شهروند ۱۲۴۷
ما ایرانی ها ملت مبتکری هستیم. کارهائی می کنیم که وقتی مردم سایر کشورها می شنوند، برق از کله شان می پرد، چشمشان سیاهی می رود و مات و مبهوت به گوشه ای خیره می شوند

کارهائی که عقل جن هم به آنها نمی رسد. به عنوان مثال، مردم کجای دنیا غیر از ما ایرانی ها به عقلشان رسیده است که از سنگریزه در پختن نان استفاده کنند؟ حتی به عقل جورج واشنگتن، آیزنهاور یا چرچیل، رهبران آمریکا و انگلیس رسیده بود که اتاقکی به نام تنور بسازند، کف آن را پر از سنگ ریزه کنند، بعد آن اتاقک را داغ کنند و خمیر را به شکلی که همه می دانیم روی آن سنگریزه های داغ پهن کنند تا بپزد و برشته شود؟

اگر به عقلشان رسیده بود که الان آمریکا و انگلیس پر از دکان نانوائی سنگکی بود و رقص شاطری جای رقص مایکل جکسون مرحوم را گرفته بود.

ما نه تنها این طرز نان پختن حیرت انگیز را ابداع کرده ایم، بلکه روی خمیر همین نان، کنجد و سیاه دانه و خشخاش هم می ریزیم که نشئه آبگوشت را دو برابر کند!

بدیهی است که ابتکارات ما منحصر به استفاده از سنگریزه در پختن نان نمی شود. دموکراسی بی مزه و خشک و خالی غربی ها هم را گرفته ایم و طوری آن را بزک و تودل برو کرده ایم، که خودشان هم وقتی آن را می بینند، نه تنها نمی شناسندش، بلکه فتبارک اله احسن الخالقین می گویند و آب+ از لک و لوچه شان سرازیر می شود!


غربی ها معتقدند در حکومت های دموکراسی، همه مردم باید حق اظهارنظر داشته باشند. اما حکام مملکت ما که مخترع نوع خاصی از دموکراسی هستند و به قول خودشان بهترین دموکراسی جهان را به وجود آورده اند، معتقدند کافیست فقط یک نفرحق رای داشته باشد!

برای اثبات نظریه شان هم دلایلی می آورند که مو لای درزش نمی رود. مثلا ضرب المثل “مشت نمونه خروار است” را مثال می زنند و می گویند یک نفرکه رای داد، انگار همه رای داده اند! همچنین با توجه به انتخابات دوره قبل، ضرب المثل دیگری را مثال می زنند که می گوید: یک داغ دل بس است برای قبیله ای!

اتفاقا این نوع دموکراسی چقدر هم جالب از آب درآمده است. آنقدر جالب که رئیس جمهور خوش سلیقه ای مثل هوگو چاوز که با رقاصه های نیمه لخت عکس های فراوانی دارد، هرگز پایش را هم به کشورهائی مثل آمریکا و انگلیس و فرانسه که پر از دختر لخت و نیمه لخت است نمی گذارد، اما دم به ساعت می آید به کشور ما که حجاب اجباری است. چرا؟ چون عاشق دموکراسی از نوعی که ما داریم شده و می خواهد از نشئه این دموکراسی سرمست شود! حق هم دارد، چیزهای ابتکاری و نو، همیشه دیدنی است و خریدار دارد.

در دموکراسی غرب، مطبوعات آزادند که هر چه دلشان خواست بنویسند به شرط آنکه به کسی تهمت نزنند و آزادی دیگران را به خطر نیندازند. حکام مملکت ما می گویند این که صحیح نیست هر ننه قمری بردارد یک مطلب یا خبری بنویسد و مردم را گیج وگم کند. بهتر است همه مطبوعات یکنواخت و هماهنگ در مورد یک مسئله مطلب بنویسند که خلق اله سردرگم نشوند!

بدیهی است که این اظهارنظر، این استدلال را هم یدک می کشد که: وقتی قرار باشد همه مطبوعات یک جور خبر و مطلب بنویسند، چه لزومی هست که مطبوعات مختلفی وجود داشته باشند؟ مگر مردم عقلشان کم شده است که پولشان را دور بریزند؟ یک روزنامه برای هفت پشت مردم کافی است و این یک روزنامه را طوری طراحی می کنیم که اگر به کسی هم تهمت زد، اشکالی پیش نیاید!

