در دو هفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پیش دو موضوع در دستور روز مقامات جمهوری اسلامی بود: یکی ارائه طرح منع جلوگیری از حاملگی زنان در مجلس شورای اسلامی و دیگری تأیید نابرابری جنسیتی در نظام اسلامی، آن هم به طور صریح و روشن از سوی «ولی فقیه». البته اولی هم پسآمد تصمیم‌های حضرت آیت‌الله ولی فقیه بوده که عمله‌های‌اش در خانه مردم و به نام مردم، که همان «امت» اسلامی هستند، مطرح کردند تا تصمیم ایشان جنبه قانونی داشته باشد که مبادا فردا پای اسلام و ولی فقیه در میان باشد.

رابطه ولی فقیه و امت را اگر از دیدگاه قدرت نگاه کنیم و بررسی روانشناسانه‌ی آن را پیش رو بگذاریم، به گزاره‌ای می‌رسیم که نابخردی و ناآگاهی عمومی نام دارد و با کمال تأسف اکنون در ایران به وفور دیده می‌شود. ارمغان بیش از سه دهه حکومت جهل و خرافه، تاریک‌اندیشی و خشونت بوده که شوربختانه در نهاد بیشتر مردم، حتا آنان که به ظاهر متمدن و آگاه هستند هم رسوخ کرده و موجب شادی شبان شده که رمه‌هایش را خوب تربیت کرده. در ایران پیر و جوان، باسواد و بی‌سواد، دانشجو و استاد، هنرمند و بی‌هنر در صف رفتن به زیارت خانه خدا و مرقد امام حسین و امام رضا ایستاده‌اند تا عمله‌های شبان، با کمک‌های خود فرصتی برای‌شان ایجاد کنند که بتوانند وظیفه دینی‌ خود را انجام دهند. همان‌هایی که بی درنگ هم بعد از آمدن از زیارت و پابوسی جهالت، در فیس‌بوک و شبکه‌های اجتماعی و گفتمان‌های روزانه، خود را خردمند می‌خوانند و شعور جمعی جامعه. بنابراین حکایت «از کوزه همان برون تراود که در اوست» را در مورد بازتولید تاریک‌اندیشی، آن هم از سوی بیشتر مردم ایران، شاهد هستیم. یعنی «امت» با رفتار خود به «ولی فقیه» و عمله‌های‌اش پیام دریافت تاریک‌اندیشی را به نام باور دینی خود، می‌دهند و او نیز دیگر بار برای فرو بردن امت در ژرفای این سیاهی به نام آنان و برای آنان که فرمان‌بردار نیز هستند، اما به ظاهر مخالف، فرمانی دیگر صادر می‌کند.

تابلوهای تبلیغ حجاب در خیابان های تهران

تابلوهای تبلیغ حجاب در خیابان های تهران

برای روشن شدن این چرخه بخش کوتاهی از نوشته دوست خوبم، ناصر کاخساز را نمونه می‌آورم تا شاید چرخه قدرت و رابطه امت و ولی نیز روشن‌تر شود:

“[…] تفاوت میان یک دیکتاتور سیاسی با یک مستبد دینی یا مسلکی این است که دومی از پیروانی برخوردار است که از طریق اعتقاد به او اتصال می یابند. پیروانی را که از طریق اعتقادی به رهبر متصل می‌شوند صرفنظر از ابعاد و اندازه ـ توده می نامیم. یعنی توده بی‌بُعد است. این ارتباط اعتقادی کاملن دو سویه ـ بین توده و رهبر ـ در یک فضا یا منطقه‌ی فراطبیعی وهم‌آلود شکل می‌گیرد. رهبر و توده با متوهم کردن یکدیگر، یکدیگر را رهبری می‌کنند. دیکتاتور برای اعمال قدرت در این فضای اعتباری طلب مشروعیت می‌کند و زیر تاثیر مستی خلسه‌آوری که در این فضا به دست می‌آورد به اجرای نیات توده پیروان خود، که خود به آن‌ها شکل داده است و اکنون در بند آن‌ها به دام افتاده است، می‌پردازد. نیاتی را که دیکتاتور خود در پیروان‌اش به وجود آورده است تا آن‌ها را به یک اندام واره یعنی به یک توده تبدیل کند، اینک خودِ او را به بند می‌کشد و زندانی توهمات توده می‌کند. توده‌ی پیروان، اکنون از او می‌خواهد که بال‌های اثیری را به ترقوه‌هایش بچسباند و از اریکه‌ی قدرت خدایی بالا رود.”

