شهروند ۱۲۶۳
سران کشورهای آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس وکانادا، بار دیگر از یک اسلحه زنگ زده استفاده کردند و سرکوب مردم ایران و به گلوله بستن آنها را محکوم کردند تا به حساب خودشان، کمر جمهوری اسلامی را بشکنند!
خوشبختانه مقامات کشور ما هم در یک ضد حمله یا پاتک، از خود رفع بلا کردند و با همان اسلحه ازکارافتاده به طرف آنها شلیک کردند و محکوم کردن آنها را محکوم نمودند.

آدم یاد دختربچه های پنج شش ساله می افتد که وقتی دعوایشان می شود، این به آن می گوید خودتی و آن به این. و این خودتی، خودتی گفتن را آنقدرتکرار می کنند که کارشان به شکلک درآوردن می کشد.
آقای لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، در پاسخ به این محکوم کردن ها، در سخنانی که خیلی شمرده، از ته گلو و غلیظ ادا می کرد تا پر ابهت جلوه کند و ابرقدرت ها از شنیدنش مثل بید بلرزند، گفت آقای اوباما اگر راست می گوید به فکر زندانیان زندان گوانتانامو و عراق و افغانستان باشد.
به نظر من هم ایشان درست می گویند. کشتن تعداد ناچیزی از یک جمعیت هفتاد میلیونی، مسئله ی مهمی نیست که کسی در مورد آن دل بسوزاند. اگر آدم کم داشتیم، می گفتیم حیف، ده بیست سی نفر دیگر هم از جمعیت مان کم شد، ولی خدا را شکر هفتاد میلیون آدم داریم و تازه هرروز هم صدها نوزاد به جمعیت مان اضافه می شود، بنا بر این جای نگرانی نیست!
تازه براساس منطق آقای لاریجانی که توی این هیر و ویر دوباره به یاد زندان گوانتانامو افتاده است، باید از سران کشورهای خارجی پرسید اگر شماها واقعاً مدافع حقوق بشرید، موقعی که چنگیزخان داشت دنیا را قتل عام می کرد، چرا خفقان گرفته بودید و صدایتان درنمی آمد؟
آن وقتی که تیمورلنگ از سرهای بریده آدمها مناره می ساخت، چرا آقای اوباما حرفی نزد و یک بیانیه خشک و خالی صادر نکرد؟ لابد بهانه ایشان این است که آن موقع بربریت بر جهان حاکم بود و ایشان هنوز به دنیا نیامده بودند؟!
در آنصورت باید از ایشان پرسید اسلافتان چی؟ آنها چرا خفقان گرفته بودند؟ این جورج واشنگتنی که اینهمه ازش تعریف می کنید هم نمی توانست کار چنگیز و تیمور را محکوم کند؟ لابد بهانه می آورید که آن موقع آمریکا هنوزکشف نشده بود؟!
از این بحث که بگذریم باید پرسید محکوم کردن آبکی یک کشور چه خاصیتی دارد؟ این جور اقدامات آدم را یاد آن داستان قدیمی و تکراری می اندازد که دزد خطرناک و سابقه داری را گرفتند و بردند پیش حاکم وقت که در موردش حکم کند.
حاکم، دستی به سبیل های از بناگوش دررفته اش کشید و دستور داد دیگ بیاورند. مستخدمین دنبال اجرای فرمان دویدند و اطرافیان حاکم از ترس شروع به لرزیدن کردند چون تصور می کردند الان است که حاکم دستور بدهد دزد را در دیگ آبجوش بیاندازند و بجوشانند.
دیگ را که آوردند حاکم دستور داد آن را پشت ورو کنند، بعد به دزد گفت: رویت مثل ته این دیگ سیاه بشود اگر دیگر دزدی کنی! محکومیت های کاغذی شما هم اثر همان حکم حاکم را دارد.
از سوی دیگر، به سران این کشورها باید گفت اصولا به شماها چه مربوط است که درکار مملکت ما دخالت می کنید؟
حکام ما را خدا از آسمان فرستاده، اختیارمان را دارند و اگر دلشان بخواهد ده بیست نفرمان را در خیابان ها زیر اتوموبیل له کنند یا به گلوله ببندند، به شماها چه مربوط است؟
اگرکسی را یواشکی کشته بودند، می گفتیم خب، چون این کار مخفیانه صورت گرفته، شماها این کار را با غنی سازی اورانیوم مقایسه کرده و اعتراض کرده اید که چرا مخفیانه مردم را می کشید، ولی اینکارکه علنی صورت گرفته، اینکار را که جلوی چشم صدها هزار شاهد و دوربین انجام داده اند و ده ها فیلم از آن در یوتیوب موجود است، به اینکار دیگر چرا اعتراض می کنید؟ در اینجا هم مخفی کاری کرده ایم که محکوممان می کنید؟!
ضرب المثل چهاردیواری، اختیاری را نشنیده اید؟ مگر وقتی یک دختر و پسر درکشور شما علناً در خیابان و جلوی چشم هزاران نفر همدیگر را می بوسند، و اخلاق دیگران را فاسد می کنند، ما به شما اعتراض می کنیم؟
مگر ما مرد های اسکاتلند را که دامن می پوشند محکوم می کنیم یا حرفی به آنها می زنیم؟ به ما چه مربوط است؟
آیا ما هرگز فضولی یا اعتراض کرده ایم که چرا در انگلیس اتوموبیل ها از سمت چپ رانندگی می کنند؟هرگز اعتراض کرده ایم که چرا فرنگی ها از آفتابه استفاده نمی کنند؟ گفته ایم چرا آلمانی ها آلمانی حرف می زنند؟ یا اعتراض کرده ایم که چرا اوباما که خودش را حسین و مسلمان زاده می داند، اجازه می دهد همسرش بدون چادر یا روسری و با لباس دکولته در انظار عمومی ظاهر شود؟
ما به کار شما کار نداریم، شما هم دست از سر ما بردارید. ول کنید این محکوم کردن های بی خاصیت تان را . به قول معروف عیسی به دین خود، موسی به دین خود. ما به لخت و پتی بودن شماها کاری نداریم، شما هم نپرسید چرا ما دانشجویمان را از طبقه دوم به پائین پرتاب می کنیم. هر کشوری یک رسمی دارد! مگر نمی گوئید در کشورهای دموکراسی مردم آزادند که هرکاری دلشان می خواهد بکنند؟ پس چرا وقتی ما از این آزادی و دموکراسی که خدا نصیبمان کرده است استفاده می کنیم و هرکس را دلمان خواست دستگیر یا اعدام می کنیم ما را محکوم می کنید؟ این است دموکراسی تان؟واقعاً که!

