غروب آوانگارد
نوشته: اکتاویو پاز
ترجمه: اردشیر اسفندیاری
ناشر: پرسش، چاپ اول ۱۳۸۶

بخش دوم
در”غروب آوانگارد”، پاز در ادامه ی بخش نخست (انقلاب،کامجویی، فرا طنز) دامنه ی تفسیر خود را به نزاع اصلی بین انقلابی گری و شاعرانگی در شعر مدرن جهان، امتداد می دهد.
نکته ی مرکزی در سخن او، محوری ترین گفتمان های جهان شعر از ابتدای رمانتیسم تا نمونه های آوانگارد آخرین دهه ی های قرن بیستم است. چیزی که در درون این اختلاف؛ اختلاف شعر و مدرنیته نهفته است، همانا زمان تقویمی مدرنیته و زمان “موزون” شاعرانه است. بر پایه نظر او “تاریخ تصویری شاعرانه، در برابر زمان تقویمی مدرنیته می ایستد. چنان که ادبیات معاصر با آفرینش جیمز جویس توانست با انکار پرشور خود زمان تقویمی را در صرف زمان متوقف کند… ادبیات معاصر نفی و انکار پرشور دوران ماست”. با این همه شعر مدرن از رمانتیک ها به این سو همواره مملو از کلماتی چون”تعقیب، تبعید، تیمارستان، خودکشی، زندان ، اعتراف و تنهایی” بوده است. پاز تاکید می ورزد که “هنر مدرن به زمان خطی مدرنیته تن نمی دهد، آن را نفی می کند، یعنی خود را انکار می کند.” با این وجود، این پدیده ناسازه، مخالفتی است که “در چارچوب مدرنیته عمل می کند.” مخالفت با مدرنیته، که یکی از پایه های اصلی اندیشه آن فهم انتقادی است، در دامان شاعرانگی مدرنیته پرورش می یابد. ” انتقاد کردن از مدرنیته وظیفه اصلی خودآگاهی مدرن است.”

Octavio-Paz

پاز در این اثر فشرده و سرشار از ایجاز، خواننده را از دانسته ها و یافته های تفسیری ژرف خود سیراب می کند. خواننده با هر جمله ای در این اثر، که با استحکام نوشتاری تنیده در ایجاز شاعرانه همراه است، با دانش وسیع پاز از شعر مدرن جهان – به طور خاص – به شیوه ای تحلیلی آشنا می شود. نگاه پاز به قله های شعر جهان و سرآمدان تاریخ شعر مدرن است؛ خیزش ها و رویکردها، و عقب گردها و سرنوشت های سبک های پدید آمده در عصر مدرن، جملگی در این کتاب کم حجم اما پر کیفیت مورد بازبینی او قرار می گیرند.
اکتاویو پاز در این اثر با طرح این نکته که در دوره ای از تاریخ هنر مدرن، چگونه طنز و فراطنز علیه عقل انتقادی بپا خاستند،” طنز را دست کم گرفتن یا حقیر جلوه دادن عین، اما فراطنز را که به ارزشگزاری عین بی توجه است” تعریف می کند. در نمونه های ادبی طنز و فراطنز که با ابزار خود “به خلع ید از صلاحیت مدرنیته” می پردازند، اثر مشهور”مارسل دوشا”، آن زن برهنه را که در موزه هنرهای معاصر فیلادلفیا ” نگهداری می شود، اثری است که از طنز فراتر می رود. پاز این اثر را با داستان های جیمز جویس که “بنیانگذار داستان نویسی طنزآمیز عاشقانه” است، مقایسه می کند: “فراطنز اشیاء را از بار زمان، و نشانه ها را از قید معنا آزاد می کند.”

پاز با یادآوردی دوره های کلان تاریخی و توجه جامعه شناختی از خیزش ها و عقبگرد های شعر، در نهایت مفهوم انقلاب و انقلابیون را برازنده قامت شعر و شاعران می داند: “شعر پلی شد میان اندیشه آرمانی و واقعیت، یک لحظه که آرمان می خواهد متعین بشود، شعر انقلاب حقیقی بود، آن چیزی که می خواهد بر جدایی میان تاریخ و آرمان آدمی نقطه پایان بگذارد.”

