مهرنوش مزارعی

مهرنوش مزارعی

 نوشته: مهرنوش مزارعی/مجموعه داستان/ ناشر: آهنگ دیگر/ تهران ۱۳۸۳

غریبه ای در اتاق من مجموعه ۱۶ داستان کوتاه از مهرنوش مزارعی است که به تناسب تاریخ نگارش هر داستان، فعالیت بیش از یک دهه ـ بین سال های ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۱ـ   از کار این نویسنده ساکن امریکا را در برابر خواننده قرار می دهد. داستان های آمده در این مجموعه به لحاظ موضوعیت، محیط و آدم ها دو دسته اند. داستان های قدیمی تر اغلب در ایران  با فضا و آدم های آن جا شکل یافته اند و دسته دوم  داستان هایی است که نویسنده  آن ها را متناسب با موقعیت و فضای زندگی تازه خود در امریکا خلق کرده است. دقت بر تاریخ نگارش داستان های مزارعی سیر پیشرفت کیفی کارهایش را نیز آشکار می سازد. در نمونه نوع اول داستان هایی قرار دارند که وقایع آن به نحوی مربوط به ایران سال های زندگی نویسنده و بر پایه تجربه شخصی یا  شنیده های او پدید آمده اند. در این تعداد داستان، به ویژه آثاری که به لحاظ تاریخ نگارش جزو  نخستین  داستان های آمده در این مجموعه محسوب می شوند، گرایش و نشانه هایی به  نوع  و شیوه داستان نویسی رئالیسم انتقادی با مایه هایی از رئالیسم داستانی پیش از انقلاب و به تعبیر همان زمان ادبیات متعهد، دیده می شود. پیداست که چنان سویه و شیوه ای در خلق ادبیات داستانی به خودی خود یک ضعف  تلقی نمی شود. آسیب پذیری این نوع از داستان، از جمله  در به کارگیری عناصر تکراری و منسوخ شده در تکنیک روایت از یک سو و بهره گیری از قطعیت های مضمونی دارای پیام از سوی دیگر نهفته است. اگر بخواهیم نمونه های شاخص آن نوع نگاه از داستان نویسی را در “غریبه ای در اتاق من” نشان دهیم دو داستان ” آن تابستان” و پس از آن ” فرخ لقا، دختر پتروس شاه فرنگی”، از برجسته ترین آن ها در این مجموعه اند؛ داستان هایی که ناتوانی هنری هر کدام، نقطه ضعف مشترک آنهاست. با این وجود، این را نیز گفته باشیم که در آن محدوده و فضا ، داستان ” خاکستری” ـ که از نظر تاریخ نگارش با آن داستان ها فاصله دارد ـ ، استثنایی است که با معیارهای زیبایی شناختی کارآمدی پرورش یافته است.

در پروسه رو به رشد داستان ها در مجموعه غریبه ای در اتاق من، داستان های قدرتمندی  وارد  مجموعه می شوند که بیش از همه شش داستان : “میلا و دانیل”، “سنگام”، دیوید و بوریس”، “واقعیت و رویا”، “خاکستری”و “غریبه ای در اتاق من ” به  خوبی  پوست اندازی هنر داستان نویسی را در کار مهرنوش مزارعی آشکار می سازند.  در این میان” داستان میلا و دانیل اوج رشد یافتگی و پیشرفت هنری نویسنده این مجموعه را به رخ می کشد.  نویسنده ای که به طور نامتوازن پیش تر داستان هایی چون جاده، آرامش، مردی با چمدان هایش و حلقه گمشده ـ در همین آخری  حتی شیوه روایت اول شخص به شکل آشکاری ناکارا و غیر ضروری می نماید ـ را هم در مجموعه خود راه داده است.

میلا و دانیل و دیوید و بوریس دو داستانی اند که بیش از چند داستان موفق دیگر کتاب، خواننده را غافلگیر می سازند. شیوه روایت  و محیط اجرایی رویدادهای هر دو داستان نزدیک به هم اند.  ساختار روایی هر دو داستان به شیوه حرکت از اکنون به گذشته و بازگشت به اکنون شکل می گیرد. اکنون داستان، با خطی از یک پرسش و تردید آغاز می شود، در گذشته به بسط اتفاق و  شناخت آدم ها  می انجامد و در بازگشت به زمان جاری، داستان به فرود و پایان بندی قدرتمند خود می رسد. هم چنین فضا و محیط شکل گیری هر دو داستان، محل کار راوی است که  بر اساس محیط های تکرار شده و مشابه  در چند داستان، به نظر اداره و محیط کار اصلی خود نویسنده  باید باشد، با شناخت دقیق و تاثیرگذار آدم ها و محیط همراه است. چیزی که به ویژه در این دو داستان به جذابیت هنریشان می افزاید حذف هر چیز غیر داستانی در این دو اثر است. چنان که هر اتفاق تاثیرگذاری در آنها بی آن که به صراحت و روشنی بیان شوند در لایه زیرین این  دو اثر هستی هنری به خود می گیرند و به مانایی دایمی در خوانش داستان می انجامند.

