این هفته چه فیلمی ببینیم؟

جنگ بوسنی، که با فروپاشی یوگسلاوی سابق بعد از چهل سال حکومت کمونیستی سر گرفت، بعد از جنگ جهانی دوم، بزرگترین نسل کشی در اروپا به شمار می رود. در طول جنگ که سه سال و نیم طول کشید، حدود دویست هزار نفر کشته شدند، از هر دو نفر بوسنیایی، یکی مجبور به فرار و ترک خاک و خانه شد و بیش از پنجاه هزار زن بوسنیایی مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند که منجر به آن شد که برای اولین بار، خشونت و تجاوز جنسی در زمان جنگ به عنوان جنایت علیه بشریت اعلام شود.

” In the Land of Blood and Honey  “، درامایی است به نویسندگی و کارگردانی آنجلینا جولی که به مدت ١٢٧ دقیقه، تجربه جنگ را از دید زنی بوسنیایی به تصویر می کشد. فیلم در آپارتمان کوچکی داستان را آغاز می کند و با زن جوانی که آماده بیرون رفتن است. زن جوان آجلا است که با خواهر و خواهرزاده کوچکش زندگی می کند. آجلا به کلابی می رود و در آنجا، مردی منتظرش است. می رقصند و می نوشند و همه چیز همانطور که باید پیش می رود تا اینکه ناگهان انفجاری همه چیز را متلاشی می کند. آجلا زنده می ماند و به خانه برمی گردد، صبح زود با خواهرش مشغول جمع کردن وسائل و پاسپورتشان هستند که فرار کنند ولی ماموران صرب سر می رسند و داخل ساختمان می ریزند و همه را از خانه هایشان به بیرون ساختمان می فرستند. مردها را جدا می کنند و همه را می کشند و بعد یکی شان بین زن ها راه می رود و یکی یکی بیرون می کشدشان و به داخل اتوبوسی می فرستد، آجلا یکی از آن زنان است. گریه و عجز و زاری هم فایده ای ندارد. زن ها را به جایی مثل کمپ جنگی می برند و ردیف به صفشان می کنند. افسری جلویشان می ایستد و می پرسد “کدامتان آشپزی بلد است؟ ” وحشت، زنان را وادار می کند که پیش قدم شوند. یکی می گوید که دکتر است. یکی دیگر می گوید که می تواند خیاطی کند و هرچه احتیاج دارند برایشان بدوزد. افسر او را می کشد از صف بیرون، روی میز می اندازدش و در برابر چشمان وحشت زده زنان، به او تجاوز می کند. بعد او را کنار می اندازد و آجلا را از صف بیرون می کشد. مافوق افسر سر می رسد و می گوید که تکلیف این یکی با اوست، بعد هم اعلام می کند که به اندازه کافی وقت تلف کرده اند و بروند به کارهایشان برسند. همانطور که آجلا با ناتوانی روی میز افتاده، متوجه می شود که مافوق افسر صرب، دنیجل است ـ همان مردی که شب قبل با هم در کلاب می رقصیدند. دنیجل آرام در گوشش می گوید که بلند شود و بعد دیرتر آن شب، سربازی آجلا را به اتاق دنیجل می برد و او اطمینان می دهد که تمام سعی اش را می کند که از او محافظت کند.

film-poster

و روزها به آن ترتیب می گذرد. بیرون از کمپ و در شهر، برق و آب را روی شهروندان قطع کرده اند و خواهر آجلا مثل صدها نفر دیگر بدون اینکه چاره ای داشته باشند، هر روزشان را با وحشت شب می کنند. در کمپ زنها همه مثل اسرای جنگی در اتاقی اسکان داده شده اند و هرشب سربازان مست سراغشان می آیند و از تخت می کشندشان بیرون و با خود می برندشان و بعد زخمی و کبود و کتک خورده برمی گردند. همه آرزوی مرگ می کنند تا اینکه برگردند و شوهرانشان ببینند که چه بهشان گذشته. از طرف دیگر می بینیم که پدر دنیجل، فرمانده ارتش شورشیان صرب است. دنیجل یکبار به او می گوید که برایش سخت است که به آسانی مسلمانان را بکشد. می گوید که بعضی شان را می شناسد. کسانی که با هم و کنار هم بزرگ شده اند و به مدرسه رفته اند. پدرش با صلابت می گوید که ” اگر فکر می کنی که ما بیش از اندازه خشونت می کنیم برای آن است که جوانی و گذشته را نمی دانی. ما صرب ها ، پانصد سال پیش با ترک ها جنگیدیم و مانع شدیم تا اروپا را بگیرند. ما در برابر امپراتوری اتریش ایستادیم و شکستشان دادیم. بر هیتلر پیروز شدیم. این سرزمین از خون صرب ها خیس است و حالا اینها می خواهند ما اینجا زیر رژیم مسلمانی زندگی کنیم؟ با دولتی مسلمان؟” دنیجل می گوید که دنیا می بیند و دخالت خواهد کرد و نیروهای UN را فرستاده اند. فرمانده با تمسخر جواب می دهد که ” معلوم است که دنیا می بیند ولی هیچ کار نخواهند کرد. صرب ها تنها ارتش واقعی در این قسمت از اروپا هستند و آنها می دانند که به نفعشان است که با کدام طرف معامله کنند. آنها به ما احتیاج دارند و با ما نخواهند جنگید.”