در چنین رابطه دوجانبه‌ای است که ولی فقیه به جای توده یا امت تصمیم می‌گیرد و برای بازتولید این تصمیم، تسلیم خواست امت می‌شود که پیش از این نقش رمه را به او داده که خود نیز شبان‌اش بوده. بنابراین زیاد هم دور از تصور نیست که بر هستی زنانه زنان، بر مناسبات درون خانواده، بر فراشد پیش روی جامعه و جهان در توهم خود و امت ساخته حکومت کند و بداند یا نداند که پایه‌های این بارگاه لرزان است و با بادی مداوم فرو خواهد ریخت.

او آگاه باشد یا نباشد، در حال حاضر بر تخت روان ولایت فقیه نشسته و پیروان نهان و آشکارش هم این فرصت را برای او فراهم می‌کنند که راحت بگوید: “این‌که زنان برخی مشاغل را برعهده نگیرند هیچ ننگ و نقصی نیست”. این سخنان در حالی بیان می‌شود که به ‌تازگی مرکز آمار ایران نتایج آمارگیری خود از نیروی کار در پاییز سال ۹۲ را منتشر کرد که بر اساس آن نرخ بیکاری در بین مردان در سه ماهه پاییز ۵/ ۸ و نزد زنان ۳/ ۲۰ درصد بوده است. هم‌چنین شاخص مشارکت اقتصادی در میان مردان ۶۲/۱ درصد و در بین زنان ۱۱/۳درصد محاسبه شده است. بدیهی است که اگر لازم باشد شاخص‌های ارائه شده را در سه ماهه‌ی آینده عوض می‌کنند و در جهت سخنان ایشان نشان‌اش خواهند داد.

چرخه رابطه متقابل شبان‌ ـ ‌رمگی چنان به سود رهبری چرخیده که ضدیت خویش با دیدگاه‌های انسانی غرب را به صراحت بیان می‌کند تا مبادا اشتباه شود که اسلام آن چیزی است که برخی از اصلاح‌طلب‌ها در سر دارند. ایشان اسلام را چنان می‌فهمد که پیامبر در بیش از چهارده قرن پیش. به همین سبب هم بینش انسانی نیمی از جامعه‌ی جهانی را غلط می‌خواند و می‌گوید:

برای داشتن نگاهی “سالم، منطقی، دقیق و راهگشا” به مسئله زن باید “از افکار غربی در مسائلی نظیر اشتغال و برابری جنسی” فاصله گرفت. به این ترتیب، برابری جنسیتی را نه یک حق انسانی که “حرف‌های کاملن غلط غرب” توصیف می‌کند. البته این نگاه همانی است که در حدیث و قرآن و کتاب‌های دینی موجود است و اسلامی است، عریان بدون حجاب و پوشش‌های امروزی که برای فریب برخی از مردم «بخوان امت» بیان می‌شود. در هیچ کجای اسلام از برابری زن و مرد صحبت نشده. بنابراین ایشان هم پیرو پیشینیان خویش، به روشنی از نادرست بودن ایده برابری حقوق زن و مرد حرف می‌زند و در کنار آن هم عمله‌های‌اش در مجلس شورای اسلامی، طرح بیشتر بچه‌دار شدن و پر جمعیت شدن امارت اسلامی را طرح می‌کنند که خانه نشینی زن به طور کامل اجرا شود.

با این حساب است که ما شاهد چرخه‌ی مداوم «یک گام به پس و باز هم چندگام دیگر به پس» هستیم. این واماندگی و پس‌ماندگی را باید با منطق یا اندیشه‌ای امت پسند، به جامعه ارائه کرد تا جامعه به ناگاه و به روشنی، متوجه ژرفای این سیاهی پیش رو نشود. لعاب خانواده و حفظ صیانت آن هماره و از همان روزهای اول حکومت اسلامی، پوششی بوده برای کنارگذاردن زنان از عرصه‌ی فعالیت‌های اجتماعی. ولی فقیه هم بر همین اساس می‌گوید: «برخلاف برخی دیدگاه‌ها، اشتغال از مسائل اصلی مربوط به زنان نیست. البته اشتغال و مدیریت مادام که با مسئله اصلی یعنی خانواده منافاتی پیدا نکند، ایرادی ندارد». این نگاه چنان روشن هست که نیازی به توضیح و تأویل و تفسیر ندارد. مگر در حوزه‌های محدودی مانند بیماری‌های زنان، زایمان زنان که شاید قابله‌های قدیمی جایگزین آنان شوند، و مدرسه دخترانه که به احتمال به تدریج از تعداد آنها هم کاسته خواهد شد، نیازی به حضور زنان نیست که آن هم با توجه به فراشد پیش رو، امارت اسلامی ایشان در سال‌های آینده به کلی از این نیاز هم مبرا خواهد بود.