در بخش دوم کتاب، آن سوی طرح، پاز با دنبال کردن موقعیت آوانگاردها در اروپا و امریکا و امریکای لاتین، به رغم نزدیکی های رفتاری که بین آوانگاردها با سمبولیست ها و ناتورئالیست ها در ادبیات و امپرسیونست ها – در نقاشی- وجود داشته، می گوید آوانگاردها به دلیل انتشار بیانیه های آشتی ناپذیر و آثار رادیکال، از پیشینیان ادبی خود متمایزند. او در توضیح سرچشمه های آوانگاردیسم در اروپا به ترجمه های”بودلر” از “قصه های امریکاییان” اشاره می کند که چگونه او با ترجمه آثار “اگار آلن پو” از او یک اسطوره ساخت. پو اولین اسطوره ی ادبیات امریکا در اروپا شد، با تاکید که “ادگار آلن پو بیشتر از این که یک کشف باشد، ترجمه ای از بودلر است. بودلر مادامی که قصه های امریکایی را ترجمه می کرد، در حقیقت خودش را ترجمه می کرد: پو مبدل به بودلر شد.” بنابراین در امتداد پو و بودلر، “مالارمه و پیروانش” مسیر آینده را مشخص کردند. اما “والت ویتمن”، چیزی که در نظر ادبیات جهان او را با آوانگاردیسم نسبتی نیست، پاز با آن که “شعر ویتمن را که در زمرهء اشعار سنتی” جای می دهد او را تاثیر گذارترین شاعر میان آوانگاردهای بعدی اروپا می داند. پاز با این تاکید که آری ویتمن شاعر مکان هاست، اما مکان های متحرک و کوچ نشینانه، دامنه نفوذ او را در اروپا بسیار وسیع می یابد. می گوید اگر زبان برجسته و قدرتمند ویتمن نبود شعرش “تا مرز روضه خوانی و تا مرز خطابهء رهبران و اعلامیه های حزبی سقوط می کرد.” به همین جهت تاثیر ویتمن در اروپا شگفت آور است. دامنه نفوذ ویتمن گسترده است، چنان که هم “کلودل” را مجذوب خود می کند و هم بر نقطه مقابل او یعنی گارسیا لورکا اثر می گذارد. سایه ویتمن سراسر اروپا را می پوشاند، از پسواس لیسبو (پسواسیسم لیسبون) تا مسکوی فوتوریستی. ویتمن نیای آوانگاردهای اروپا و امریکای لاتین می شود.”
در بخش دوم کتاب، پاز در امتداد سیر رشد جنبش آوانگارد در شعر و ادبیات جهان، نمونه شاخص این رویکرد تاریخی درادبیات مدرن را مورد بازگویی تحلیلی قرار می دهد و موقعیتی ویژه از آوانگاردیسم اروپا را این گونه تعریف می کند: ” آوانگارد اروپایی به یک استثناء زیبایی شناسانه قائل بود. الیوت می خواست این استثنای مذهبی را دوباره احیاء کند. یعنی آن – جدایی پروتستانی – از نظم مسیحی رم. در حالی که پاوند می خواست آن استثناء تاریخی را که ایالات متحده نامیده می شود، در نظمی جهانی جای دهد.” بنابراین، در پایان، پاز با تاکید به خود می افزاید “شاعران هم نسل من در انتخاب میان وسوسه جهان – وطن و امریکا گروی با عزمی راسخ تصمیم نهایی خود را گرفتند: ما محکومیم که امریکایی باشیم…”
بخش سوم غروب آوانگارد – مرکز تجمع – با این جمله آغاز می شود: مخالفت با مدرنیته در چارچوب مدرنیته عمل می کند، انتقاد کردن از مدرنیته وظیفه اصلی خودآگاهی مدرن است.” این نکته ای ست که پاز در دو بخش دیگر نیز بدان تاکید داشت، اما در انتهای کتاب او با این بازگویی قصد دارد به افق شعر و به غروب آوانگاردیسم اشاره کند. “پایان مدرنیته، و غروب حرکت به سمت آینده در هنر و شعر خود را متجلی می کند.” دلیل مخالفت پاز با مدرنیته آن است که “پیروی از مدرنیسم را به مراتب بیشتر از پیامد زیانبار تقلید از عهد باستان” می داند. او بر آن است که مدرنیته در دنباله ی خود استعدادها را عقیم خواهد کرد و تحولی در کار نخواهد بود، مگر الگوهای از پیش تجربه شده: “جنبش آوانگارد نه تنها پیش از میلاد خود می میرد، بلکه مانند قارچ همه جا را فرا می گیرد. تنوع مدرنیته در یک نواختی خود حل می شود. آوانگارد به صدها جنبش همگون منشعب شد. آری در لانه موریانه ها هیچ تنوعی دیده نمی شود.”
در پایان غروب آونگارد، پاز به هستی شعر و به بی کرانگی این هویت انسانی باز می گردد و شعر را هم چون هویتی فرا تاریخی و ایستاده در خود زمان می نامد: “این زمان چیزی جز یک متن و یک خوانش نیست. متن و خوانش جدایی ناپذیرند. در آن ها تاریخ با فرا تاریخ، و تغییر با هویت یگانه می شود، بدون آن که نابود شود.”

ترجمه موفق اردشیر اسفندیاری – که همواره انتخاب های هوشمندانه ای در معرفی ادبیات جهان و خاصه از ادبیات اسکاندیناوی داشته – از غروب آوانگارد، با برگردان سه شعر از اکتاویو پاز پایان می یابد. اما پیش از آن، تفسیری بر جهان شعری پاز نوشته ” اوسه ماریا نسه” تحت عنوان “ساعت جهش مرگ” هفت صفحه از کتاب را در بر می گیرد. دومین شعر اکتاویو پاز با ترجمه اسفندیاری این گونه آغاز می شود:
راوی:
نام من رمز هیچ اسمی نیست
زیرا هرگز نامی نداشته ام
حتی وطنی یا جنسی،
دیروز یا امروز
شمال یا جنوب
هر چیزی که از من بگذرد تویی
دوجنس
سه زمان
چهار
پلکان
عمر
همه چیز در من ساخته و گسیخته می شود
روانم چنان نامرئی است
که تو می توانی از آن بگذری
در زلالی نور سرد و سرگردانش فرو شوی
اما در اعماق آنچه را که از آن من است نخواهی یافت
هیچ چیز جز پژواکی از آرزوها و دلتنگی های خودت
که آن نیز با تو بیگانه می شود