آدمیزاد جماعت وقتی درکاری تجربه پیدا کرد، سعی می کند از همان تجربه در موارد دیگر هم استفاده کند.

مثلا مک دونالد روز اولی که با قرض و قوله یک دانه همبرگرفروشی توی میدان سید اسماعیل آمریکا باز کرد، هرگز فکرش را هم نمی کرد که بتواند در تمام دنیا شعبه باز کند و جهانی شود ولی از تجربیاتش استفاده کرد و الان درآمدش از من هم بیشتر است!
حاکمان کشور ما هم وقتی موفق شدند کم و بیش حجاب اجباری را به زنان تحمیل کنند، هنگامی که دیدند چین به دلیل جمعیت بی شمارش اولین یا دومین اقتصاد جهان شده است، گفتند چرا ما جمعیت کشورمان را میلیاردی نکنیم؟ بچه دارشدن که کاری ندارد و به فکر افتادند آن را اجباری کنند.
اول آقای احمدی نژاد یک چیزی پراند که: جمعیت ایران باید به ۱۵۰ میلیون نفر برسد ولی چون حرف های او را هیچ کس حتی خودش جدی نمی گرفت، رهبرایران وارد گود شد.
انصافن هم اگرجمعیت کشورمان میلیاردی شود، می توانیم جنس ارزان تری تولید کنیم و بازارهای اقتصاد جهان را در دست بگیریم تازه اگر قرار باشد زنده باد مرده بادی هم بگوئیم، می توانیم جمعیت بیشتری را به خیابان بکشانیم و روی آمریکا را کم کنیم. اگر هم خواستیم مثلا به سوریه نیرو بفرستیم، بجای ۱۵۰ نفر، می توانیم ۱۵۰ میلیون نفر بفرستیم!
البته اجباری کردن حجاب با اجباری کردن فرزندزائی یک کمی فرق می کند. حجاب را با زور چماق می شود تحمیل کرد، اما بچه دارشدن نیاز به شرایط لطیف تر و محیط محبت آمیز تری دارد و با چماق نمی شود کسی را وادار به عشقبازی کرد.

happy-life-more-children
حاکمان کشورمان هم متوجه این نکته هستند و می دانند که نمی شود به کسی گفت فلان فلان شده تا فردا باید شیش تا بچه بزائی … راه عملی این قضیه تشویق است و زدن مثال های شیرین.
قدیمی ها وقتی می خواستند پسرشان را داماد کنند و پسره زیر بار نمی رفت، یک شب او را دوره می کردند و با خوشروئی و چرب زبانی برایش مثال می زدند که: مادرجون شب که چراغ اتاق را روشن کردی، چه یک نفر زیر نورش نشسته باشه، چه ده نفر، چه فرقی می کند؟ و جوان خام و نپخته هم می دید عجب حرف درستیه ها….!
بعد هم اقوام می پریدند وسط یکی دوتا شعر و ضرب المثل قاطی حرف های پدرومادر می کردند که: خدا بزرگه و هر آن کس که دندان دهد نان دهد و پسره را راضی می کردند و بله را می گرفتند.
حالا که تمدن پیشرفت کرده ، و بچه ها دیگر از پدرو مادرها حرف شنوی ندارند، بهترین راه استفاده از احساسات مذهبی جوانان است. در این مورد می توان خدا و پیغمبر را به کمک گرفت و جوانان را تشویق کرد که به عشق پنج تن و امام هشتم و چهارده معصوم، ۵ تا یا هشت تا یا ۱۴ تا فرزند تولید کنند.
بدیهی است که چنین وظیفه ظریف و خطیری به وعاظ واگذار می شود و آنان سعی می کنند با زبان چرب و نرم شان و من بمیرم و تو بمیری که بلدند، آقایان را تشویق کنند تا شب که به منزل رسیدند، به جای حرف از قرض و گرفتاری و اجاره خانه عقب افتاده زدن، همسرشان را قانع کنند که برای داشتن زندگی بهتر، راهی جز دریافت یارانه بیشتر وجود ندارد و یارانه بیشتر به کسی تعلق می گیرد که فرزند بیشتری داشته باشد و همچنان که برای استفاده از برق اتمی باید سانتری فیوژ بیشتری به کار انداخت، برای داشتن فرزند بیشتر باید زودتر به اتاق خواب رفت و با چراغ خاموش بسوی یک زندگی رویائی حرکت کرد.

