از خوانندگان

نوشته ای که پیش رو دارید متأثر از مقاله ای ست که خانم ادیب راد تحت عنوان: “تحلیل روانی اجتماعی از پدیده خشونت در فرهنگ و جامعه ایران” در نشریه شماره ۱۴۶۹ شهروند در ماه دسامبر، به چاپ رسانده اند. ایشان در مقدمه ای بسیار کوتاه اشاره ای دارند به باور شناخت گرایان رفتاری و احساس و تفکر غلط و ریشه ی این دو عامل در جریان پدیده ی خشونت. همین جا می شود یادآوری کرد که از مقاله ای با این نام قاعدتاً انتظار می رود که مقدمه ای مفصل تر، دقیق تر و در مجموع علمی تری ارائه شود که در واقع فشرده ای باشد از: انگیزه ی مقاله، نکات مهم بحث و اشاره ای به نتیجه گیری از بحث، که چنین چیزی نوشته نشده.

violence

در ادامه، ایشان می نویسند: “در واقع نوع نگرش دو قطبی به پدیده ها، ریشه برخوردهای پرخاشگرانه بوده و این نگرش با توجه به سال ها سلطه استبداد در جامعه و فرهنگ ما نهادینه شده است” پس طبق این گفته می شود نتیجه گرفت که اعتقاد نویسنده این است که سلطه ی استبداد (که تلویحاً کنش دولت در آن دیده می شود) عاملی تعیین کننده است، چنانچه خود ایشان هم در ادامه می نویسند: “بنابراین می بینیم که این سیستم فکری، توسط مستبدین تولید، توسط مردم آموخته و باز تولید شده و دوباره منجر به ظهور مستبدین در جامعه می شود” بعد نتیجه می گیرند: “چرخه ی بیمار تولید استبداد توسط خود مردم به حرکت در می آید” پس از خواندن این جملات خواننده (حداقل من) از خود می پرسد: نویسنده آیا حکومت را جزو مردم می داند یا جدا از مردم؟ و نهایتاً وقتی در انتهای مقاله دوباره “لزوم زمینه ای برای بروز افراد آزاداندیش و نتیجتاً حکومت های دموکراتیک” اشاره می شود، تقریباً مطمئن می شویم که نویسنده در ذهن (نه در این مقاله به طور لفظی) درگیر این جدال است که علت وجود حکومت های مستبدانه چیست و ارتباط حکومت های استبدادی با بروز و رشد و تثبیت “خشونت” چگونه است!

با این مقدمه، در این نوشته، به طور مختصر نظری را که شاید کمک کننده باشد بیان می کنم تا فرصتی دیگر که بتوانم مقاله ای تحقیقی در مورد وجود “خشونت” تقدیم دوستان خواننده بکنم.

به نظر من نوشتن مقاله ای راهگشا در خصوص پدیده “خشونت” مستلزم دقت و تسلط قابل ملاحظه ایست که لازمه اش تحقیق در متون روانشناسی ـ سیاسی ـ اجتماعی است که بتواند به بررسی علل وجودی این پدیده بپردازد و مهمتر از آن در توصیف اولیه و تعریف از لغت “خشونت” می شود و باید که کار به سادگی و تسامح انجام نگیرد و کمک کند که خواننده ی مقاله در ازای وقتی که صرف خواندن می کند به جز شنیدن نصیحت، در جریان یک بررسی عمیق علمی از مسئله قرار بگیرد و ضمناً تشویق شود که مفهوم و علت وجودی و چگونگی وابستگی و تأثیر گذاری این پدیده را بر روی عوامل دیگر در زندگی فردی و سپس اجتماعی خود و جامعه اش به تفکر بنشیند.

در این زمینه مختصراً می توان یادآور شد:

۱ـ در بررسی چرایی وجود خشونت، علمی تر آن است که به علل مختلف وجود این پدیده پرداخته شود. عللی که در سطوح متفاوت فردی، اجتماعی، سیاسی ـ اقتصادی و از این دست مفاهیم که پیش شرط “فرهنگ” هستند با تفصیل و دقت بررسی و بیان شوند.

۲ـ برای انجام کاری علمی در این زمینه، در نظر داشتن مفاهیم بنیانی “مساوات”، “آزادی های فردی ـ اجتماعی” و مهمتر از همه وجود قانون “Rule of law” که عموماً از جانب حکومت ها بخصوص حکومت کشورهایی نظیر ایران زیر پا گذاشته می شود، و نقض قوانین حقوق بشر که مرتباً در این گونه کشورها جاری است، به همه کسانی که هدفشان کمک به حذف “خشونت” از زندگی بشر است، یاری می دهد که علاوه بر پرداختن به بحث هایی که صرفاً جنبه روانشناسانه دارند، عوامل مهم و مؤثرتری را که زیربنای نه چندان پنهان “خشونت” هستند، به فراموشی نسپارند.