در دموکراسی غربی، نمایندگان مجلس ناچارند بیدار و هشیار باشند تا قوانینی که دولت موظف به اجرای آن است به طور صحیح به تصویب برسد.

دولتمردان ما برای آنکه مزاحم نمایندگان مردم و استراحت آنها نشوند و چرتشان را پاره نکنند، آمده اند یکنوع دموکراسی اختراع کرده اند که وقتی نمایندگان مشغول چرت زدن هستند قوانین تند وتند تصویب شود تا وقتی که آنها از خواب بیدار شدند، خمیازه ای بکشند و بگویند آخی، خدا را شکر هر چی قرار بود تصویب بشود شد و حالا می شود رفت منزل و راحت خوابید!


یک قاشق ماست ویک دریا دوغ!


آقای احمدی نژاد، متخصص بستن پرونده ها، که تا بحال بارها اعلام کرده است پرونده هسته ای ایران بسته شده است، هفته گذشته ناگهان به یاد انتخابات و پی آمدهایش افتاد و اعلام کرد که پرونده انتخابات نیز بسته شده است!

ایشان در حالی این پرونده ها را به خیال خودشان بسته اند که نه کشورهائی که معترض غنی کردن اورانیوم وسیله ایران هستند ماجرا را خاتمه یافته می دانند، نه آن میلیون ها آدمی که آمدند در خیابان های تهران و شهرستانها علیه نتیجه اعلام شده انتخابات شعار دادند پرونده انتخابات را بسته می دانند.

آقای احمدی نژاد با اعلام این خبرها که بهتر است آنها را آرزوهای ایشان بدانیم، آن لطیفه شیرین را به خاطر می آورند که همه شنیده اند:

شخصی یک قاشق ماست ریخته بود توی دریا و هم می زد تا به خیال خودش تمام آب دریا تبدیل به دوغ شود.

رهگذری که از کار کودکانه او خنده اش گرفته بود گفت پدرجان، با یک قاشق ماست که نمی شود یک دریا دوغ درست کرد. مرد با شوقی بچه گانه جواب داد ولی اگر می شد، عجب دوغی می شد!


تظاهرات، محض رضای خدا؟


اخیرا یک بنده خدائی فکر بکری به ذهنش رسیده بود و در یکی از سایتها پیشنهاد کرده بود که از مردم فلسطین بخواهیم یکبار هم که شده آنها به خاطر ما ایرانی ها به خیابان بیایند و تظاهرات کنند.

دیدم فکر جالبی است، باید بلیتی تهیه کرد و یکسر خدمت رئیس شان رفت شاید نتیجه داد.

مقدمات کار را به سرعت فراهم کردم و برای سرعت عمل بیشتر، از خلبان خواهش کردم جلوی منزل فلانی یک نیش ترمز بزن من پیاده شوم!

جناب رئیس بنده را با خوشروئی پذیرفتند و وقتی پیشنهاد من را شنیدند، گل از گل شان شکفت و گفت ما آماده هرگونه همکاری در این مورد هستیم. چند نفر دوست دارید برایتان به خیابانها بفرستم؟

خوشحال جواب دادم این دیگر همت عالی است، هرچه بیشتر بهتر.

ایشان با همان قیافه نورانی و خندانش دستی به محاسن مبارکش کشید و گفت اتفاقا بستگی دارد به علو طبع جنابعالی، نه همت ما.

گوشهایم را تیزکردم که بهتر بشنوم و گفتم یعنی می فرمائید…

حرفم را قطع کرد و گفت می دانید که بچه ها خرج دارند. خودتان هم که مظنه دستتان هست؟ تظاهرات فرمایشی و درخواستی که همین جوری نمی شود.

گفتم ولی ما هر وقت به خیابان آمده ایم و برای مردم غزه تظاهرات کرده ایم، محض رضای خدا بوده است.

استاد خنده نمکینی کردند و فرمودند حضرت آقا، خداوند به اندازه کافی از ما راضی هست بنابراین، نیازی به راضی کردن مجدد پروردگار نداریم.

بعد مانند هارون الرشید دستهایشان را به هم کوفتند و دستور فرمودند بنده را با عزت و احترام از سالن پذیرائی کاخشان به بیرون پرتاب کنند!


ایمیل نویسنده:


mirzataghikhan@yahoo.ca