ایشان البته، برای زنان حوزه مشخص کاری در نظر دارند که به زبان نمی‌آورند اما با توجه به مجموعه نگاه‌شان به خانواده و زنان، که از زبان خودشان یا عمله‌های مزد بگیرشان بیان شده، می‌شود پی برد که این حوزه کجاست؛ اگر ماحصل نظر ایشان را چنین تفسیر کنیم که بهترین جای ممکن برای زن، خانه است و حفظ کیان خانواده و پرورش بچه‌های قد و نیم و قد، این حوزه را باید «آشپزخانه» و «تختخواب» دانست و بینابین این دو حوزه که همان رفت و روب است و پرورش کودکانی که قرار است تعدادشان زیاد شود. در این معنا، چهاردیواری خانه، که همان اندرونی سابق است، امن است و زنان باید در همان مکان امن، تن به هر ذلتی بدهند؛ کتک بخورند، مورد تجاوز قرار بگیرند و اگر تمکین نکنند، طلاق و شوربختی‌های زن مطلقه که هر مرد سیاه‌اندیشی به خود اجازه می‌دهد آن گونه که نباید، با او رفتار کند، را تحمل کردن.

آش این ملغمه چونان شور شده که اکنون احمدی نژاد هم بار دیگر به میدان آمده و از سیاست افزایش جمعیت دولت نالایق خود دفاع می‌کند و می‌گوید: “غربی‌ها از ترس این که جمعیت ما به کشورهای‌شان سرازیر شود و آن‌ها را با مشکل روبرو کند، پیشنهاد کنترل جمعیت را به دیگر کشورها می‌دهند.” این حرف چنان بی معنا است که باید در برابر آن سکوت کرد که مصداق «جواب ابلهان خاموشی است» را در ذهن می‌نشاند.

طرح مانا نیستانی

طرح مانا نیستانی

دستور خانه نشینی زنان در صورتی بی درنگ به مرحله اجرا در می‌آید که طرح منع جلوگیری از حاملگی به تصویب برسد. در صورت تصویب طرح افزایش نرخ باروری و پیشگیری از کاهش رشد جمعیت، تمامی اقدامات درباره سقط جنین، عقیم‌سازی مانند وازکتومی و هرگونه تبلیغات درباره تحدید موالید و کاهش فرزندآوری ممنوع و مرتکبان به مجازات مندرج در ماده ۶۲۴ قانون مجازات اسلامی محکوم خواهند شد.

ساقی لقایی یکی از کنش‌گران حقوق زنان، درباره این قانون می‌گوید: «چیزی که الان مجلس می‌خواهد تصویب کند، مجرم بودن کسی است که بخواهد برای جلوگیری از بارداری اقدام کند یعنی تصمیم به بچه‌دارشدن یا نشدن که جزو حیطه اختیارات شخصی هر فرد است را حاکمیت برایش تصمیم می‌گیرد و حاکمیت است که به من می‌گوید کی بچه‌دار شوم و چندتا بچه داشته باشم. یا الان بحث زایمان طبیعی رایگان را مطرح کرده‌اند یعنی استفاده از هر حربه‌ای برای زیاد کردن جمعیت. اینها همه همان صحبت‌های آقای خامنه‌ای است که نکته به نکته در حال اجراست.»

هیچ‌کس در این میان نیست که به اینان بگوید، افزایش جمعیت در شرایطی که با امکانات موجود و بر اساس آمارهای بین‌المللی، در سال گذشته بیش از نیمی از جمعیت امروز ایران، نتوانستند لقمه نان بخور و نمیری سر سفره خانواده‌شان بیاورند، در حالی که کلاس‌های درس که بر اساس استاندارد آموزشی نباید بیش از ۲۵ دانش‌آموز داشته باشد، دست کم پنجاه نفر را در خود جای می‌دهند، در حالی که دانشگاه‌های کشور هر ساله با کنکور تعداد اندکی از داوطلب‌های ورودی را می‌پذیرند، در حالی که اقتصاد جامعه دوران رکود و تورم توأمان را پشت سر می‌گذارد، در حالی که درآمد بخش بزرگی از جامعه زیر خط فقر است و در حالی که … چگونه می‌شود برای جامعه‌ای با دو برابر جمعیت امروز، رفاه ایجاد کرد؟ رفاه را البته با تعریف متعارف آن در نظر دارم و نه رفاه در صدر اسلام را. حداقل‌های رفاه را هم اکنون در بیشتر خانواده‌ها شاهد نیستیم. حقوق یک میلیون تومانی در شرایطی که اجاره یک آپارتمان یک خوابه بیش از نیمی از آن را می‌بلعد، چگونه ممکن است بتواند همه‌ی هزینه‌های حداقلی را تأمین کند؟ شاخص قیمت‌ها نشان می‌دهد که برای زندگی معمولی و در حد خط فقر و نه زیر آن، یک خانواده چهار نفره باید درآمدی بیش از یک میلیون و نیم داشته باشد. زاد و ولد آسان است، امکانات لازم برای پرورش این کودکان، کاری است بس دشوار که به مدیریت انسانی و دولتی خوب و حساب شده نیاز دارد که در ایران شاهد آن نیستیم.

