Ghadirian,-h

 شنیده ام که فرو ریخت کوه

چون صحبت از مرگ و فراق یاران رفت

کوهی به زیبایی و بلندی البرز و قله ی دماوندش، این کوه برای ما ایرانیان عزیز است و به وجودش در خاک وطن می نازیم.

دکتر پرویز قدیریان هم برای ما چون کوهی بود زیبا و رعنا، اگر البرز به قله اش دماوند می بالد، چرا که همه سال از برف پوشیده است و این خود زیبایی او را دوچندان می کند، دکتر قدیریان ما هم اسطوره ای بود که وجودش با علم و بینش، فروتنی و خدمت به انسانیت آراسته بود. به راستی فرشته ای بود آسمانی. حافظ چه زیبا گفته:

مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک

او با تمام صفات و خصائص والای انسانی که داشت متعلق به عالم بالا بود. چند سالی زمینی بود که ما را از چشمه جوشنده ی دانش خود بهره مند کند.

او و دیگر برادرانش در خانه ای پر از مهر، با تعالیم و دستوراتی که آئین شان به آنان آموخته بود، پرورش یافتند و هر یک چون درختی تنومند و پر ثمر برای خود، خانواده و جامعه بشری شدند. پرویز سالیان دراز تحصیل کرد و در کنار کسب علوم انسانی به خواندن و درک روحانیات هم مشغول شد. وقتی این دو تحصیل، انسانی و روحانی در شخصی نهادینه شود، او را یک فرشته می سازد، فرشته ای چون دکتر پرویز قدیریان.

تخصص علوم تغذیه داشت، استاد دانشگاه های تهران و مک گیل در مونترال کانادا بود. مقالات پژوهشی بسیار و چندین کتاب نوشت و دانسته های خود را از روی عشق در اختیار هموطنانش قرار می داد. مجله ی شهروند با مقاله های او محبوبیت بیشتری یافت. مردم از نقاط مختلف دنیا به دفتر مجله زنگ می زدند که دکتر قدیریان راجع به خاصیت فلان ماده چه گفته. منتظر بودند نظر او را بدانند و طبق نوشته های او عمل کنند. به راستی مردم به او اعتماد داشتند. هر وقت در جمع دوستان صحبت از خاصیت یک گیاه یا دارو می شد، می گفتند دکتر قدیریان چنین گفته و همان ملاک بود.

در رادیو تورنتو در پخش برنامه ی هفتگی بهائیان، مسئولان، هر وقت از او برای اجرای برنامه پزشکی دعوت می کردند، قبول می کرد و شگفت است در هنگام اجرای برنامه اش موقع پرسش های شنوندگان، خطوط تلفن پر می شد، به طوری که وقت برنامه تمام می شد ولی هنوز شنوندگان روی خط ها مانده بودند. او می گفت تلفن های مراجعان را بگیرید من خودم با آنها تماس می گیرم، راضی نبود که آنان در انتظار بمانند. بعدا خودش به آنان زنگ می زد و به درد دل و ناراحتی آنها گوش می داد. جان به قربان آن پزشکی که با صفای نیت و قلب پاک به حرف های تو گوش بدهد، فرشته یعنی این. از آنها می خواست که رادیوگرافی و آزمایشات انجام شده را برای او بفرستند، بعد از مطالعه ی آنها و تشخیص بیماری، در صورت لزوم، داروی لازم را به طور رایگان برای آنان می فرستاد. خصوصا موقعی که متقاضی از وطنش ایران بود، وطنی که آن را مقدس می دانست. هموطنانی که هم میهن معبودش بودند، هموطنانی که چون معبودش به زبان شیرین فارسی صحبت می کنند.

در اجرای یکی از برنامه هایش، شخصی از تورنتو زنگ می زند و می گوید یکی از بستگانم در اصفهان بیمار است. تلفن او را در اصفهان می گیرد، با بیمار صحبت می کند و تمام مدارک پزشکی لازم را می خواهد. پس از مطالعه و تشخیص بیماری، از مونترال دارو تهیه می کند و برایش به ایران می فرستد. بعد از چندی معلوم شد که تمام درمان هایی که تا آن موقع انجام می داده، اشتباه بوده است. بیمار پس از مداوای او بهبود می یابد.

آخرین بار در تابستان گذشته که او را در مونترال دیدیم، از بیماری اش صحبت کرد و به شوهرم که دوست بودند، گفت که دیگر قادر نیستم برای مجله شهروند مقاله تهیه کنم. دل ما به درد آمد. مقاله ی دکتر قدیریان در شهروند نباشد؟ شوهرم به او گفت مبادا، هر طور شده بنویس، هموطنانت چشم به راه مقاله هایت هستند. او هم همین کار را کرد و تا روزهای آخر حتا از روی تخت هم این مهم را انجام داد که هموطنانش محروم نشوند.

افسوس آن قلبی که به عشق می تپید خاموش شد. آن قلبی که جز خدمت و محبت به همنوع، خصوصا برای هموطنانش می تپید از حرکت باز ماند. افسوس که آن قلب ایستاد.

با این مناجات از خداوند برای خانواده و هموطنانش طلب صبر و استقامت می کنیم و برای ارتقا روح او در ملکوت الهی دعا می نماییم.

“ای خداوند بی مانند! این یار عزیز را بپرور و تارکش را به افسر عطا زینت و زیور بخش. دیهیم جهانبانی جهان جاودانی ده و اکلیل موهبت آسمانی بر سر گذار. مشتاق دیدار بود، در محفل تجلی راه ده و آرزوی مشاهده می نمود، پرتو لقا مبذول فرما، پروانه مشتاق بود، به شمع جمال نزدیک فرما. بلبل پر احتراق بود، به وصل گل فائز کن. یارانش را یاوری فرما و صبر و قرار بخش و تحمل و اصطبار عنایت کن تا در فرقتش از حرقت نجات یابند و از حرمان و هجرانش تسلی قلب حاصل کنند. تویی مقتدر، تویی عزیز، تویی معین، تویی توانا.”