in-the-land-of-blood-and-honey

در این میان، برایمان خیلى روشن نیست که آجلا باور دارد که دنیجل متفاوت و دل رحم است و یا فقط براى حفظ جانش تظاهر می کند که به او اهمیت می دهد. هرچه باشد او پسر همان فرمانده صربى است که دستانش به خون هزاران هم کیشش آلوده است. دنیجل عقیده دارد که کشتارها، قتل حساب نمی شوند و سیاست اند. آجلا با انزجار می گوید هر کشتارى در راه منفعت سیاسى، قتل و جنایت است. به زودى قرار می شود دنیجل را به شهر دیگرى منتقل کنند و تنها کارى که او می تواند براى آجلا بکند این است که روزنه فرارى را در دستشویى زنانه نشانش دهد که اگر بتواند، فرار کند. دنیجل می رود، آجلا فرار می کند و در صحنه بعد می بینیمش که با صورتى کبود و خونین روى زمین افتاده. چند قدم بیشتر نرفته بوده که می گیرندش. از طرف دیگر براى فرمانده خبر می برند که پسرش، فاحشه اى مسلمان گرفته و به کسى اجازه نمی دهد که به زنک نزدیک شود و فرمانده خودش را به کمپ می رساند تا خودش تکلیف همه را روشن کند .

با اینکه سوژه جنگ، سوژه اى آشناست، فیلم با تمرکز روى نقش زنان در جنگ، واقعیت وحشتناک دیگرى را به پرده می کشد. این که چطور زنان را از خانواده هایشان بیرون می کشند و براى رفع نیازهاى جنسى شان، مثل حیوان آنان را به بند می کشند. در فیلم صحنه اى است که سربازان صرب چند زن را کشان کشان با خود می برند به جایی که عده اى چریک هاى  مسلمان را محاصره کرده اند. صرب ها زنان را سپر انسانى شان می کنند و موفق می شوند تمام مردان مسلمان را بکشند.

آنجلینا جولی در مصاحبه ای با کریستین امان پور عنوان کرده که احساس مسئولیت می کرده که هرچه می تواند با تمام جزئیات درباره این جنگ اطلاعات جمع کند. به گفته او: “این بزرگترین نسل کشی بعد از جنگ جهانی دوم بوده و آن موقع ما کجا بودیم؟ آیا کاری برایشان انجام دادیم؟ و چرا به اندازه کافی راجع به آن صحبت نمی شود؟ “. اگر دو دقیقه فکر کنیم، می بینیم به اندازه هزاران هزار فیلمی که درباره هولوکاست و نسل کشی یهودیان هرسال تهیه و تبلیغ می شود، تعداد فیلم هایی که به واقعیاتی به همان هولناکی می پردازند اما درباره دیگر نسل و نژادها هستند، به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد حتی با اینکه نسل کشی بوسنی، در سال های ١٩٩۵-١٩٩۳ اتفاق افتاده! و تازه این پایان دیوانگی قدرت طلبی سران کشورها نیست.

باورنکردنی است که امروز – در سال ٢٠١۴ – هنوز کشوری مثل روسیه می تواند خیلی راحت به شیوه پیشینیان، برای خودش تصمیم بگیرد و به کشور دیگری لشکرکشی کند. باورنکردنی تر اینکه مثل تمام سال های پیش، جامعه جهانی باز هم فقط به تماشا نشسته و برای کم نیاوردن، تنها هفته ای یک بار تهدیدهای توخالی نثار روسیه می کند .. دنیای دیوانه ای است .. دیوانه.

http://youtu.be/wDBU8CqU0dg

*مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست.  هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.