزت است. و شادمانی رنجدیدگان در فقدان خون آشامانی چون خمینی و صدام و بیشمارانی چنین بیمار، گواهی است بر این حکم ذاتی مرگ. مواجهه با مرگ چنان دردناک است که پیام آوران مرگ نیز توان رویارویی با عفریت مرگ را ندارند. پنجه در پنجه مرگ می نهند و می کشند تا از مرگ بگریزند. و عزیزکرده اجتماعی شوند که به خاطر زنده ماندن، اجبارا زنده باد و مرده باد سر خواهد داد، اما پس از رفتن، آنان را به زباله دانی خواهد سپرد که پاتوق همیشگی کبوترهای گرسنه خواهد بود و با شمع و شیشه و کاشی های سبز  آذین بندی خواهند شد.

نقاشی پرتره زنده یاد مهیار مریدی توسط هنرمند برجسته علیجان علیجان پور همراه با پیام همدردی با دکتر مریدی و همسرش

نقاشی پرتره زنده یاد مهیار مریدی توسط هنرمند برجسته علیجان علیجان پور همراه با پیام همدردی با دکتر مریدی و همسرش

۳

جامعه ایرانی تورنتو به هنگامی که پس از سال ها کش و قوس دراین کلان شهری که سالها پیش تهرانتو نامیدمش، به آرامش رسید، علاوه بر معاش، تلاش را به دیگر عرصه های زندگی کشاند. صاحب رسانه های متعدد شد، حرکت های فرهنگی آغازید، و پذیرای سنت های دلپذیر میزبان شد.  و احساس کرد صاحب حقی در این آب و خاک است که اکنون به بخشی از هویتش تبدیل شده. این مهم اما سالیانی دراز به درازا کشید. جامعه ایرانی تورنتو برای پویایی و نشان دادن شاخص های خود، مجبور بود شخصیت های مطرح را به غربال کشاند. و کسانی از این غربال سربلند بیرون آمدند که هم از جنس جامعه ایرانی بودند و آمال ها و آرزوهای آنان را نمایندگی می کردند و هم دارای شاخصه های این جامعه بودند. و دکتر مریدی یگانه این شخصیت ها بود. به همت و پشتکار و حمایت جامعه با برازندگی توانست سخنگوی جامعه نوپای ایرانی در کشور میزبان شود و نشان دهد که از جنس همین مردم است. به همین خاطر وقتی عزیز خویش را از دست داد، جامعه ایرانی نیز به سوگ نشست چون دکتر مریدی حاصل تلاش و خرد جمعی جامعه ایرانی بود. و عزیزِ مریدی، عزیز کامیونیتی ایرانی بود چرا که دکتر مریدی به جامعه ایرانی عزت و سربلندی بخشیده است.

دکتر مریدی نازنین، در این مصیبت بزرگ تنها نیستید و یک کامیونیتی شریک روزهای سخت تان است.

به امید روزهای بهتر برای شما و جامعه ایرانی.