البته سیاست‌های امارت اسلامی، هر گاه هم که لازم باشد، با استفاده ابزاری از زنان، آنان را به میدان می‌آورد و با همان چهاردیواری خانه، به نام چادر و پوشش اسلامی که حجاب برترش می‌خوانند، او را در خیابان‌ها به نمایش می‌گذارد. وگرنه سیاست ضد زن بودن اسلام و باور به نابرابری جنسیتی، چیزی نیست که امروز ولی فقیه مسلمین یا هر کس دیگری بر زبان براند. در زمینه استفاده ابزاری از زنان و باز برگرداندن‌شان به خانه، نیره توحیدی می‌گوید:”آیت‌الله خمینی وقتی در زمان رژیم شاه در سال ۱۳۴۲ به زنان برای اولین بار حق رأی داده شد، با دادن حق رأی مخالفت کرد. ولی دینامیسم انقلاب حتا در خود بخشی از روحانیت تحول ایجاد کرد و دیگر وقتی انقلاب شد، بعد از انقلاب دیگر هیچکس، حتا عقب‌مانده‌ترین روحانیونی که در انقلاب نقش فعال داشتند، جرأت نداشتند بگویند که حق رأی زنان را پس بگیرید. نه تنها این کار را نکردند، بلکه به رأی زنان احتیاج داشتند. بنابراین تشویق هم کردند که زنان در رأی ‌دادن شرکت کنند، در سیاست فعال بشوند. بعدتر اما، اولین کاری که حکومت جدید کرد ملغی کردن قانون حمایت خانواده بود. اگرچه عملا بخشی از آن قوانین اجرا می‌شد، ولی قانون سال ۱۳۵۴ را که اصلاحات مهمی را به نفع تساوی‌جویی ایجاد کرده بود مثل محدود کردن چند همسری، دادن حق نسبتا مساوی طلاق به زن و مرد، حق حضانت و سرپرستی و قیمومیت کودکان به زن و مرد و امثالهم، همه‌ی این قوانین را ملغی اعلام کردند و در کنارش قانون قصاص را گذاشتند، قانونی که از لحاظ سطح قوانین جزایی، ما را به دوران مناسبات قبیله‌ای و ارزش‌های آن دوره می‌برد. به طوری که مثلا قوانین جزایی حکومت جمهوری اسلامی جان زن را نصف مرد به حساب آورده. یا همان شریعتی را که ساخته و پرداخته‌ی قرن‌ها پیش بود و در واقع مناسبات پدرسالارانه‌ی قبیله‌ای را برای جامعه‌ی قرن بیست و یکم که یک جامعه‌ی سنتی‌ با ارزش‌های متفاوت، با مناسبات اقتصادی متفاوت، با ساختار خانواده‌ی متفاوت و با ارزش‌های اخلاقی متفاوت بود، ملحوظ کرده بود. این از همان اول یک تناقض بزرگ ایجاد کرد. یعنی از یکطرف زنان ‌ما جلو رفتند، فعال‌تر شدند، توقعات‌شان بالاتر رفت. از طرف دیگر به این‌ها گفتند که شما نصف مرد حق دارید، نصف مرد ارزش دارید و در برخی قوانین واقعن ما را به دوره‌ی حتا بربریت بردند، مثل قانون سنگسار.”

در کنار امارت برپا شده‌ی اسلامی، کسانی هم گاه، نغمه‌ای دیگر کوک می‌کنند که هنوز برای من روشن نیست که تا چه اندازه باید به آن اطمینان کرد. نمی‌دانم آیا صاحبان حرف‌هایی شبیه آنچه رئیس جمهور ایران بیان می‌کنند، ارداه‌ی شخصی او است یا در بده و بستان‌های درونی، برای کشیدن خطی میان خود و رهبری و امت، چنین می‌گوید:”زن و مرد با استقامت در کنار هم قرار می‌گیرند، پس آنهایی که از آزادی به معنای مشروع اسلامی و از حضور و تعالی زن می‌ترسند یا ایده و اعتقادی دارند، لطفا این اعتقاد را پای دین و اسلام و قرآن ننویسند.» او پرسید: «چرا عده‌ای حضور زن را تهدید احساس می‌کنند؟ زن چه تهدیدی است؟ بعضی فکر می‌کنند به محض این که زن از درب خانه خارج شد عرش اخلاق و عفت عمومی به اهتزاز درآمده است؟ چرا این چنین می‌اندیشیم؟ زنان خود پاسدار عفت جامعه هستند.”

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com