هوگو چاوز در اندیشه ی پل صراط!

چه مرد نازنینی است این هوگو چاوز. آدمیست که حلال و حرام سرش میشود و با وجود کمونیست بودن، بهشت و جهنم را قبول دارد و به همین جهت لقمه حرام از گلویش پائین نمی رود.
آقای چاوز شاید تنها رئیس جمهوری باشد که اقدامات سرکوبگرانه دولت ایران را تائید کرده و مورد ستایش قرار داده است. وی نشان داد قدر میلیون میلیون دلار پولی را که سالهاست از ایران گرفته می داند و برای اینکه این پول حلال باشد! حالا که کاری از دستش می آید، از انجام آن فروگزار نمی کند.
یکی از خبرنگاران که هنگام سخنرانی آقای چاوز حضور داشت پرسید قربان شما که دین را افیون توده ها می دانید، چطور از اقدامات سرکوبگرانه یک کشور مذهبی دفاع می کنید؟ چاوز در پاسخ به مامورینش گفت این نامسلمون را دستگیرکنید و بعد خطاب به او گفت درسته که من دین و ایمون ندارم، اما منکر سرپل صراط که نمیشه شد. اونجا باید یک لنگه پا وایساد و جواب خدا و پیغمبر را داد. به آدم نمیگن کوفتت بشه اونهمه پولی را که گرفتی و خوردی؟!

نگاه به دست ننه کن ….

در سایت پیک ایران خبری توجه من را جلب کرد که تیتروار برای شما نقل می کنم: متهم در دادگاه اعتراف کرد که چون پدرزنم معتاد بود، او را کشتم.
یک ضرب المثل عامیانه داریم که می گوید نگاه به دست ننه کن، مثل ننه غربیله کن. وقتی دولت پاسخ کسانی را که می پرسند رای من چی شد؟ با گلوله می دهد، می خواهید داماد، اعتیاد پدرزنش را با کشتن او درمان نکند؟

در همین زمینه ها دوستی که صادرات واردات دارد و برای چند روز به تهران رفته بود در بازگشت می گفت سوار تاکسی بودم که به جایی بروم. راننده تاکسی چنان عصبی و بی توجه لابلای اتوموبیل ها می پیچید که با هر دو دست صندلی را چسبیده بودم و هرلحظه تصور می کردم الان است که تصادف کنیم.

بالاخره کلافه و عصبی به او اعتراض کردم که آقا چرا اینجوری رانندگی می کنید؟ خشمگین به طرف من برگشت وگفت الاغ جون! اینجا که اروپا نیست، نجنبم تا شب سی تومن هم کاسب نیستم.


دوستم می گفت یادم افتاد که آقای مثلا رئیس جمهورمان مردم را خس و خاشاک می داند و امام جمعه مشهدمان مردم را بزغاله و گوساله می نامد بنابر این راننده تاکسی حق دارد مرا الاغ جون بنامد! برای اینکه کتک نخورم از راننده تاکسی تشکرکردم و گفتم اگر حمل بر بی تربیتی نیست، من همین کنار پیاده میشم!

عکس بالا آن آقائی است که مردم را خس و خاشاک نامید و پائینی شخصیتی است که ملت ایران را بزغاله و گوساله. بودجه مملکت حلال بالائی باشد و پول خمس و ذکاتمان گوشت بشود و بچسبد به بدن پائینی!



* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.