این ویدیوی شیرین را حتی اگر دیده اید، دوباره ببینید و لذت ببرید. خدا را چه دیده ای، شاید مثل بنده هوس تجدید فراش یا گرفتن زن دوم به سرتان زد!

نیم ساعت به نیم ساعت…

سایت تدبیر بر اساس تازه ترین گزارش دیوان محاسبات اطلاع داد که از تفریغ بودجه سال ۹۰ مشخص شد که حدود ۷۰۰ میلیارد تومان از بودجه کشور به افراد و مقام های خاص پاداش داده شده.
عوض حیدرپور نماینده شهرضا در مجلس نهم به تدبیرگفته است که به محض دریافت اسامی این افراد از سوی دیوان محاسبات، مجلس آن را منتشر خواهد کرد.
بر اساس شواهد موجود در حال حاضر هر نیمساعت به نیم ساعت یکی دیگر از تخلفات پاک ترین دولت تاریخ آشکار می شود. مردم امیدوارند با توجه به پیشرفت های مملکت این کار سرعت بیشتری بگیرد و کار به لحظه به لحظه بکشد چون نیم ساعت بیکار نشستن و منتظر کشف یک تخلف تازه بودن حوصله آدم را سرمی برد!

یک مشت خبرکوتاه :

*سایت فارسی بی بی سی نوشته بود:
روسیه از “افزایش بی‌سابقه فعالیت نظامی” غرب در مرزهای خود نگران است.
یاد این شعر افتادم که :
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانک و فریاد برآری که مسلمانی نیست!؟

*سایت تدبیر گزارش کرده است:
بابک زنجانی بازی جدیدی را با وزارت نفت آغاز کرده است. او در مقابل میلیاردها تومان بدهی خود، اموالی را بنام وزارت نفت کرده که یا مال خودش نبوده یا در رهن بانک بوده است.
دولت از کارتن خواب ها خواهش کرده است مواظب کارتنی که رویش می خوابند باشند چون ممکن است بابک زنجانی همان کارتن را هم بابت بدهی اش به نام شرکت نفت بکند!

*پرویز کاظمی وزیر رفاه دولت اول احمدی نژاد به سایت نامه نیوز گفت:
احمدی نژاد جوری دروغ می گفت که امر بر خود آدم مشتبه می شد. مثلا با من ظهر جلسه داشت و با هم صحبت می‌کردیم، بعد شب در جای دیگری می‌گفت من از صبح در اصفهان بودم.
یعنی طوری حرف می‌زد و توضیح می‌داد که خود من شک می کردم و حافظه ام را زیر و رو می کردم که ببینم من امروزظهر با او ناها خورده ام یا دیروز ظهر؟

*بی خود نیست که می خواهد دانشگاه درست کند، انصافن استاد است!

*میگن توی هر شرّی، یک خیری هم هست. آغاز جنگ اوکرائین و روسیه را به کارخانه های اسلحه فروشی جهان تبریک و تهنیت می گویم!
به قول شاعر:
به رندان می ناب و معشوق مست
خدا می رساند ز هرجا که هست

*درخبرها آمده بود که در یک روز “بیش از ۶۵۰ خرده فروش، معتاد و سارق” در محله مولوی تهران بازداشت شده‌اند. حالا این سئوال برای مردم پیش آمده که مگر یک محله چقدر جمعیت دارد؟

*تهران دوباره خلوت شد!
ایلنا: رییس سازمان بهزیستی کشور از جمع‌آوری و ساماندهی شش‌هزار بیمار روانی و کارتن‌خواب در سال گذشته خبر داد. «همایون هاشمی» با بیان این که جمع‌آوری کارتن‌خواب‌ها وظیفه حوزه خدمات شهری است، افزود: سال گذشته همچنین بیش از پنج هزار کودک خیابانی توسط سازمان بهزیستی ساماندهی و به مراکز نگهداری سپرده شدند.

