من موافقم که اعلام کنم از دست بعضی از تحلیل گران خسته شده ام. از کسانی که عادت دارند خود را جای قاضی بگذارند و "جرم" تعیین کنند.



 

شهروند ۱۲۴۵  پنجشنبه ۳ سپتامبر  ۲۰۰۹


 

من موافقم که اعلام کنم از دست بعضی از تحلیل گران خسته شده ام. از کسانی که عادت دارند خود را جای قاضی بگذارند و "جرم" تعیین کنند. خدا پدر سروانتس را بیامرزد که کلمه "شوالیه" را از لباس خشن و نظامی گریش به در کرد و بر آن لباس دلقک را پوشاند. حالا من و این عصبانیتم. اگرچه چنین قصدی ندارم که بر تن چنین تحلیل گران قاضی سامانی لباس مورد علاقه خود را بپوشانم و از آنان رفع حجاب کنم، که کار عبثی هم هست، اما می توانم صحن دادگاه فرضی آنها را (که شباهت هایی هم با دادگاههای رژیم نیز دارد) انگلولک کرده و جای صندلیها را عوض کنم و آب به کندوی مورچه شان بریزم.

قبل از اینکه وارد صحن دادگاه شوم بهتر است که خاطره ای را تعریف کنم و آن این است که:

مسجد سلیمان شهری بود که تا زمانی که من در آن نفس می کشیدم و اجازه تردد داشتم هر بنده خدایی که می خواست خانه بسازد ، بدون اجازه ی آنچنانی محل را قایمکی پیدا می کرد و شب تا صبح خانه را تا زیر تیر (زیر تیر یعنی زیر سقف) بالا می برد و صبح دست ماموران شهرداری را توی حنا می گذاشت. و آنها هم چندان او را اذیت نمی کردند و به کدخدامنشی قضیه حل می شد. برای همین هم مسجد سلیمان جزو شهرهایی ست که خیابان بندی درست و حسابی نداشت یا بهتر گفته باشم اصلا کوچه بندی نداشت. و اکثر خانه های دوران من از سرویس بهداشتی آنچنانی هم بی بهره بودند یعنی توالت یا حمام و حتی آشپزخانه نداشتند. یادش بخیر، عزیزی، آن خانه ها را بوهون (چادر سیاه) های سنگی می نامید، اما آنچه که من می خواهم در این خاطره برجسته کنم نقش سپور محله ها بود. اینان چشم و گوش شهرداری شده بودند (یا چنین تبلیغ شده بود) و ترس مالک یا سازنده خانه ها بیشتر از طرف اینان بود اگرچه همیشه این ترس با ده تومان آن روز یا یک وعده غذا حل می شد.

در بحبوحه انقلاب هرج و مرجی شهر را فرا گرفت و اعتبار و نفوذ سپورها هم از بین رفت و ساختمان سازی آن هم بخش خیلی خیلی خصوصی اش رشد وحشتناکی کرد، به طوری که ما انقلابیون آن روز با اعتراض به چنین وضعیتی می گفتیم همه کشور در حال قیام است، ولی مسجد سلیمانی ها در حال ساختمان سازی اند و هر کوچه و پس کوچه ای باقی مانده بود از خانه های بدقواره پر شده و سپورها هم برای اینکه احساس "خیانت به خلق"(؟!) را از خود دور کرده باشند با گاری و بیل شان این جا یا آنجا به قیام "سازندگان" پیوستند.

تا همین جا این را داشته باشید تا آخر مطلب.


آری اکنون جنبش بزرگی ایران را فرا گرفته است و ارتجاع برای شکستن این جنبش و  سرد کردن آن و بالطبع خاموشی آن تلاش وافر دارد و به خاطر امکانات فراوانش اینجا و آنجا نیز این تلاشش موثر می افتد، اگرچه خوشبختانه هوشیاری این جنبش از میزان بالایی برخوردار است و تلاش ارتجاع را تاکنون توانسته خنثی کند معهذا کار در این زمینه را هیچوقت نباید فراموش کرد. ارتجاع قویست و به ترفندهای تاریخی واقف است. و آنچه که جنبش باید بر آن واقف باشد (که تاکنون چنین بوده است) علاوه بر تجربه تاریخی، نوآوری، خلاقیت و کهنه زدایی را نیز باید مدنظر داشته باشد. و الحق که چنین هم بوده است، اما تحلیل گران کهنه پردازی هستند که هنوز مشق خود را از یادداشتهایی که بر سنگ نبشته ها حک شده اند می گیرند و غیرمستقیم آگاهانه یا ناآگاهانه اما لجوجانه به تلاش ارتجاع در نفاق و بدبینی بین اعضای جنبش کمک می رسانند.

می خواهند دست و پای جنبش را به سرپیچی از سر آن و سر آن را به استقلال از دست و پا و حتی گاهی دست را از پا و چشم را به کج بینی و گردن را به سرپیچی و گوش را به درازی و بینی را به بدبویی وادار کنند. و این روزها نیز اینگونه تحلیل ها به فراوانی یافت می شود شاید احساس خطرشان نیز بیشتر شده است.

 از طرفی از آنجایی که دست دم و دستگاه رژیم کنونی رو شده و دیگر نمی توانند سکه دروغ گویی هایشان را در بازار افکار داخلی و خارجی تحت عنوان "عدالت" و "ضد امپریالیستی" ش آب کنند به این ترفند رو آورده اند که برایش شریک بسازند. از این رو به فکر "جناح" بندی جمهوری اسلامی افتاده اند و اصلاح طلبان را شریک جرم تاریخ خیانتهای همین فرقه "احمدی نژادیسم" رقم می زنند.

در این گونه تحلیل خط ظریف برابری جرم و جنایت را می توان یافت. این تحلیل ها با ظرافت به خوانندگان حالی می کنند همه سر و ته یک کرباسند. اگر اینها جنایت می کنند آنها هم کرده اند (اینگونه جرم تراشی بدون محکمه و دادگاه آدمی را یاد قاضی سعید مرتضوی می اندازد.)

آنها خوانندگان خود را فرا می خوانند که:

وقت خود را تلف نکنند. زیر پرچم اینها جمع نشوند. دنبال یک چیز بهتر، یک جعبه بهتر، یک رهبر بهتر، یک سیاست بهتر، یک دنیای دیگر یک … خلاصه دنبال یک "نخود سیاه" بهتر … بروند یعنی به خانه بروید تا بعد … خدا کریمه.

آری اینگونه تحلیل ها علیرغم نگارشهای تند و تیزشان چیزی نیست جز خرید فرصت برای کودتاگران و فروش قطعات بهشت به مبارزان و مردم و نشاء بذر یأس و بدبینی در مردم و جنبش و …

لپ کلام اینکه قاضیانی که سپورهای شهرداری را خائن به خلق می دانند آیا نباید در بهترین حالت آنها را حامیان سازندگان چادرهای سنگی نامید.