یکی از معیارهای سنجش مردمی بودن یا نبودن حکومت ها، وزن مخصوص واقع بینی آنهاست.  درحکومت های مردم محور و مردم سالار، این وزن مخصوص بالاست و واقع بینی بخش تفکیک ناپذیری ویژگی های لازم برای تصدی مدیریت سیاسی است. دراین واقع بینی گاه چنان زیاده روی می شود که دولتمردان حتی برای گرفتن تصمیم های نه چندان مهم نیز گوش به نتیجه نظرسنجی ها می سپرند تا مبادا حرکتی خلاف خواست اکثریت مردم انجام دهند.

در کشورهای استبداد زده که اداره امور جامعه در کف ـ غالبا بی کفایت ـ یک فرد یا گروه خودکامه است، واقع بینی یا جایی ندارد و جای آن را توهم و خود بزرگ بینی می گیرد و یا اگرهم وجود کمرنگی داشته باشد، وزن مخصوص آن چنان پایین است که مانند پر کاه با کمترین نسیم جابجا می شود و بر باد می رود.

حسن روحانی و سید علی خامنه ای

حسن روحانی و سید علی خامنه ای

این دوری یا بریدگی از واقعیت، طبعا به مردم و کشور آسیب های جبران ناپذیر می زند و زیان و خسارت های فراوان به بارمی آورد.  در حکومت آخوندی، که شوربختانه ۳۵ سال است مانند بختک روی کشورمان افتاده، نمونه های این آسیب و زیان و خسارت ها فراوانند: گروگان گیری با شعار “آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند” یک نمونه و به درازا کشاندن جنگی که می توانست قبل از پایان سال دوم به نفع ایران و با دریافت غرامت پایان یابد به ۸ سال، با شعار “جنگ، جنگ تارفع فتنه از عالم” با سرانجام فاجعه بار “سرکشیدن جام زهر” نمونه ای دیگر بود.  نمونه هایی که به خوبی نمایانگر واقعیت گریزی و توهم آیت الله خمینی و عدم شناخت او از آرایش نیروها در دنیا بود و کار را به جایی که نمی باید کشاند.

همین عدم واقع بینی را به شکلی خام تر و ناهنجارتر می توان در سیدعلی خامنه ای نیز یافت: مقام معظم رهبری، که خود را نماینده خدا و جانشین رسول الله می داند، از آغاز تکیه زدن بر مسند ولایت مطلقه فقیه، برمبنای توهمی که با هیچیک از واقعیت های موجود در نظام سیاسی جهان ـ شاید به استثنای مورد کره شمالی آنهم تا امروز و به دلیل های خاص ـ به این توهم بیمارگونه آویخت که اگر به سلاح اتمی دست یابد، ماندگاری حکومت را تضمین خواهدکرد.  نتیجه این خیال باطل، پس از ۱۰ سال تدارک مخفیانه، این شد که در سال ۲۰۰۳ فعالیت هسته ای افشا و توجه جهان ـ به ویژه غرب ـ به آن جلب شد.  ازآن پس، داستان موش و گربه بازی حکومت آخوندی و نظم سیاسی ـ نظامی چیره بر بخش بزرگی از دنیا موجب بر باد رفتن صدها میلیارد دلار از سرمایه های ملی، که می توانست صرف سرمایه گذاری های سودمند و اشتغالزا شود، بر باد رفت و از حاصل بیش از ۱۷۰ میلیارد دلار هزینه و خسارت ـ که روزبروز هم بیشتر می شود ـ یک نیروگاه ۱۰۰۰ مگاواتی برق هسته ای با فناوری عقب مانده روسی، ۷۵۰۰ کیلو اورانیوم غنی شده ۳.۵ درصدی ـ که آن را می توان با پرداخت کمتر از ۵۰ میلیون دلار در بازار جهانی خرید ـ ، کمتر از ۲۰۰ کیلو اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی ـ به ارزش کمتر از ۱ میلیون دلار ـ و ۱۹ هزار سانتریفیوژ به دست آمد که اگر بنا باشد با ظرفیت کامل کار کند، معلوم نیست ازکجا باید سنگ اورانیوم مورد نیازش را تأمین کرد!