این تیتر ها احتیاج به تفسیرندارد:
*افزایش ۲۵ درصدی کرایه تاکسی در تهران
*پیشی گرفتن آمار معتادان ایران از افغانستان
*کشف یک اختلاس ۱۸.۵ میلیارد تومانی در فارس

نگاهی طنز آمیز به تاریخ

میهمانی زورکی شاه …

ازپیاده روی که برگشتم دیدم پیغامگیر تلفن مان چشمک می زند. دوستی دعوتمان کرده بود به شام و گفته بود خدا شاهد است اگر این بار هم مثل دفعه قبل نیائید، دیگر نه ما و نه شما …
خانه این دوست در بالای یک تپه قرار دارد که زمستانها و بخصوص اگر برف ببارد، رفت وآمد به آن جا مشکل می شود. شبی که ما را دعوت کرده بودند و نرفتیم، نه تنها برف باریده بود، که یخبندان شدیدی هم شده بود. ماشین من هم یخ شکن نداشت و به ناچار تلفن کردیم و عذر خواستیم اما ظاهرن نرفتنمان این دوست صمیمی و قدیمی را حسابی دلخور کرده بود و مدتها طول کشید تا ما را بخشید.
تهدید این دوست را برای رفتن به میهمانی که شنیدم، یاد تهدید شاه افتادم و جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی.
عباس میلانی در کتاب نگاهی به شاه می نویسد:
پس از آن که شاه تصمیم گرفت جشن های شاهنشاهی را در۱۹۷۱ برگزار کند، برنامه ریزان ناگهان با کاری عظیم مواجه شدند که می بایستی ظرف ۱۸ ماه انجام شود. از جمله ساختن فرودگاهی در شیراز که بتواند پذیرای هواپیمای ۷۰۷ باشد.
مسئله دیگر تامین امنیت جاده بین فرودگاه شیراز تا محل جشن ها در تخت جمشید بود. اغلب میهمانان شب به فرودگاه می رسیدند و می ترسیدند چریک های مخالف شاه، جاده را ناامن کنند. به این دلیل قرار شد متخصصان شرکت نفت تمام مسیر را با چراغ های گازی روشن کنند.
مسئله اسکان صدها میهمان عالی مقام کار ساده ای نبود و هتل های مناسب آنان وجود نداشت که به ناچار فکر ایجاد شهری از چادر های نفیس پدیدار شد.
برای حمل و نقل میهمانان ۲۵۰ مرسدس بنز ضد گلوله خریداری شد. طرح تهیه و پخت غذا و حمل آن از فرانسه به تصویب رسید وووو….که ناگهان مشکل تازه ای رخ نمود. محلی که برای برگزاری جشن در نظرگرفته شد به داشتن مارهای سمی و جرار مشهور بود.
برای رهائی از این مشکل، اول تمام منطقه با ماده ویژه ای سمپاشی شد وسپس یک کامیون پنج تنی ویژه برای جمع آوری مارها، عقرب ها و عنکبوت های خطرناک مورد استفاده قرار گرفت.
اما پس از همه این مقدمات و خرج میلیون ها دلار پول، تعدادی از میهمانان به خاطر تحریم جشن ها وسیله برخی از روشنفکران اروپائی و تهدید های چریک ها و بیانیه آیت اله خمینی که این جشن را بزم اهریمن خواند، خبر دادند که در این جشن شرکت نمی کنند. درست مثل ما که به علت برف و یخبندان از رفتن به خانه دوستمان صرف نظر کرده بودیم!
اما شاه هم کوتاه نیامد و علاوه بر فرستادن سفیرانی به این سوی و آن سوی برای تشویق سران کشورها به شرکت در این جشن ها، کار را به تهدید هم کشاند.
برای مثال به دولت فرانسه و انگلیس تفهیم شد که اگر ملکه الیزابت و جرج پمپیدو در این جشن ها شرکت نکنند، آینده سرمایه گزاری فرانسه و انگلیس در مس سرچشمه به خطر خواهد افتاد.
به سفیر هلند و دولت آلمان هم اخطار های مشابهی شد و به زبان خودمانی به آنها گفته شد که بهتر است ملکه جولیانا و رئیس جمهور آلمان به زبان خوش در این میهمانی باشکوه شرکت کنند وگرنه هرچه دیده اید از چشم خودتان دیده اید.
جالب اینجاست که به رئیس جمهور اسرائیل، یعنی تنها رئیس جمهوری که خودش داوطلب شرکت در این جش ها شده بود گفته شد به دلایل فنی شما بهتراست تشریف نیاورید!