  در میلا و دانیل، “سوزان” با گفته هایی که کنجکاوی و شیطنت و حسادت در آن پیداست راوی داستان را متوجه نکته ای در محل کار می کند:”تازگی ها متوجه میلا و دانیل شدی؟” پس از این راوی در محل کار به رابطه میلا و دانیل دقت می کند. میلا در اداره رئیس دانیل است. میلا اهل یوگسلاوی است و دانیل تبارش به چین باز می گردد. میلا به چند دلیل محبوبیتی در محل کار ندارد که ویژگی شخصیتی و اصلیت یوگسلاویایی او از آن جمله است (داستان در زمانی نوشته شده که صرب ها به خاطر کشتار مردم غیرصرب در یوگسلاوی، مورد نفرت یا دست کم مورد پرسش بودند). میلا در میان جمع با دانیل رفتار زننده و پرخاشگرانه ای دارد، اما رفتار دانیل با او همیشه با احترام همراه است. پس از کنجکاوی های سوزان و راوی داستان که ایرانی تبار است معلوم می شود میلا با دانیل در خلوت رابطه مهربانانه ای دارد. به او اضافه کار می دهد و گاهی در اتاقش با او دیدار خیلی راحت  غیر اداری دارد. این در حالی است که میلا  دارای شوهر و صاحب فرزند است، اما از شوهر و زندگی در امریکا ـ و با این که می گوید صرب نیست اما مردم او را صرب اهل یوگسلاوی  می دانند ـ ؛ ناراضی است.  دانیل نیز در زندگی شخصی ناموفق است. او به رغم گذشت ۴۰ سال از زندگی اش ازدواج نکرده و با مادرش زندگی می کند.  میلا  که به دانیل علاقه مند شده  در تنهایی به او محبت می ورزد، اما  نزد کارمندان وانمود می کند که با او خوب نیست.  داستان میلا با دانیل داستان “عشق و نفرت” است، اما موضوع اصلی آن است که نویسنده در این اثر  خوب می داند که داستان را باید چگونه تعریف کند! نکته چشمگیر در میلا و دانیل، در انسجام روایت و شیوه درخشان بیان رویدادها در گذشته و اکنون زمان داستان است. داستان بی آن در رفت و برگشت زمان روایی، چیزی بر حجم خود اضافه کند، در نهایت ایجاز، گام به گام بر وسعت هنری  خود می افزاید:

“میلا حالا آرنج هایش را روی میز گذاشته بود و صورتش را به کف دست ها تکیه داده بود و با لبخند به حرف های دانیل گوش می داد. سوزان که دید در حال نگاه کردن به پنجره اتاق میلا هستم، دوباره لبخند شیطنت آمیزی صورتش را پر کرد و گفت: what do you think?

داستان دیوید و بوریس نیز با پردازشی مشابه میلا و دانیل به یکی از موضوعات پنهان در جامعه امریکا نزدیک می شود. در این داستان نیز موضوع علاقه یک مرد هم جنسگرا به مردی دیگر مورد دقت نویسنده قرار می گیرد و داستان با دقت هنری زیبایی از احساس یک مرد که پس از مرگ دوست پسر اولیه اش به سبب بیماری ایدز دچار افسردگی شده، در محیط کار به یک جوان روس تبار دل می بندد و بار دیگر با شوق به زندگی بر می گردد. در پایان داستان بوریس که دوست پسر دیوید است پس از بازگشت از سفر روسیه که در تعطیلات تابستان همراه پدر و مادرش به زادگاه خود رفته بود با یک دختر جوان روس ازدواج می کند و با او به امریکا بر می گردد و اکنون قرار است این دو ـ بوریس (با همسرش) و دیوید ـ در یک مهمانی با هم روبرو شوند. این داستان نیز هم چون میلا و دانیل، و چند داستان دیگر کتاب که عنوانشان ذکر شد سرشار از ظرافت های داستانی است.

داستان خاکستری  فکر انتقام یک دختر جوان از ترورکنندگان پدرش در پیش از انقلاب به عنوان “اعدام یک خائن” که در بچگی شاهد آن بوده، به داستانی سرزنده و هنرمندانه  تبدیل می شود. او در حال حاضر به بهانه نوشتن تز دکتری خود به یک فرد ترور کننده  پدرش که در زمان ترور چریکی با مشخصات مارکسیست ها بوده، نزدیک می شود و در آخرین لحظه  از انتقامجویی بازمی ماند.

در داستان  سنگام مثلث عشقی چند هندی تبار در امریکای امروز به طریقی دیگر اتفاق می افتد.  در روز نگاشت های راوی،  شالپا زن هندی شوهرش را از دست داده و با تشویق راوی و اطرافیان دوباره به سمت ازدواج با یک هموطن خودش می رود. در این میان راوی با ظرافت های روایی درخشان نویسنده، با  حسی غریب و  آمیخته به لیبیدو به عکس های شوهر درگذشته شالپا  خیره می شود. در واقعیت و رویا داستانی در شکل و موضوع تازه است.

جایگاه زن در داستان “آینه های در دار” هوشنگ گلشیری در دیدار با یک سخنران ادبی در امریکا مورد نقد داستانی قرار می گیرد. صنم بانو در داستان بلند گلشیری  شخصیتی است که راوی بر اساس پرداخت نویسنده با سخنران ادبی وارد گفت و گو می شود. بین سخنران و راوی که نام واقعی مهرنوش مزارعی را بر خود دارد پس از گفت و گوی اولیه رابطه سردی آغاز و در نهایت با آشنایی بیشتر به دوستی غیرمنتظره گرم ختم می شود. پایان این داستان موقعیت ویژه ای به اثر می بخشد: “از دیدرسم که دور شد، به کنار پنجره کنار سالن رفتم. هواپیما آن چنان نزدیک بود که می شد داخلش را به راحتی دید. به آرامی از راهروی وسط هواپیما گذشت و به تنهایی روی یکی از صندلی های سه نفره نشست.”

 به جز این، داستان های غریبه ای در اتاق من،  کلارا، بانجی جامینگ و ماهی نیز از آثار قابل تأمل مجموعه داستان “غریبه ای در اتاق من” به حساب می آیند.

  بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲/نروژ