واقعیت گریزی و خیره سری ولی مطلقه فقیه، کار را به تصویب قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل و برقراری تحریم های امریکا و اتحادیه اروپا کشاند و در مدت ۲ سال چنان حکومت آخوندی را دچار مخمصه و تنگی نفس کرد که سیدعلی خامنه ای با چرخشی ۱۸۰ درجه ای ـ که وقاحت لازم برای آن را تنها در آخوند می توان سراغ کرد ـ ، “نرمش قهرمانانه” را مطرح کرد و سحرگاه سوم آذرماه پرچم تسلیمی خفت بار ـ که خود هواداران ولایت مطلقه فقیه آن را “ترکمانچای هسته ای” نامیدند ـ را برافراشت تا به خیال خود ماندگاری نظام را تضمین کند.

اکنون، کمتر از یک ماه پس از آن تسلیم خفت بار، درپی تصمیم هفته گذشته وزارت خزانه داری امریکا مبنی بر تحریم ۱۹ شرکت ایرانی و غیرایرانی مرتبط با پرونده هسته ای بار دیگر جنجالی پرهیاهو به پا شد و هواداران ولی مطلقه فقیه با استناد به گفته حکیمانه او که “آمریکا قابل اعتماد نیست” خواستار لغو “توافق” به دلیل نقض عهد آمریکا شدند.

چشم بستن بر واقعیت ها موجب این توهم شده که گویی حکومت آخوندی و شیطان بزرگ عاشق و معشوقی صادق و بیریا بوده اند که حالا به یمن “نرمش قهرمانانه” باهم پیمان بسته اند و از ایشان انتظار نقض عهد و بیوفایی نمی توان داشت!

انگار نه انگار که پیشینه این پیوند چندین دهه سیاهکاری و تبهکاری های دوجانبه بوده است. انگار نه انگار که نشستن حکومت آخوندی پای میز مذاکره و امضای “توافق” ژنو نتیجه درماندگی و استیصال بوده و حریف کهنه کار نیز این را به خوبی می داند.  انگار نه انگار که جام زهری که دارند جرعه جرعه به خورد ولی مطلقه فقیه می دهند محصول سال ها توهم، خیره سری، تجاوز به حقوق ابتدایی مردم و واقعیت گریزی اوست. انگار نه انگار که این رشته سر دراز دارد و هنوز اول پیاله است و بدمستی برنمی دارد.

 شکست های سخت ـ و مفتضحانه ـ حکمت آخوندی منحصر به گروگان گیری، به درازا کشاندن جنگ، و پرونده هسته ای نیست و ردپای آن را در بسیاری از عرصه های دیگر مانند آموزش و پرورش، آموزش عالی، حقوق زنان، حجاب، رسانه های جمعی، شبکه های اجتماعی و ماهواره نیز می توان یافت. این هفته وزارت ارشاد اسلامی اعلام کرد که در تهران ۷۱ درصد مردم شبکه های ماهواره ای را تماشا می کنند و این به رغم بگیر ببندهای شدید حکومت است!

تله ای که ولی مطلقه فقیه در آن گرفتار شده، سخت تر از آن است که با زرنگی های بازاری محمدجواد ظریف و سیدعباس عراقچی یا حتی مکر و حیله های شیخ حسن روحانی بندهایش شل شود. رویداد هفته گذشته، گام نخست از مسیر پر پیچ و خمی است که حکومت آخوندی باید ازآن بگذرد تا بال های اقتدار موهوم مورد ادعایش یک به یک چیده شود و خرده حساب خطاکاری های ۳۵ ساله اش تسویه گردد!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com